نگاهی به ابعاد تبیینی قیام حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
اربعین سند عزت کربلاست
اشاره:
قیام حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام یک حرکت توأمان جهادی و تبیینی بود. از این منظر، همانقدر که مظهر قیام لله محسوب میشود، مصداق تام و کامل جهاد تبیین هم محسوب میشود؛ بهخصوص که این موضوع بعد از شهادت سیدالشهدا علیهالسلام و توسط حضرت سجاد علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها ادامه پیدا کرد.
رسانه KHAMENEI.IR گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین شیخ عباس اخوان، استاد حوزه و کارشناس مسائل مذهبی درباره ابعاد تبیینی قیام حضرت سیدالشهداء علیهالسلام داشته است.
* حضرت سیدالشهدا علیهالسلام هرچند قیام به شمشیر داشتند، ولی این قیام هم وجوه و مقدمات تبیینی و روشنگرانه داشت. برای مقدمه بحث، از وجوه تبیینی و روشنگرانه قیام سیدالشهدا علیهالسلام شروع کنیم.
سیدالشهدا علیهالسلام در یک موقعیت خاصی قرار گرفتند که سایر ائمه در آن موقعیت واقع نشده بودند؛ مثلاً، اینکه بالای سر سیدالشهدا علیهالسلام شمشیر بگیرند و بگویند یا بیعت کن یا تو را میکشیم. خب ما میبینیم که این قضیه در زندگی هیچکدام از ائمه الّا برای امیرالمؤمنین علیهالسلام و در همان اوایل رحلت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیش نیامده است؛ نه با امام مجتبی اینطور برخورد شد، نه با امام سجاد، نه با امام باقر، نه با امام صادق و نه با هیچ امام دیگری. درست استکه این بزرگواران در جامعه بهعنوان معترض شناخته میشدند، اما در عین حال هم، حکام زمان با سیاست با این بزرگواران برخورد میکردند که کار به ماجرایی که در کربلا انجامید، نرسد؛ حتی معاویه هم با امام مجتبی علیهالسلام اینگونه عمل نکرد؛ مروان و بعد از او عبدالملک مروان هم با امام سجاد علیهالسلام اینطور رفتار نکردند. زمان سیدالشهدا علیهالسلام یک دوره خاصی بوده است. شخص جاهل و نادانی آمده است با سیدالشهدا علیهالسلام با یک شدتوحِدّت بیجایی برخورد میکند. اینکه میگوییم جاهل و نادان هم، بله همه این خلفای جور همین طور بودند، جاهل بودند، نادان بودند؛ اما این شخص، جهالتش بهاندازهای بود که اصلاً مصلحت دنیای خودش را هم نمیدانست و در حقیقت از امام میخواست که کفر و فسق او را تأیید بکند. خب امام علیهالسلام که هیچموقع این کار را نمیکند و در مدینه ابتدا شروع میکنند به اظهارکردن این امر که اینها میخواهند از من بیعت ذلیلانه بگیرند. ببینید، وقتی مأموران یزید به امام گفتند که شما همینجا بیعت کن، حضرت فرمودند که از مثل من در اتاق دربسته، بیعت گرفته نمیشود. این حرف معنا دارد، یعنی من در جامعه یک جایگاه و موقعیت خاصی دارم. اصلاً مردم از من و شما نمیپذیرند که حسینبنعلی، در اتاق دربسته با شما بیعت کرده است. این کلام بسیار با اهمیت و درخور تأملی است که امام علیهالسلام به وسیله آن جایگاه مهم خود در مدینه را هم بیان میکند.
امام علیهالسلام هنگام خروجشان از مدینه آیهای را خواندند که جناب موسیبنعمران وقتی که میخواست از شهرش خارج بشود، خواند. این آیه بیان حال جناب موسی را میکند: فَخَرَجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّب. مرحوم سیدمرتضی علمالهدی(ره)در کتاب تنزیهالانبیا وقتی درباره علت خوف جناب موسیبنعمران بحث میکند، میگوید او خوف شخصی ندارد. او برای امت خوف دارد و مراقب امت است، نه اینکه خوف شخصی داشته باشد. یعنی اینکه امام علیهالسلام هم خروجشان از مدینه توأم با خوف برای امت است و در عین حال هم، مراقب امر امت و اینکه چه اموری برای این مردم میخواهد پیش بیاید هستند. در ادامه حرکت هم که این معنا خودش را کاملاً نمایانید.
* این سیره سیدالشهدا علیهالسلام تا حادثه عاشورا و حتی زمان شهادت ایشان هم ادامه دارد.
این چیزی نیست که فقط محدود به سیدالشهدا باشد. همه ائمه ما قائم به حق هستند. اصولاً قیام، خودش یک منشأ قرآنی دارد: قُل إنّما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقوموا. این أن تَقوموا یعنی چه؟ یعنی اینکه قیام کن لله. امام علیهالسلام مظهر اتمّ این معناست؛ یعنی تمام حرکات و سکنات امام علیهالسلام، تماماً مطابق با مرضات الهی و آن چیزی است که خدا میخواهد. خب این منحصر به سیدالشهدا نیست ومربوط به تمام ائمه علیهمالسلام است. عرض کردم برای هیچکدام از ائمه، آن شرایط سیدالشهدا پیش نیامد. اگر پیش میآمد، بدون تردید همان واقعهای که در کربلا واقع شد، در سایر ادوار هم رخ میداد.
با این همه، آن موقعیتی که برای سیدالشهدا پیش آمد، مخصوص خود سیدالشهداست. معاویه هم با امام مجتبی اینطوری برخورد نکرد. شما میبینید وقتی که معاویه به مدینه آمد، امام مجتبی به دیدنش نرفتند. خود معاویه به دیدن امام مجتبی آمد و امام را در آغوش گرفت و گفت: «یا ابامحمد من میدانم که شما از من به خلافت سزاوارترید؛ اما چه کنم که مردم، من را خواستند و من این را هم میدانم که شما از من دلگیرید.» اگر بحث بیعت بود که اصلاً این حرفها نبود. «اما من برای اینکه رعایت رَحِمبودن بکنم، آمدم و خواستم با شما دیدار بکنم و....» اینطوری با امام برخورد میکردند؛ ولی یزید، پدیده خاصی بود که میخواست بیاید و بگوید بله زدم و دین را از بیخ کندم وانداختم کنار که امام هم آن طوری با او برخورد کردند و در مراحل مختلف تبیین کردند؛ واقعاً همین طور است. امام، این همه خطبه دارد. وقتی که به منازل بین راه میرسند، چند جا به ایشان میگویند آقا شما چرا خروج کردی؟ امام میفرمایند که اگر این پرنده را در لانه میگذاشتند، اینگونه آواره نمیشد. «هیهات لو ترک القطا!» اینها انتظار دارند که من سر جایم بنشینم. خب این نمیشود.
امام وقتی که به مکه رسیدند آنطور که در تاریخ است، ظاهراً سوم شعبان بوده است. امام تمام ماه شعبان و رمضان را در مکه بودند. شوال و ذیالقعده را هم در مکه بودند و در این مدت، نماز جماعت مستقل میخواندند. خود مستقلخواندنِ نماز جماعت در جایی که از ناحیه امیرِ منصوب خلیفه، کسی آنجا امامت نماز جماعت را بر عهدهدارد، بهمعنای این است که من یک بساط و کار جداگانهای دارم و اگر کسی میخواهد، بیاید اینجا ببینم حرفش چیست؟ که مینویسند ظاهراً یکسوم جمعیت مکه، میآمدند پشت سر امام و نماز میخواندند. امام در این مدت، در مقابل فسق علنی یزید خطبههای فراوانی خواندند. نستجیر بالله زنا، یک امر مخفی است دیگر، امر آشکاری که نیست. حالا شرابخوردن امر آشکار است. میمون را به بازیگرفتن آشکار است.
یعنی کار، اصولاً به پردهدری دینی انجامیده بود. کاری که آن دوره شد، اینطوری بود. با ظاهر دیانت درافتادند. اینها اصلاً میخواستند کار را به یک فحشای علنی برسانند. حالا اگر امام بخواهد اینجا سکوت بکند، چه اتفاقی میفتد؟ دقت کنید. خلفای بعدی هیچکدام اینگونه عمل نکردند. قیام سیدالشهدا علیهالسلام با فرض اینکه هیچ ثمری هم نداشته باشد –که خیلی ثمر داشت- الّا اینکه خلفای بعدی را در این موضع ببرد که بهظاهر حفظ دیانت کنند، باز همین کافی بود. شما میببینید که بعد از شهادت سیدالشهدا کتبِ عامه پر است از قال علیبنالحسین، قال علیبنالحسین؛ یعنی شهادت سیدالشهدا باعث این شد که دوباره اهلبیت علیهمالسلام در عرصه جامعه کشیده شوند؛ یعنی اینها دوباره در آن محوریت دینی و علمی خودشان ظهور و بروز کردند که حتی ابنتیمیه هم نمیتواند این ظهور و بروز امام را تا دوره امام رضا علیهالسلام انکار کند. شهادت سیدالشهدا دوباره اهلبیت را بهعنوان محور و مقیاس مطرح میکند.
* بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، بهطور مشخص مسیر تبیین و روشنگری، چگونه توسط حضرت سجاد علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها ادامه پیدا کرد؟
اجازه بدهید من یک چیزی را از خود لحظه شهادت امام حسین علیهالسلام بگویم. لحظه شهادت سیدالشهدا علیهالسلام در عین حال که در موضع مظلومیت، دارند با شمشیر قیام میکنند، خودش جهاد تبیین است. حالا چرا؟ راوی میگوید وقتی که سیدالشهدا به زمین افتاده بودند، ساعتی کسی جلو نمیآمد. ببینید، همانجا این حالت بر آنها پیش آمده بود که ما چه کردیم و بعد خودشان اینها را در مقتل آوردند. میگوید این به آن نگاه میکرد، آن به این نگاه میکرد. جلو نمیآمدند. همان جا تکان خورده بودند. حتی مینویسند عمر سعد علیهاللعنةوالعذاب که گفت حسین را سر ببرید خودش داشتگریه میکرد. این خیلی مهم است. در عین دنائت، در عین رذالت، در عین پستی، میبینید که خود همان خبیث هم تکان خورده است. اینها دائم خودشان را عقب میکشیدند که اینها نباشند که پسر پیغمبر را سر میبرند؛ یعنی با همه خباثت و دنائتی که دارند، با همه پستیای که دارند، خود لحظه شهادت اینها را دارد تکان میدهد و این در مسائل اجتماعی خیلی اهمیت دارد؛ یعنی خود جنایتکار، خود خبیث، خودش یک تکان میخورد. امام تا لحظه شهادت تبیین میکردند؛ یعنی اینطور نیست که ما بگوییم یا تبیین است یا قیام. هم این است، هم آن. هم تبیین است، هم قیام. میفرماید من را نکشید. جدّم به من گفته که من اینجا شهید میشوم؛ اما اگر من را بکشید، دیگر نمازتان نماز نیست. دیگر روزهتان روزه نیست. حجتان دیگر حج نیست. ببینید امام تا لحظه آخر دارد چه میکند. دعوت به خیر میکند. تا لحظه آخر تا آنجا که میشود، دعوت به دیانت میکند. آنجا که نتیجه نمیدهد، دعوت به حریت و انسانیت میکند. یکی از دختران سیدالشهدا یا یکی از دختران حرم میگوید من دیدم که یک نانجیبی میخواهد خلخال از پای یکی از دختر بچهها در بیاورد و داردگریه میکند. ببینید داشتگریه میکرد و وقتی که این دختر گفت چرا گریه میکنی؟ گفت ببین کار من به کجا رسیده که باید خلخال از پای دختران رسول خدا در بیاورم. گفت پس چرا این کار را میکنی؟ گفت اگر من این کار را نکنم، دیگری میکند. مثلاً به خیال خودش در عین شقاوت، در عین دنائت، میخواهد بهنوعی یک رأفتی هم بکند.
پس همان لحظه که در عین حال امام دست به شمشیر هستند، در همان حال این عمل خودشان، باز جهاد تبیین است. در عین حال خودش عمل تبیین است.
شما اگر کتب اخلاقی اهلسنتِ شبهقاره -یعنی هندوستان- را نگاه کنید، پر است از روایات امام سجاد علیهالسلام. «قال زینالعابدین.» در بین ما شیعیان این کلمه زینالعابدین باز کمتر رواج دارد. ما بیشتر میگوییم امام سجاد علیهالسلام. آنها این کلمه زینالعابدین علیهالسلام را میگویند. پر است؛ یعنی امام سجاد در صحنه مطرح شده است.
در روایت دارد که دختر امام حسین علیهالسلام میفرماید از لحظهای که به گردن برادرم غل و زنجیر زدند، برادرم علی، یک کلمه با اینها حرف نزد. این سکوت، سکوت معترضان است. اسیر که نمیتوانسته اینطوری باشد. خود سکوت، سکوت اعتراضی است. امام میفهمید سکوت اعتراضی یعنی چه. میگوید حضرت زینب سلاماللهعلیها سخن میگفت. خانمها یک جاهایی صحبت میکردند. میگویند در آن ورود حضرت زینب به مجلس شام و به مجلس کوفه، حضرت را که وارد کردند «هی فی أَرذَلِ ثیابِها»، در کهنهترین لباسشان بودند. در گوشهای نشستند و دورشان را کنیزکان گرفتند. عبیدالله صدایش درآمد؛ یعنی خود ورود حضرت سلاماللهعلیها، با کرامت است، با عظمت است. این برای خودش خیلی مهم است. راوی میگوید که وقتی حضرت آنجا جلوس کردند، عبیدالله گفت این زن متکبر کیست که اینطور نشسته است؟! یعنی حضرت آن جایگاه خودشان را حفظ کردند. بعد خانم به او جواب نداد. میدانید این جوابندادن خودش یعنی چه و در آن محیطی که هستند، چه تأثیری میگذارد؟ دوباره سؤال کرد. بعد یکی از این کنیزها بلند شد گفت که امیر اینطوری نگو. این خانم، زینب دختر علی و فاطمه است. با او اینطور حرف نزن. گفتها! میبینم که مثل پدرش علی متکبر است؛ یعنی حضرت به جلوه علوی در مجلس عبیدالله آمدند. بعد حضرت دارد ماهیت عبیدالله را ظاهر میکند؛ با اینکه عبیدالله علیهاللعنةوالعذاب هم، در عین حال در زمره زیرکان عرب است. حضرت کاری کردند که او، آن شخصیت خودش را آشکار و شروع به فحاشی کرد. بعد حضرت فرمودند بله بگو! از تو به غیر از این چیزی روا نیست، از تو همین برمیآید، سزای تو همین است که اینطور حرف بزنی. حضرت دارند ماهیت اینها را وسط میکشند که اینها چنین کسانی هستند؛ برای همین هم کانون اعتراض، همان کوفه میشود. گاهی بعضیها میخواهند بگویند امام حسین اگر کوفه نمیآمد، بهتر بود؛ مخصوصاً از کسانی که ماجرای کربلا را با دید دیگری نگاه میکنند. من میخواهم از شما بپرسم بعد از سیدالشهدا کانون مخالفت با دستگاه جور، کدام شهر بود؟ کوفه بود؛ پس امام مسیرشان را درست انتخاب کردند. تا نهال دوستی کی بر دهد/ حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
همین کوفه بود که مختار از آن، قیام کرد. همین کوفه بود که از آن توابین درآمدند. امام علیهالسلام مسیر را درست انتخاب کردند. یکوقت کاری، همین الان جواب میدهد، یکوقت، نیم نسل بعد، یک نسل بعد جواب میدهد. تو باید به آن توجه کنی؛ یعنی مسیر منتهی به شهادت سیدالشهدا علیهالسلام، هم مسیر جهاد تبیین است، هم این بذر تبیین را در کوفه دارد میکارد برای نیم نسل بعد؛ بلکه از همان نسل باز شروع شد. کانون اعتراضات علیه بنیامیه همین کوفه شده بود. پس امام حسین علیهالسلام مسیر درستی آمدند؛ منتها گاهی آدم انتظار دارد که همین الان جواب بدهد، در حالی که قضیه اینطور نیست. ما سیر امامت داریم. ما که یک امام نداریم که کار شیعه تمام شده باشد. سیر امامت داریم. همین سیر میآید در دوره توابین، در دوره جناب مختار و همین طور پیش میرود. اینکه شما ببینید یک عده بیایند توبه بکنند، خودش چقدر مهم است؟ ما اصلاً کار نداریم که اینها میتوانستند آن موقع یاری امام حسین بکنند یا نمیتوانستند، اصلاً اینها شاید آن موقع در زندان یا در غل و زنجیر بودند. اینها یک بحث دیگری است؛ اما اینکه بیایند خودشان را به نسبت یاری امام، قاصر ببینند مهم است.
حضرت زینب سلاماللهعلیها آنهمه در کوفه خطبه دارد. از همان جا میبینیم که تاریخ میگوید مردم کوفهگریه میکردند؛ مگر اینها ساده است؟ آنهم کوفه صغیره. مگر اینها ساده است؟ یعنی همان جا مردم تحت تأثیر قرار گرفتند و بعد هم، همین ادامه پیدا میکند. حضرت سجاد علیهالسلام هم، بهعنوان یک اسیر -اما اسیری که آن هیبت و جلالت و آن جایگاه خودش را حفظ میکند- در مجلس یزید خطبه خواندند. خطبهای که حضرت خواندند مگر ساده است؟ دقت کنید. اسیر میتواند در محضر امیر تسبیح در دست بگرداند؟ این حرف، این تسبیحگرداندن، معنایش چیست؟ یعنی کاملاً مسلّط است. حضرت سجاد بعد از خطبهشان در شام، بلایی به سر یزید میآورد که تاریخ دارد؛ یزیدی که میخواست بساط دین را بکندکه میگوید هر وعده که میخواست غذا بخورد، میگفت که به پسرعمویم علیبنحسین بگویید بیاید بنشیند اینجا، سر سفره غذای من. یزید! ما باید گوشههای تاریخ را در این زمینه ببینیم. بعد راوی میگوید امام سجاد مقابل او تکیه میزدند. مگر اسیر میتواند اینجوری باشد؟ معلوم میشود که امام سیلی خیلی محکمی به گوش یزید زدند.
بعد کار به آنجا میرسد که یزیدی که امام حسین میفرمود این یزید شراب میخورد، میمونبازی میکند و با همسران پدرش آنطور میکند، حالا از امام سجاد میپرسد آقا راه توبه من چیست؟ حقهبازی دارد میکند؛ اما ببینید از چه فرازی یکمرتبه به چه فرودی آمد؟ ببینید چه فرودی کرده است. وقتی حضرت خطبه شامیهشان را میخوانند، یزید میگوید وقت نماز است، میخواهیم نماز بخوانیم! ببینید حضرت آن را از چه فرازی به چه فرودی کشیدند؟ بعد میپرسد که یا اباالحسن شما چرا در دستت داری تسبیح میگردانی، اما نمیبینم که ذکر بگویی؟ لجش گرفته بود که امام در رویش ایستادند و یک تسبیح هم گرفتند در دستشان و دارند میگردانند؛ یعنی من کاملاً اینجا مسلّطم. بعد حضرت میفرمایند یک ذکری از طریق جدّمان بلدیم که از صبح میگوییم تا غروب که اگر تسبیح در دست بگردانیم، این خودش میشود ذکر خدا. اصلاً یزید یکمرتبه از آن فرازی که به خیال خودش دارد، آمده است در یک فرود که در محضر امام مثل کسی است که میخواهد چیزی یاد بگیرد؛ حالا امویها خواستند این را آنجا طوری بنویسند که نه، یزید در همان عزت خودش بود و اینها؛ اما این گوشههای تاریخ، اینها را کاملاً مینمایاند که او چهطور یکمرتبه ذلیل شد. این خودش مال همان جهاد تبیین امام است. شما دیگر از این تبیین بالاتر چه میخواهید؟ بیست و چند روز از شهادت سیدالشهدا علیهالسلام گذشته بود. امام کاملاً کارش حساب شده بود؛ یعنی طوری حرکت میکرد که هر عاقل متعهدی در آن شرایط قرار بگیرد، یکی از راههایی را که عقل پیش پایش میگذاشت، همین بود. نمیدانم در تاریخهای اهلسنت دیدید یا نه؟ آنها هم که به کربلا میرسند، روی ماجرای کربلا توقف میکنند. برخی میخواهند اینطور القا بکنند که واقعه کربلا نظیر داشته است. یک صحبتهایی الان هست. شما بروید در صفحات تاریخ نگاه بکنید، هرکدامشان که به ماجرای کربلا میرسند، روی آن توقف میکنند و شروع میکنند درباره آن صحبتکردن.
* و اربعین در ادامه چنین مسیری معنادار میشود.
بله. اربعین امام، سند عزت کربلاست. یزید روزی که امام را کشت میگفت «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَل»، حالا آنچنان شده است که خاندان امام دوباره به همین جا در مدینه برگشتند. مگر اسرا را نبردند که کار تمام بشود؟ مگر اهلبیت امام را در شب یازدهم از کربلا راه نینداختند که به خیال خودشان، کار دیگر تمام بشود؟ پس چرا اینها دوباره برگشتند؟ این خودش سند است. این خودش پرچم است که شما نتوانستید آن چیزی را که میخواهید، پیاده کنید. شما آمدید اینجا که دیگر تمام بکنید و بگویید تمام شد، حسین را سر بریدیم و در کربلا تمام شد و رفت. پس چرا ما اهلبیت آمدیم اقامه عزا کردیم؟ یزید چه شد؟ حضرت سجاد چه شد؟ در حالی که میخواستند همان کاری را که با سیدالشهدا علیهالسلام کردند با امام سجاد علیهالسلام بکنند، چطور شد که علیبنالحسین علیهالسلام ۳۳ سال بعد از آن واقعه باز زنده بود؟ سند سربلندی کربلا همین اربعین است و باید روی اربعین خیلی کار بشود.
مطلب بعدی این است که مردم در زمان خود بنیامیه، به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام میرفتند و اصلاً آن قبر مبارک، در زمان خود بنیامیه بقعه داشته است؛ پس سیدالشهدا پرچمش بلند است و اینها نتوانستند این پرچم را زمین بزنند. جناب شیخ طوسی(ره) از علیبنابیحمزه روایت میکندکه چنینوچنان شد و خلاصه شب آمدم در کربلا و قبر حسین را زیارت کردم. از بقعه مبارک نور به چشم میخورد، این نشان میدهد که آنجا اتاق داشته است. بعد میگوید از طرف حکومت بنیامیه، اسلحهدار گذاشته بودند که کسی آنجا به زیارت نرود؛ اما اینها این بقعه را نتوانسته بودند خراب بکنند. شما این موضوع را ملاحظه بفرمایید و عظمت سیدالشهدا علیهالسلام را در دوره خود بنیامیه نگاه بکنید.
باز یک نکته دیگر برایتان بگویم: معاویه دوم که استعفا کرد، سه روز جایگاه خلافت خالی بود. سراغ هرکدام از بنیسفیان رفتند، خلافت را قبول نکردند. ببینید این بدنامیشان به کجا رسیده است. اینها آن گوشههایی است که باید در تاریخ به آن توجه بشود. رفتند آخر سراغ مروان و او قبول کرد. سه روز جایگاه خلافت خالی بود. ببینید امام حسین علیهالسلام چه کار کرده است. شما اگر توانستید، چنین چیزی را در تاریخ پیدا بکنید. همیشه وقتی یک پادشاه میمیرد، ده نفر اینطرف و آنطرف سر بلند میکنند که ما پادشاهیم. یزید متوسل به جنگ شده است، حالا پسرش آمده سر کار، سه ماه در خلافت بوده بعد استعفا کرده و به خانه رفته است. سراغ هرکدام از بنیسفیان آمدند، گفتند ما نیستیم. ببینید چقدر بدنام شده بودند. چقدر کار به ابتذال کشیده شده بود. خب معلوم میکند که چه خبر بوده و چه شده است. مورخین چون بسیاریشان قلم به مزد بودند، اینها را نمینوشتند. ما باید از این گوشههای تاریخ رگهگیری کنیم و برویم جلو.
* و این مسیر تاریخی، در زمان جاری شده و تا الان ادامه داشته است.
تا ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف باید این مسیر ادامه داشته باشد. مسیر سیدالشهدا علیهالسلام مسیر امامت است. مسیر همه اهلبیت است. مسیر همه ذوات مقدسه معصومین است. عرض کردم، این چیزی نیست که تعطیل بشود. قیام لله اصل توحید است. «قُل إنّما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقوموا لله»؛ یعنی قیام شما برای خدا، اصلاً نباید تعطیل بشود. این قیام شعائری دارد، بیرق و عَلَمی دارد، این بیرقش همین ماجرای اربعین است؛ یعنی هرسال در جریان اربعین این دارد گفته میشود که آن کسی که میخواست اطفای نور اهلبیت بکند، نتوانست «وَ اللهُ مُتِمُّ نورِه وَلو کَرِهَ المُشرِکون.» این برای هر مسلمانی میتواند یک پیام زنده و جاویدی را در پی داشته باشد.
حضرت باقر علیهالسلام که فرمودند حُمره و مشرقیه و مغربیه، این مال خون جد ما سیدالشهداست. خب همه میدانند که از قبل هم بوده است. میگوید این برای ما اهلبیت، بیرق مظلومیت حسین شد؛ یعنی هرکجای عالم که باشی، صبح به مشرق نگاه بکن، غروب به مغرب، باید ماجرای سیدالشهدا را ببینی. بیرق است دیگر. بیرق سرخ است.
بدون تعارفات میگویم، ما واقعاً نسبت به اهلبیت الکنیم. ما تازه بهاندازه فهم خودمان از این خانواده صحبت میکنیم. «فَبَلَغَ اللهُ بِکُم أَشرَفَ مَحَلّ المُکرَّمین وَ أَعلی مَنازِلِ المُقَرَّبین وَ أَرفَعَ دَرَجاتِ المُرسَلین، حَیثُ لایَلحِقُه لاحِق....» انشاءالله خدا همیناندازه توفیق بدهد و این نهضت عظیم انشاءالله منتهی بشود به ظهور آقا امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء. انشاءالله خداوند متعال این نهضت عزیز را تا ظهور آقا امام زمان پابرجا نگه دارد و به مقام معظم رهبری طول عمر با عزت مرحمت بفرماید. خداوند متعال همه شما عزیزان را هم توفیق و نصرت در راه دین و ثبات لطف بفرماید.
* بهعنوان سؤال آخر، پدیده راهپیمایی اربعین با این نگاه چه تفاسیری پیدا میکند؟
طبق فرمایش اهلبیت علیهالسلام، این پیادهرفتن خودش سنت است. یک عمل مستحبی محسوب میشود؛ حالا علاوهبر این ما آثارش را هم داریم میبینیم. این رویداد بزرگترین اجتماع بشری است. این اجتماعات، از قدیم بوده و مربوط به الان نیست؛ مثلاً ملّای رومی در مثنوی چنین موضوعی را مطرح میکند. میگوید من در حلب بودم. روز عاشورا دستهها میآمدند بیرون و عزاداری میکردند. حوزه حلب آنموقع حوزه شیعه بوده است. ببینید، از هشتصد سال پیش این حرفها بوده و مربوط به الان نیست که بعضی میخواهند بگویند اینها از زمان صفویه درست شده است؛ پس عزاداری حداقل از همان زمان بوده است. حالا اینکه از چقدر قبلش بوده بحث دیگری است. یک چیزی نبوده که یکباره حادث شده باشد.