اقتداکنندگان به حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س)
شهدای قهرمان و سرافرازِ عرصه دفاع از حجـاب و عفـاف
کامران پورعباس
این روزها خیلی بحث حجاب و عفاف داغ شده و حجم گستردهای از دیدگاههای مختلف و حتی
ضد و نقیض و چالشی در موضوع حفظ حجاب و نحوه مقابله صحیح با بدحجابی و بیحجابی در انظار عمومی در رسانهها و فضای مجازی منتشر و دست به دست میشود.
ما ترجیح دادیم بدون اظهارنظر و ورود به چالشها، فقط یادی کنیم از خونهای پاکی که در عصر حاضر در این راه ریخته شده و تفکر و استنباط و نتیجهگیری را به خودتان واگذار نماییم.
یادی میکنیم از اقتداکنندگان به حضرت فاطمهزهرا(س) و حضرت زینبکبری(س) و شهدای قهرمان و سرافرازِ عرصه دفاع از حجاب و عفاف فاطمی تا یادمان نرود که در راه امنیت و دفاع و پاسداری از عزت و غیرت و ناموس و حجابِ زنان و دختران مسلمان چه فجایع و مصیبتها و سختیهایی کشیده شده و چه خونهای پاکی ریخته شده است و چه غیور مردان
و شیرزنانِ مظلوم و مؤمن و بیگناهی در خاک و خون غلطیده و حتی سوخته و قطعهقطعه شدهاند تا پرچم حجاب فاطمی و غیرت و عزت حسینی همواره برافراشته بماند.
درود میفرستیم بر تمامی شهدای گرانقدر و اعلام رتبه عرصه جانبازی و جانفشانی در راه دفاع و پاسداری و نگهبانی وحراست از گنجینه حجاب و عفاف فاطمی و یادی مینماییم از چند شهید قهرمان و سرافرازِ این عرصه مقدس، نورانی، عزتآفرین، اقتدارآفرین و افتخارآفرین.
شهدای گمنامِ قیام مسجد گوهرشاد
آیتالله سیدحسین قمی مرجع تقلید خراسانیان در باغ سراجالملکِ شهر ری بود که برای اخطار حضوری به رضاشاه درباره روند اقدامات ضددینی و ضدملی و به خصوص کشف حجاب راهی تهران شد؛ اما به دستور رضاشاه بازداشت و زندانی و بعدها به عراق تبعید شد. خبر بازداشت و زندانی شدن در ۱۵ تیر ۱۳۱۴ به مشهد رسید و شهر را متشنج کرد. در ۱۷ تیر تحصن مردم در مسجد گوهرشاد در اعتراض به بازداشت مرجع تقلیدشان و نیز سیاستهای ضددینی رضاشاه آغاز شد.
خبر بازداشت آیتالله قمی و تحصن مردم در مسجد گوهرشاد، در روستاهای پرتعداد اطراف مشهد انتشار یافت. جمعیت کثیری از ساکنان این روستاها به سوی مشهد حرکت کردند. فرمانده وقت لشکر خراسان، دستور محاصره حرم مطهر را برای جلوگیری از ورود روستائیان به مسجد گوهرشاد صادر کرد. در روز ۱۹ تیر، مردم توانستند علیرغم گلولهباران جمعیت و شهادت برخی از حاضران، سدّ نیروهای رژیم را بشکنند و وارد حرم شوند. بیشتر کسانی از اهالی مشهد که در تحصن حضور داشتند، شبها به منزل خود میرفتند و صبح به مسجد گوهرشاد بازمیگشتند؛ اما روستائیانی که از راه دور آمده بودند، شب را در مسجد گوهرشاد بیتوته میکردند. بنابراین، وقتی در نیمهشب ۲۱ تیر سال ۱۳۱۴، گلولهباران مسجد گوهرشاد آغاز شد و متحصنان از همه طرف هدف قرار گرفتند، بیشتر جمعیت حاضر در مسجد را روستاییان تشکیل میدادند. به همین دلیل، بخش عمدهای از شهدا را نمیشد شناسایی کرد. طبق نقلهای مشهور حدود دو هزار نفر به شهادت رسیدند اما تا کنون شاید فقط دو، سه نام از شهدای قیام مسجد گوهرشاد منتشر شده باشد و بقیه گمنام هستند. البته همانهایی هم که نامشان منتشر شده، اغلب باز به نوعی شهید گمنام هستند؛ چرا که مزارشان مثل بقیه شهدا هنوز کشف نشده است.
در جریان قیام مسجد گوهرشاد، وحشیانه مردم را به خاک و خون کشیدند و حتی آنهایی که دستشان به ضریح امام رضا(ع) بود را به گلوله بستند به طوری که دور حرم آن حضرت جدول خون راه افتاد. پیکرها را در کامیونها انداختند و بیشتر شهدا و زخمیها را بدون احراز هویت در گودالی بزرگ انداخته و تعداد انگشتشماری را هم در گورستان عمومی شهر و با عنوان «مجهولالهویه» دفن کردند. در میان پیکرها برخی افراد زنده بودند و بدون توجه به فریادهایشان مبنی بر زنده بودن در گور دستهجمعی قرار گرفته و شهید شدند.
با این اوصاف میتوان گفت که اغلب شهدای قیام مسجد گوهرشاد، شهدای گمنام و پیشتاز و پرچمدارِ دفاع از حجاب و عفاف و مبارزه با رژیم ستمشاهیِ ضددین و ضدحجاب هستند، آن هم شهدای گمنامِ خاص؛ چرا که در جوار غریبالغربا حضرت علیبنموسیالرضاالمرتضی(ع) به طرز فجیع و وحشتناکی به شهادت رسیده و خون پاکشان حرم رضوی را رنگین نموده است؛ از سوی دیگر بینام و نشان هم هستند، نه نامشان مشخص و اعلام گردیده و نه نشانی از محل خاکسپاریشان موجود است. بنابراین از مظلومترین و غریبترین و عزیزترین شهدا هستند.
مرا بکشید ولی چادرم را برندارید
شهیده طیبه واعظی دهنوی در سال 1350 با پسرخاله مجاهدش شهید ابراهیم جعفریان ازدواج نمود که مسیر زندگیاش را دگرگون ساخت. ابراهیم، او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و به عضویت گروه مهدیون در آمد.
به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودنِ ابراهیم، به زندگی مخفیانه روی آورد. در فروردین 56، همسرش دستگیر و منزلشان شناسایی شد و تحتنظر قرار گرفت. برای دستگیریاش درگیری رخ میدهد و طیبه خانم پس از اتمام فشنگهایش به همراه فرزند چهار ماههاش محمدمهدی دستگیر میشود. مرتضی برادر همسرش هم که از دور شاهد ماجرا بود، به ماموران شلیک میکند و در درگیری به شهادت میرسد. دژخیمان به خانه مرتضی یورش برده و همسرش خانم فاطمه جعفریان را بعد از سه ساعت مقاومت به شهادت میرسانند.
وقتی ساواک خانم طیبه واعظی را دستگیر کرد، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.
او و همسر و فرزند نوزادش را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل میکنند و یک ماه تمام زیر سختترین شکنجهها قرار میدهند. سرانجام در 3 خرداد 1356 زیر شکنجه ساواک در زندان اوين تهران، این قهرمان انقلابی و مدافع حریم حجاب و همسر گرامیاش به شهادت میرسند.
منادی و مدافع حجاب در دوران ستمشاهی
شهیده طیبه سادات زمانی موسوی گودینی، حجاب و پاسداری از آن را سرلوحه زندگی خود میدانست.
در دی ۱۳۵۴ به خاطر حجابش از مدرسه اخراج شد و همین میشود نقطه شروع مبارزاتش علیه رژیم ستمشاهی. بعدها با پافشاری خانواده، در مدرسه پذیرفتندش ولی با همان حجاب قبلی.
۲۵شهریور ۱۳۵۷ زمانی که زلزله طبس رخ داد، به همراه دوستانش بهعنوان نماینده امامخمینی به مدت یک ماه به یاری زلزلهزدگان شتافتند.
با ورود به دانشگاه، فعالیتهای مذهبی و سیاسی خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد. در انجمنهای اسلامی دانشگاه شرکت میکرد و با پخش اعلامیهها و صحبتهای امامخمینی(ره) به روشنگری افکار عمومی میپرداخت و همیشه پای ثابت تظاهرات بود.
۲۶ دی ۵۶ که روز به اصطلاح آزادی زن اعلام شده بود، به همراه دیگر دانشجویان انقلابی به تظاهرات پرداخت و از حجاب، این ارزش الهی، حمایت کرد که دستگیر شدند اما بلافاصله با پیام آیتالله شیرازی آزاد گردیدند.
سرانجام در تظاهرات روز 17دی 1357 كنگاور به دست دژخیمان رژیم طاغوت به شهادت رسید.
بهعنوان یکی از منادیان و مدافعان حجاب شناخته شده بود و حاج آقا بزرگ کنگاوری در مراسم ختم ایشان گفت: من معتقدم که خون این سیده جوان رژیم شاه را از ریشه برخواهد کند.
شهیدهای که با گره زدن چادرش، به شهادت رسید
نامش را میترا گذاشته بودند؛ اما بعد از انقلاب نام زینب را انتخاب کرد. در میان خانواده و دوستانش به رعایت حجاب مشهور بود.
شهیده زینب کمایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای اسلامی و انقلابیاش به شکل مستمر آغاز شد و در کلاسهای مختلف عقیدتی و اخلاقی، دورههای بسیج، فعالیتهای انجمن اسلامی مدرسه به طور فعال شرکت داشت.
در تابستان سال 1360 به شاهینشهر اصفهان نقل مکان نمودند که گروهکهای ضدانقلاب و منافقین در آنجا بسیار فعالیت میکردند.
مبارزات وسیع خود را علیه بدحجابی و ضدانقلاب آغاز کرد. پول تو جیبیاش را جمع میکرد و با خرید گل و کتاب به ملاقات جانبازان جنگ تحمیلی میرفت. در زمینههای مختلف به ویژه حجاب و حمایت از امام با آنها مصاحبه میکرد و در صبحگاه مدرسه یا در روزنامه دیواری منتشر مینمود.
نماز شبش ترک نمیشد. روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت و افطار نان و نمک میخورد و میگفت: میخواهم مثل امام علی(ع) افطار کنم.
عاشق خدا بود. این جملهها بر سر برگ تمام دفترهایش دیده میشد: می خواهم لحظهای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچگاه گناه نکنم.
علاقه زیادی به شهدا داشت. هر بار که برای تشییع شهدا به گلزار شهیدان اصفهان میرفت، مقداری از خاک قبر شهید را میآورد و تبرکی نگه میداشت. هفت تا میوه کاج و هفت خاک تبرکی شهید را در بین وسایلش نگه میداشت. همیشه ساعتها سر قبر شهیده زهره بنیانیان مینشست و قرآن میخواند.
همیشه غسل شهادت میکرد. قبل از شهادتش نیز غسل شهادت انجام داده بود.
فعالیتهای مذهبیاش مورد غضب منافقین قرار گرفت؛ به ویژه آنکه با وجود سن کم کتابهای شهید مطهری را میخواند و در محافل عمومی و آموزشی با کمونیستها و منافقین بحث میکرد و رسوایشان میساخت.
در آخرین روز از اسفند سال 1360 برای خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد رفت که آخرین نماز زینبِ 15 ساله بود. هنگام بازگشت از مسجد توسط منافقین کوردل ربوده شد و با گره زدن چادرش، این قهرمان بزرگ عرصه حجاب را خفه کرده و مظلومانه به شهادت رساندند.
پیکر مطهر شهیده زینب کمایی، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای مطهر وغرق به خونِ 360 شهید عملیات فتحالمبین تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
شهیده حماسه ششم بهمن آمل
شهیده سیده طاهره هاشمی برخلاف همه بچهها که با لباس فرم به مدرسه میآمدند، چادر بر سر داشت و تنها دختر چادری مدرسه بود. پوشش عبارت بود از: یک روسری سرمهای، یک مانتوی معمولی، یک چادر مشکی ضخیم، یک کیف ساده که با قلاب بافته شده بود و یک کفش کتانی خیلی معمولی.
این شهیده مجاهد در جریان حماسه ششم بهمن مردم انقلابی و ولایتمدار شهر هزار سنگر آمل در سال 1360، در حال امدادرسانی به مردم رزمنده، در شرایطی که با یک عدد گیره، چادرش را به روسریاش محکم بسته بود تا از سرش نیفتد، توسط معاندان جنگل در چهارده سالگی به شهادت رسید. وقتی پیکرش را به منزل آوردند، هنوز چادرش محکم به روسریاش بسته بود.
شهیده حفظ پاکدامنی
شهیده معصومه آرامش که ساکن شهرستان بروجن بود، سال ۶۹ در سن ۱۷ سالگی جانش را فدای حفظ حجاب و عفاف و پاکدامنی نمود تا پرچم عزتش برافراشته بماند.
خبرگزاری رسمی حوزه(حوزه نیوز) ماجرای جانفشانیاش در راه عقیده و شرف را چنین شرح
میدهد: «در بروجن، شهری سنتی و صمیمی حدود ۶۰ کیلومتری شهرکرد به کتابخانهای زیبا و پربار میرسی که بر سینه آن نوشتهاند: کتابخانه معصومه آرامش.
میپرسی: معصومه کیست؟ میگویند: دختری که شهید عفاف خویش شد و مشهد او کتابخانه!!!
دختری که به قرآن عشق میورزید، شیفته نهجالبلاغه بود و فرصتهای خویش را پس از کلاس و مدرسه در کتابخانه میگذارند و با تأملهای ژرف به جستوجوی ناشناختهها میپرداخت و شور یافتن و تکاپوی فهمیدن قانون زندگیش بود.
چندینبار در شهرستان و استان در مسابقات نهجالبلاغه مقام آورده بود.
نوشتههای زیبا داشت و ناگهان...
یک روز در کتابخانه غرق مطالعه بود.کمکم خلوت کتابخانه مستخدم کتابخانه را که شراره شهوت از او جهنمی متحرک ساخته بود، برانگیخت تا به حریم عصمت و پاکی دختر دست تعدی بگشاید.
معصومه ناگهان او را مقابل خود دید. خواهش شیطانی شعله در چشمانش انداخته بود؛ چنگ انداخت و معصومه و عصمتش به مقابله ایستادند. کوشید تا خود را از چنگال او برهاند و این مقاومت او حماسه اخلاقی را رقم زد و معصومه «شهید پاکدامنی» خود شد. کارد به حلقومش نشست و او که با نهجالبلاغه انس داشت و شهید شمشیر را میشناخت حلقومش را به تیغ سپرد اما تن به گناه و تباهی نداد.
چند روز بعد پیکر او که در چادر عفافش پیچیده و ضربات کارد جایجای بدن مطهرش را شکافته بود، در گوشهای پیدا شد و قاتل در میدان شهر به دار مجازات آویخته شد.»
شهیده راهپیمایی بازگشت در فلسطین
رژیم صهیونیستی در سال 1976 شش فلسطيني ساکن فلسطين اشغالي را که براي بازپسگيري زمينهاي مصادره شده خود اقدام کرده بودند به شهادت رساند و از آن سال به بعد فلسطينيها اين روز را روز زمين ناميدند.
سالها پیش جنبش حماس از فلسطینیان دعوت کرد در روز زمین با راهپیمایی به سوی مرزهای اشغالی، «راهنمایی بزرگ بازگشت» را برپا نمایند. این راهپیمایی با حضور پرشور و گسترده ملت فلسطین در روز زمین مصادف با ده فروردین 1397 آغاز شد و تا مدتها تداوم یافت و در روزهای جمعه برگزار گردید. واکنش ددمنشان صهیونیست خشونت و سرکوب نظامی بود که همین امر موجب شد راهپیمایی بازگشت شهدا و زخمیهای زیادی داشته باشد.
در یکی از ننگینترین و ضدانسانیترین جنایتها، رزان اشرفالنجار پرستار و امدادگر 21ساله فلسطینی در دهمین هفته از امدادرسانی به شهروندان شرکتکننده در تظاهرات بازگشت(خرداد 1397) در شرق خان یونس در جنوب نوار غزه، توسط تکتیرانداز رژیم غاصب و تروریستِ اسرائیل از ناحیه سینه هدف گلوله مستقیم جنگی قرار گرفت و به شهادت رسید؛ در حالیکه در لباس سفیدپرستاری مشغول مداوا بود.
این زن امدادگر فلسطینی و شهید بازگشت، به نماد مبارزه با ظلم و ستم و اشغالگری رژیم صهیونیستی در میان فلسطینیها تبدیل شد.
شهیده حجاب در قلب اروپا
مروه شربینی به همراه خانوادهاش در شهر درسدن آلمان ساکن بود. روزی با پسرش در پارک مشغول بازی بود که یک آلمانی نژادپرست به او اهانت کرده و به دلیل حجابش، تروریست خطابش میکند. مروه از این اقدام نژادپرستانه شکایت میکند و دادگاه هم مجرم را به 750 یورو جریمه محکوم میکند. مجرم درخواست استیناف داد و در دادگاه استیناف مرتکب جنایتی وحشیانه و خونبار شد. مرد نژادپرست آلمانی در دادگاه تجدیدنظر آلمان، بانوی محجبه ۳۱ ساله مصری را در حالی که سه ماهه باردار بود، با ۱۸ ضربه چاقو به شهادت رساند. وقتی هم همسرش به کمکش رفت با شلیک پلیس آلمان به شدت زخمی شد. همه این اتفاقها جلوی چشم فرزند سه سالهشان رخ داد. قاتل بعدها و در پی اعتراضات جهانی گسترده به حبس ابد محکوم شد. این خبر بعد از چند روز در مصر و کشورهای مسلمان دیگر مثل بمب صدا میکند و موج اعتراض همه جا را فرا میگیرد.
مروه شربینی بعد از شهادت بهعنوان شهیده حجاب و نماد اعتراض به اسلامستیزی غرب و نماد مبارزه با نژادپرستی علیه مسلمانان شهرت جهانی پیدا کرد. همه ساله در اولین روز ماه ژوئیه(سالگرد شهادتش)، مسلمانان در نقاط مختلف جهان از جمله آلمان، یاد و خاطرهاش را گرامی میدارند. اخیراً هم انجمنهای اسلامی آلمان اول ژوئیه را بهعنوان روز مقابله با نژادپرستی علیه مسلمان انتخاب کردند.
شهیدهای از عراق
شهیده خالده ترکی عمران، معلمی از اهالی بصره عراق است. در 4 اپریل 2016 با ماشین شخصی روانه محل وظیفه بود که ماشینش نزدیک به او بر اثر یک انفجار تروریستی دچار حریق میگردد و آتش به ماشین او نیز میرسد. خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود، از ماشین پیاده میشود؛ اما بعد از اینکه متوجه میشود که پوشاک تنش درحال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، دوباره به طرف ماشینش برمیگردد و داخل ماشین مینشیند. یکی از افراد پلیس درحالی که گریه میکرد با صدای بلند فریاد میزند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده شو، تو را با لباس خودم میپوشانم؛ او نمیپذیرد و سرافرازانه پرچم عزت و غیرت و عفاف برمیافرازد. عراقیها به او لقب شهید شرف و ناموس دادند و در میدان هوایی بصره، اطراف ماشینش حفاظی کشیدند و بر فراز ماشینش تندیسی از شهیده حجاب و عفاف نصب کردند تا یادش جاویدان بماند.
پاسداری از چادر تا لحظه شهادت
شهیده مریم فرهانیان به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحان جنگ تحمیلی در بیمارستانهای مختلف آبادان مشغول بود. یکبار هم مجروح شده بود.
مادر شهید مرزوق ابراهیمی که مدت کوتاهی پس از شهادت فرزندش فوت میکند، وصیت میکند در چهلم و سالگرد پسرش بر سر مزارش حاضر شوند و یادش را گرامی بدارند.
شهیده و خواهران امدادگر هر سال بر سر مزار شهید میرفتند و مراسمی برپا مینمودند. سال 63 در حالی که راهی گلستان شهدای آبادان شده بودند، در محله احمدآباد مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار میگیرند و دو خواهر همراهش زخمی میشوند.
هنگامی که شهیده فرهانیان را به بیمارستان میرسانند، با آنکه ترکش به قلبش اصابت کرده و نیمهجان بود، سعی میکرد حجابش را کامل حفظ نماید. چادر شهید به عنوان نماد زن مسلمان در موزه شهدای خیابان طالقانی نگهداری میشود.
شهیده فاطمه قزوینی در روز بعثت پیامبر در مورخ 66/12/26، در بمباران هوایی دشمن بعثی، همراه دو فرزند خردسالش و 6 تن از اعضای خانواده بسیجی و مبارزش به شهادت میرسد. وقتی که پیکر نیمه جانش را از زیر آوار بیرون آوردند، اولین چیزی که میخواست چادرش بود.
شهیده پریوش میرابی در سال 1358 در اداره دارايي به كار مشغول شد. بعدها شغل معلمي را پیشه کرد. بعد از آغاز جنگ تحميلي در بانک کشاورزی مشغول به خدمت شد.
وقتي كه خبر شهادت هموطني را ميشنيد، شبانهروز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار رسیدن به مقام شامخ شهیدان بود.
18 آذر ۱۳۶۰ شهر ایلام توسط دشمن بعثی بمباران هوایی میشود. همه به پناهگاه رفتند؛ اما شهیده میرابی چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشت تا آن را بردارد که مورد اصابت ترکش از ناحیه سر و گردن قرار میگیرد و در بانک شهید میشود.
شهدای امر به معروف و نهی از منکر
تاکنون در راه اجرای فریضه عظیمِ امر به معروف و نهی از منکر که یکی از مهمترین جلوههایش دفاع و پاسداری از حجاب و عفاف فاطمی است، مجاهدتهای فراوانی انجام شده و غیرتمندانِ قهرمان در این راه با آسیبها و سختیهای مافوق تصور روبهرو گردیده و برخی نیز تا اعلاترین مرتبه این عشقبازی پیش رفته و جان و زندگی فدای دفاع و پاسداری از ساحت مقدس امر به معروف و نهی از منکر وحفظ حجاب و عفاف فاطمی نمودهاند.
درود میفرستیم بر تمامی قهرمانان و مجاهدان این راه ویادی مینماییم از چند شهید امر به معروف و نهی از منکر در عرصه دفاع و پاسداری از غیرت و ناموس در جامعه اسلامی.
شهید ناصر اِبدام بهعنوان «نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور» شناخته میشود. غیرت شدید بر روی حجاب و عفاف، حضور فعال در سنگر مسجد و بسیج، پایبندی تمام و کمال به امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از مظلومان و سیلیخوردگان و رسیدگی به محرومان از ویژگیهای ممتازش بود. فقط هم در عزای امام حسین(ع)گریه میکرد و آنچنان هم میگریست که تمام حاضران در هیئت و حسینیه تحت تأثیر قرار گرفته و زار زارگریه میکردند. سرانجام در در 30 شهریور 1369 در پانزده سالگی در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسید؛ به این صورت که در مسیر رفتن به نماز جمعه با پای پیاده، در پارک لاله تهران توقفی میکند که ناگهان یک خانم بدحجاب را میبیند که دو نفر آقا که لات به نظر میرسند، مزاحمش شده و متلک میگویند و حرفهای زشت میزنند. محترمانه نهی از منکر زبانی انجام میدهد که مورد هجوم قرار میگیرد و سیلی خیلی بدی میخورد و ضرب و شتم میشود. یکی از لاتها از جورابش قدّاره در میآورد و بلافاصله در قلب شهید فرو میکند. قدّاره را هفت بار به بدن فرو میکند و در میآورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج میشود. ناصر با بدن پارهپاره و خونین به شهادت میرسد.
بعدها مشخص میشود قاتل گندهلات نازیآباد بوده، یکه بزن بوده و کلّی هم نوچه داشته. خانمی هم که شهید به فریادش رسید، همانطور که گفته شد، بدحجاب بود. یک دنیا معنی و یک اقیانوس حقایق در این دو نکته وجود دارد؛ از جمله آنکه قهرمانان ایران اسلامی در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در عرصه حجاب و عفاف از هیچ قدرت و زورگویی هراسی ندارند و جان برکفانه به سینه خطر رفته و دفع و رفع منکر میکنند و از سوی دیگر در دفاع از غیرت و ناموس همنوعان، فرقی بین دخترانِ باحجاب کامل و بدحجاب نمیگذارند؛ به قول شهید سرافراز حاج قاسم سلیمانی همان دختر کمحجاب هم دختر ما و جامعه ماست.
شهید علی خلیلی طلبه جوانی است برای اجرای حکم امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسید.
ماجرا از این قرار بود که در ساعت دوازده شبِ نیمهشعبان، پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم بودند و به زور میخواستند سوار ماشین کنند. شهید خلیلی به آنها تذکر داد که گلاویز شدند و یکباره چاقویی به ناحیه گردن و شاهرگش فرورفت.
علی خلیلی در تیر 1390 با مزاحمان نوامیس مردم درگیر شد و پس از تحمل ماهها درد و بیماری، در فروردین 1393 به شهادت رسید.
او کارش را دفاع از ناموس میدانست و خاطرنشان کرده بود که دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است.
شهید با تاکید بر اینکه جز خدا هیچکسی پشت آدم نیست، گفته بود: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم، به کسی امید ندوخته بودم؛ به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم.
در نامه شهید علی خلیلی به رهبر معظم انقلاب اسلامی که مربوط به ۱۵ روز قبل از شهادتش میباشد، آمده است:«شنیدهام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمیشنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.... آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت و نیروی انتظامی خیلی دیر میرسید.»
پاسدار بسیجی محمد محمدی نیز در سال 1399 در درگیری با اراذل و اوباش تهرانپارس مورد ضرب و جرح با چاقو قرار گرفت و شهید شد.
ماجرا هم از این قرار بود که خانمی در راه برگشت از خرید نان، دستش با آیینه یک خودرو برخورد میکند. سرنشینان خودرو شروع به فحاشی با الفاظ رکیک میکنند. شاگرد نانوا پیش میآید و از آنها میخواهد که رعایت ادب و متانت را داشته باشند که با او هم درگیر میشوند. محمد که نزدیک محل حادثه بود، وارد صحنه میشود و به سرنشینان خودرو تذکر لسانی میدهد؛ اما سرنشینان خودرو به فحاشی ادامه میدهند و مُصرتر هم میشوند. یکی از آنها با محمد درگیر میشود و چون حریفش نمیشوند، با تماس از دوستان اراذلشان میخواهند که به محل بیایند. کمتر از چند دقیقه تعدادی از دوستان اراذلشان میآیند در حالی که چاقو بالای سرشان میچرخاندند و عربده میکشیدند و فحاشی میکردند. در نهایت یکی از آنها چاقو به صورتش میکشد و بعد از پشت سر ضربهای به پهلویش وارد میکند. به بیمارستان منتقل میشود و کمتر از دو ساعت بعد به شهادت میرسد. بعد از شهادت اعضای بدن محمد برای مداوای بیماران نیازمند اهدا شد. دو پسر 9 و ۱۱ ساله داشت که همراهش و ناظر چاقو خوردنش بودند.