کد خبر: ۳۱۱۵۶۲
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۱۲
 جایزه جشنواره کن به یک فیلم ضد ایرانی

روییدن نخل طلا از زمین سیاه

 
 
 
در هفتاد و هشتمین دوره جشنواره فیلم کن، نخل طلا به فیلمی تعلق گرفت که نه با کیفیت سینمایی‌اش بلکه با نام و مواضع سیاسی کارگردانش در مرکز توجه قرار گرفت؛ فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی. فیلمی که اغلب منتقدان جدی سینما آن را شایسته دریافت چنین جایزه‌ای ندانستند و حتی نقدهای تند و حتی بی‌رحمانه‌ای نسبت به آن ابراز داشتند.
نقدهایی که شنیده نشد
مارکوس اوزل، سردبیر نشریه «کایه دو سینما» از معتبرترین نشریات سینمایی، در نقدی آشکارا منفی، این فیلم را «بیش از حد نمادین، فاقد عمق احساسی، دارای روایتی آشفته و تکراری» توصیف کرد و تنها یک ستاره از چهار ستاره به آن داد. او همچنین فیلم را پر از استعاره‌های سیاسی و شعاری دانست که به جای خلق تجربه‌ای سینمایی، درگیر ژست‌های بیرونی و صداسازی برای رسانه‌هاست.
همکاران اوزل در «کایه دو سینما» نیز فیلم را در رده نهم از میان آثار حاضر در جشنواره قرار دادند، پس از آثاری چون «طرح فنیقی» از وس اندرسن، «ادینگتن» از اری استر، «رنوار» از چی‌هایاکاما، «صراط» از الیور لاکسی، «موج نو» از ریچارد لینک لیتر و.... در حلقه منتقدان بین‌المللی جشنواره کن نیز فیلم پناهی به رتبه‌ای بهتر از هفتم نرسید و باز هم فیلم‌هایی با مضامین انسانی‌تر و ساختارهای سینمایی‌تر در جایگاه بالاتری قرار گرفتند.
سینما یا بیانیه سیاسی؟
یکی از انتقادهای مشترک اغلب منتقدان این بود که فیلم «یک تصادف ساده» نه به‌دلیل ویژگی‌های فنی یا نوآوری در روایت بلکه به لطف مواضع سیاسی و شرایط به اصطلاح زیست محیطی کارگردانش مورد توجه قرار گرفته است. نقدهای منتشر شده در وب سایت‌هایی نظیر «اینترنشنال» نیز تأکید داشتند که فیلم نه از نظر روایت و نه از حیث بازیگری، در سطح قابل قبولی قرار ندارد. دیالوگ‌ها «شعاری، مصنوعی و گل‌درشت» ارزیابی شده‌اند و شخصیت‌پردازی، «تیپ‌گونه و سطحی» توصیف شده است. منتقد یادشده حتی نوشته است که تمهیدات کارگردانی همچون «نمای بلند» و «دوربین ایستا» هم نه تنها به سبک مستندگونه‌ای که پناهی در پی‌اش بوده کمک نکرده‌اند، بلکه به نوعی «فاصله‌گذاری زائد» انجامیده‌اند که ارتباط مخاطب با موقعیت را مختل می‌کنند.
در نشست‌های مطبوعاتی جشنواره نیز محور اصلی سخنان جعفر پناهی، نه فیلم، بلکه سیاست و ایران بود. گویا کارگردان، به جای حضور در یک رویداد هنری، به جلسه‌ای از نهادهای سیاسی غرب دعوت شده بود و به جای گفت‌وگو درباره سینما، بیانیه‌خوانی و شعارپردازی می‌کرد؛ همان‌گونه که در خود فیلم نیز به‌جای تصویرسازی و روایت‌پردازی سینمایی، با تکیه بر نمادها و شعارهای سیاسی سعی در جلب توجه داشت.
وی مدعی عدم آزادی در کشور ایران شده است، درحالی‌که فیلمش را درون ایران و بدون اخذ مجوز ساخته است. شاید بهتر باشد توضیح دهد که چگونه در این به اصطلاح خفقان موجود در کشور، آزادانه فیلم سیاه‌نمایی ساخته و همچنین در جشنواره کن نیز شرکت داده است.
تکرار الگوی «سه رخ»
چنین نگاهی البته پیش از این نیز سابقه داشته است. سال ۲۰۱۸ و در جریان جشنواره کن، فیلم «سه رخ» از جعفر پناهی نیز با واکنش مشابهی روبه‌رو شد. همان زمان، بی‌بی‌سی فارسی در تحلیلی نوشته بود: «شرایط جعفر پناهی در ایران، ممنوعیت فیلم‌سازی و... او را در موقعیتی استثنایی قرار داده که می‌تواند توجه جشنواره‌ها را به خود جلب کند؛ موقعیتی که پناهی نیز آگاهانه از آن بهره‌برداری می‌کند.»
در واقع، این نگاه بیانگر آن است که آنچه در جشنواره‌هایی مانند کن مورد توجه قرار گرفته و می‌گیرد، نه قابلیت‌های سینمایی آثار، بلکه هویت سیاسی و رسانه‌ای سازندگان آن‌هاست. این روند، برای بسیاری از ناظران نشانه‌ای از عبور جشنواره کن از معیارهای هنری به سمت ملاحظات ایدئولوژیک تلقی می‌شود؛ جایی که «چه کسی» فیلم را ساخته، مهم‌تر از آن است که «چه چیزی» ساخته شده است.
«پناهی برای همیشه!»؛ سینما به کنار
همین رویکرد را می‌توان در اظهارنظر «تی‌یه‌ری فرمو»، از مسئولان ارشد جشنواره کن، به وضوح دید. او پیش‌تر گفته بود: «همه فیلم‌های جعفر پناهی در این جشنواره پذیرفته خواهند شد.» این سخن بیش از آن‌که نشانه‌ای از احترام به هنرمند باشد، نشانه‌ای از پیشداوری و ارجحیت نگاه سیاسی بر معیارهای هنری است. عبارتی که معنایش واضح است: مهم نیست پناهی چه فیلمی بسازد، بلکه مهم این است که پناهی است!
سخنانی که حتی اساتید بزرگ تاریخ سینما همچون جان فورد، آلفرد هیچکاک و چارلی چاپلین هرگز از آن بهره‌مند نشدند.
سعید روستایی در سیاه‌نمایی به پای پناهی نرسید
در همین جشنواره، فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی، علی‌رغم تمام تلاش‌ها برای سازگاری با فضای جشنواره، نه‌تنها از سوی هیئت داوران بلکه از سوی دیگر نهادهای اهدای جایزه مانند فیپرشی و ده‌ها انجمن‌های وابسته نیز کاملاً نادیده گرفته شد. فیلم حتی در برخی لیست‌های منتقدان نیز در انتهای جدول جای داشت. گویی در برابر ژست‌های سیاسی آشکار فیلم پناهی، «یکی به نعل و یکی به میخ زدن» دیگر پاسخگو نیست. گویی این فیلمساز برای جعفر پناهی شدن باید بسیار بیشتر تلاش کند و بیش از پیش در تولیداتش به سیاه‌نمایی سیاسی بپردازد و همچنین دقت کند که حضرات جشنواره‌ای چه مدل سیاه‌نمایی می‌پسندند چرا که آن‌ها هر مدلی را نمی‌خواهند و انگار سلائق خاصی دارند.
آنچه باقی می‌ماند...
در نهایت، آنچه از جشنواره‌ها می‌گذرد، نه جوایز و نخل‌های طلایی بلکه خود فیلم‌ها و آثار ماندگار است. تاریخ سینما به ما نشان داده که آنچه می‌ماند، هنر ناب است، نه حواشی سیاسی. چارلی چاپلین، جوزف لوزی، مارتین ریت و دشیل همت در دوران مک‌کارتیسم، تبعید و ممنوع‌الفعالیت شدند اما نه بیانیه دادند، نه شعار سیاسی سر دادند؛ تنها فیلم خوب ساختند. فیلم‌هایی که تا امروز باقی مانده‌اند.
شاید امروز کمتر کسی بداند که چاپلین از ورود به آمریکا منع شد، اما همه هنوز «عصر جدید»، «دیکتاتور بزرگ» و «موسیو وردو» را به‌خاطر دارند. اما چند نفر در آینده حتی نام فیلم‌هایی چون «یک تصادف ساده» یا «زن و بچه» را به یاد خواهند آورد؟
سینما با قدرت هنر زنده می‌ماند، نه با بازی در زمین سیاست.