حاشیهنگاری بر بیتی از حافظ
تیغ سانسور روشنفکران بر دیـوان حافـظ
علی قرباننژاد
کوشش بسیاری صورت گرفته و همچنان صورت خواهد گرفت تا دیوان حافظ را هر چه بیشتر از مفاهیم دینی و اعتقادی تهی کنند. یکی از تلاشها در این مسیر دیوانی از حافظ است که توسط یکی از شاعران معاصر که او را سرآغاز قالب شعری «سپید» میدانند به طبع رسید. مجموعهای که توسط این فرد تنظیم شده بیشتر به یک شوخی با حافظ و اشعارش شبیه است. نکته سؤال برانگیز اما این است که جماعتی که مدام شعارشان آزادی قلم و تفکر است چرا تا ایناندازه با افکار غیر همسو با خود دُگم برخورد میکنند؟
برای نمونه در ابتدای این چاپ از حافظ، نوشته شده: «بیتهایی که در هماهنگی دیگر ابیات یک غزل آشوب میکرده است[!] از شمار ابیات آن غزل و غزلهایی که یکدستی و همواری دیگر غزلیات را آشفته میساخته از شمار غزلهای این کتاب خارج شده است»!
عجیب آن است که یک ذهن با داشتهها و جهانبینی خویش تشخیص داده که فلان بیت در میان دیگر ابیات یک غزل نباشد؟! با چه متر و میزانی؟! مگر نه این است که ویژگی شاخص در اشعار حافظ «پریشانی» است؟ پریشانی به این معنا که ابیات میتوانند هر کدام سمت و سویی مستقل داشته باشند. اما در این میان آنچه بیش از همه مایه شگفتی و البته افسوس است این نکته است که در نسخه منتشر شده چنانکه در متن فوق نیز آمده «غزلهایی که یکدستی و همواری دیگر غزلیات را آشفته میساخته از شمار غزلهای این کتاب خارج شده است.»!
در حقیقت آنچه بیشتر باعث غیرهمسانی (البته به عقیده این فرد شده) بیشتر ابیاتی هستند که در آنها حافظ اشارهای مستقیم به اولیای دین داشته، مانند بیتی که در این شماره مورد بحث ما قرار خواهد داشت. این یعنی این فرد (که خود جزو داعیهداران آزادی بیحد و حصر است) به خود این اجازه را داده تا به جای شاعر تصمیم بگیرد چه غزلیاتی در دیوان او نباید باشند و احتمالا اصلیترین دلیل حذف بعضی از غزلها به مباحث ایدئولوژیک باز میگردد. از همه تاسف بارتر اینکه این فرد در مقدمه دیوانی که خود از حافظ ترتیب داده بیآنکه فهم درستی از این اعجوبه ادبیات فارسی به دست آورده باشد مدعی میشود که حافظ «یک تنه وعده رستاخیز را انکار میکند، خدا را عشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و دست افشان میگذرد که: این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی / وین دفتر بیمعنی غرق میناب اولی»
حال سؤال این است که اگر به واقع این فرد و همفکران او معتقدند که حافظ فردی منکر خدا، رستاخیز و دیگر مفاهیم اعتقادی است چرا ترجیح دادهاند برخی ابیات و حتی برخی غزلیات حافظ را سانسور کنند؟! بیت مورد نظر من در این شماره بیتی است که در مقطع غزلی واقع شده و آن بیت در دیوانی که در سطرهای بالا از آن سخن گفتم حذف شده و آن بیت این است:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
به گمانم در بیت فوق باید از این واژگان رمزگشایی کرد: «خاندان» و «راه خاندان»، «قدم زدن»، «بدرقه ره» و «شحنه نجف». اگر به خاطر داشته باشید در یکی -دو شماره قبل در باب ابیاتی در یکی از مشهورترین غزلیات حافظ سخن گفتم. از قضا در مقطع (بیت پایانی) آن غزل نیز بیتی به این شکل وجود داشت:
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
در مورد این بیت توضیحاتی ارائه دادم که در روایتهای معروف از قرآن که چهارده روایت بوده چگونه در اعصار پیش از حافظ در هفت روایت مشهور جمع گردیده بودند. بار دیگر اشاره به این نکته لازم است که این روایتها در نحوه قرائت قرآن براساس لهجههای مختلف عربی بوده و دوگانگی در متن قرآن نبوده است. ضمن آنکه گفتم چندان معقول نمینماید که خواندن قرآن با روایتهای مختلف و نه حتی تفکر و تعمق در بطنهای کلمات خداوند بتواند کسی را به منتهی درجه عشق برساند و یا به معنایی دیگر عشق را به یاری او برساند؟! اما آنچه جالب توجه است این موضوع است که اولا در تفکر شیعیان ثقلین یا به عبارتی اهل بیت و قرآن همراه هم هستند و هیچگاه از هم جدا نمیشوند و بدون هر دوی آنها درک راه درست مقدور نیست و ثانیا چهارده معصوم، چهارده قرآن ناطق هستند. حالا با این معنا بیت فوق بسیار عمیقتر و متعالیتر به نظر میرسد.
برگردیم به بیت موضوع بحث در این شماره عبارت «خاندان» همان چیزی است که در بیت فوق از آن با عنوان چهارده روایت نام برده شده و جز این چه چیز دیگری میتواند باشد؟! کدام خاندان دیگری در این درجه از اعتبار قرار دارند که حافظ خود را موظف به تبعیت از راه و روش آنها بداند؟
خاندانهای زیادی در طول تاریخ زیستهاند اما خاندان مورد نظر حافظ چند ویژگی مشخص دارد. نخست اینکه خاندانی هستند که حتما شناخته شدهاند و دوم اینکه نزد عقلا و متفکران (که شاعر شیرین سخن ما نیز از جمله آنهاست) اعتبار و ارزش دارند. سومین نکته را نیز پیش از این گفتم و آن عبارت است از اینکه این خاندان راه و روش و منشی دارند. چهارمین نکته این است که راه و روش این خاندان حتما باید چنان خوب و نیکو بوده باشد که شاعر شیرازی ما حرکت در راه آنان را بر خویش لازم میداند. خب با این توصیفات به جز خاندان نبی مکرم اسلام(ص) کدام خاندانی چنین ویژگیهایی را دارا هستند؟!
«قدم زدن» در راه خاندان به صدق به عبارتی همان طی مسیر است. در این معنا بیگمان شکی نیست و بیتردید این قدم زدن در نظر شاعر عارف ما یعنی سیر و سلوک در راه کسب معرفت. اما «بدرقه ره» چه چیز میتواند باشد؟ برای پی بردن به معنای بدرقه ره ابتدا بهتر است ببینیم که «شحنه نجف» کیست؟
«شحنه» در لغت به معنای «حاکم» است و نیز «نگهبان» و در وادی نجف چه کسی هست که حافظ «همت» او را برای طی طریق میطلبد؟ بیگمان پاسخ حتی برای کسانی که ناباور هستند و مردد تنها یک نام میتواند باشد و آن نام کسی نیست جز اسدالله غالب؛ علی بن ابیطالب(ع). برای اینکه بیشتر به این معنا نزدیک شویم اشاره به یک رباعی از حافظ بد نیست. آنجا که شاعر شیرین سخن ما میگوید:
مردی ز کننده در خیبر پرس
اسرار کَـرَم ز خواجه قنبر پرس
گر تشنه فیض حق به صدقی حافظ
سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس
نکتهای جالب توجه و حیرت انگیز در این رباعی و بیت مورد نظر در این شماره وجود دارد. عبارت «صدق» در هر دو شعر شرطی بیان شده که برای طی طریق در مسیر آن خاندان مبارک لازم است. به جز این شاعر در این رباعی امیرالمومنین(ع) را سرچشمه فیوضات حضرت رب الارباب عنوان کرده است. شاید این نکته جالب توجه باشد که بدانید همواره تمام عرفا (چه شیعه و چه سنی) طی طریق در مسیر عرفان و کسب فیض را بدون مدد حضرت امیرالمومنین(ع) ممکن نمیدانستند. از آنجا که هم عرصه برای کلمات در این ستون کم است و هم این معنا در مبحث این ایستگاه یک بحث جانبی است تنها به یک نمونه اشاره میکنم. «بایزید بسطامی» از عرفای نامی و شناخته شده اهل سنت در یک رباعی چنین از امام علی(ع) طلب یاری و مدد مینماید:
ای حیدر شهسوار وقت مددست
ای زبده هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار
ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
به گمانم در توضیحاتی که در سطرهای اخیر عنوان شد به نوعی «بدرقه ره» نیز مشخص شد. بدرقه ره همان فیضی است که از جانب «سرچشمه فیض حق» یعنی امیرالمومنین(ع) به سالک طریق عطا میشود تا به واسطه آن حجابهای ظلمانی و سپس حجابهای نورانی را کنار زند و به معرفت خالصتری از حضرت باری تعالی برسد. این رباعی را به طور خلاصه میتوان این طور بیان کرد: مدد خواستن بایزید بسطامی از امیرالمومنین(ع).
در پایان اما ذکر یک نکته خالی از لطف نمیتواند باشد. در این ایستگاه در مورد مقطع غزل حافظ سخن گفتم و اما نکته پایانی در مطلع (بیت آغازین) همان غزل نهفته است. در آن بیت شاعر میگوید:
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بِکِشَم زهی طرب ور بُکُشد زهی شرف
در بیت بالا حافظ هم گویا مدد میخواهد. لکن در این فقره حافظ از «طالع» مدد میخواهد. نکته جالب و نهفته در این بیت را باید با کلید حروف ابجد گشود. در بیت فوق عبارت «طالع» را اگر به حروف ابجد حساب کنیم (ط=9؛ الف=1؛ ل=30؛ ع=70) عددی که به دست میآید این است: 110. این عدد در میان شیعیان بهاندازه کافی شناخته شده است چرا که عدد ابجد نام «علی» (ع=70؛ ل=30؛ ی=10) نیز 110 است. آیا کسی میتواند مدعی شود که این به صورت تصادفی چنین درآمده است؟ آن هم در غزلی که در مقطع آن شاعر به «نجف» و «شحنه نجف» اشاره میکند؟ در میان چقدر امکان این چنین ممکن است پیش بیاید؟
لازم است این موضوع را متذکر شوم که به کارگیری حروف ابجد در میان شعرای قدیم ما امری مرسوم و رایج بوده و یکی از موارد پرکاربرد آن در بیان «ماده تاریخ»ها بوده است. وقتی شاعری میخواسته تاریخ واقعهای را در ضمن کلمات شعرش بیان کند. به طور کلی یکی از موارد استفاده حروف ابجد پنهان ساختن رمز و رموز در پس ظاهر کلمات بوده است.
در ابتدای این مبحث به بیتی از موارد گذشته اشاره کردم (عشقت رسد به فریاد گر خود...) و اینکه به گمانم منظور حافظ از قرآن خواندن در «چهارده روایت» اشاره به ثقلین است که به عبارتی جمع قرآن و اهل بیت است. در یادداشتی که اکنون در برابر دیدگان عزیز شماست نیز به عبارت «خاندان» پرداختم که در بیت مورد اشاره در این شماره آمده بود. حال نکته واپسین این است که کدام خاندان است که طی طریق در مسیر آنها تایید امیرالمومنین(ع) (شحنه نجف) را به همراه خواهد داشت؟! حرکت در مسیر کدام خاندان تایید و یاری امیرالمومنین(ع) را به همراه خواهد داشت؟