تیم ملی فوتبال در دست دلالها رها شده است (نکته ورزشی)
سرویس ورزشی-
در ورزش ما موضوع اخلاق و کارکرد تربیتی ورزش خیلی جاها و در نزد بسیاری از مسئولان که بعضی از آنها مقام و منصب فرهنگی دارند، محلی از اعراب ندارد و موضوع قابل اهمیتی نیست. مکانیزم و روش تربیتی ورزش ما در ابعاد فنی و فرهنگی و جسمی و روحی مشخص نیست و در این باره اگر چیزهایی پیش از این روی کاغذ و یا در بخشنامههای رسمی و کلیشهای وجود داشته باشد، در عالم واقع و عینیت چیزی قابل اتکا وجود ندارد.
ورزشکاران ما، حتی آنهایی که در رشتههای مختلف ورزشی ملیپوش شده و افتخار کسب کرده و عناوین جهانی و سکوهای المپیکی را به اشغال خود درآوردهاند، اکثر قریب به اتفاق، محصول یک پروسه تعریف شده مشخص تربیتی نیستند بلکه به شکل جرقهای و به وسیله مربیان سنتی و محلی، کشف شدهاند و شانس هم مددکار شده و از کمین و تله دلالهای زالو صفت و مانع تراشی قداره بندان صاحب رسانه و سایت و...گریخته و توانستهاند به تیم ملی راه پیدا کرده و برای ایران عزیز و مردم بزرگش افتخار آفرینی کنند و البته پای سکوی قهرمانی آنها مسئولان اجرایی و فرهنگی و... فاقد برنامه و کارنامه هستند که کت و شلوار پوشیده و سینه ستبر کرده و لبخند به لب چنان ایستادهاند که شخص قهرمان اصلا در عکس و تصاویر و... رسانهای و تلویزیون گم و محو میشود! و...
طبیعی است، در این گیرودار و چنین روندی خیلی از استعدادهای ناب ورزش هنوز شکوفا نشده، پرپر و نفله میشوند و هیچ وقت کشف و تربیت نمیشوند. در این باره سالهاست بسیاری از آنها که در محیط ورزش زندگی کرده و در آن بالیده و با چم وخم آن آشنا و دال و ذال آن را میشناسند گفتهاند و فریاد زدهاند و از مسئولان ورزش خواستهاند فراتر از روزمرگیها و دل بستن به برد وباختهای زودگذر، و حداقل در کنار آن، در این باره یعنی کشف و پرورش استعدادها،حساس باشند و حاضری خوری را کنار بگذارند و برای این امر مهم، برنامه حسابشده و دقیق طراحی نمایند اما متاسفانه این حرف و فریاد هم به گوش تقریبا هیچ مسئولی در هیچ مقطعی نرفته و آنها غرق در روزمرگیها عملا مصداق آن شعر حکیم توس بودهاندکه گفت:« چو فردا رسد فکر فردا کنیم...»!
از این موضوع هم که بگذریم با کمال تاسف، یک واقعیت تلخ دیگر، سازوکار مدیریتی ورزش ما بوده و هست که روند و روال حاکم بر آن نه تنها برای کشف گنج پنهان استعدادهای ناب ورزش در این سرزمین پهناور و مرز پرگهر و پرورش و تربیت و به فعلیت در آوردن ظرفیتهای بالقوه کاری اساسی صورت نمیدهد و همه را به قضا و قدر واگذارکرده، بلکه در حفظ و حراست آنچه هم که با شانس و اقبال و به طور خودجوش و ناخودآگاه به دستشان رسیده جهد و تلاش نمیکند و فاقد برنامه است. بسیاری از قهرمانان و چهرههای ورزشی، از ورزشکاران فعال و در صحنه حاضر گرفته تا بازنشستگان و پیشکسوتان از این موضوع گله مند هستند و در اظهارنظرها و مصاحبههایی که میکنند نسبت به نگاه ابزار انگارانهای که برخی از مسئولان نسبت به آنها دارند اعتراض و اظهار ناراحتی میکنند. به نظر آنها مسئولان ورزش به ورزشکاران نگاه گلادیاتور مآبانه دارند که وظیفه دارند با پیروزی بر حریفان بر کم کاری و ترک فعلهای مسئولان ناکارآمد پرده بکشند و اسباب تداوم مدیریت و ریاست آنها را فراهم آورند. وقتی هم که این اتفاق افتاد و به اصطلاح،خر مسئولان از پل گذشت به وعدههای خود عمل نمیکنند و حال ورزشکار افتخار آفرین را نمیپرسند.
برای مثال همین چند روز پیش در خبرها خواندیم که روح الله رستمی، جوان ارزنده و خوش اخلاق پاراوزنه برداری ما که چند ماه پیش در رقابتهای پارالمپیک توکیو با شایستگی صاحب گردن آویز طلا شده بود در اعتراض به عدم پایبندی مسئولان از دنیای قهرمانی خداحافظی کرد و باز خبردار شدیم و دیدیم که چگونه دختر وزنه بردار ما که در مسابقات جهانی آتن افتخار آفرینی و بر سکوی مدال صعود کرده بود چگونه فردای همان روز در میان غفلت مسئولان تیم وشخص رئیسفدراسیون(که البته شش ماه است دوران ریاست او به پایان رسیده و معلوم نیست چگونه همچنان تکیه بر صندلی خدمت!!! دارد...) اردو را ترک و با کمک عناصر مزدور ضدایرانی حتی از مرز یونان هم عبور کرده و به کشور آلمان رفته است. یا چند روز پیش، از زبان یکی از بازیکنان مطرح قدیمی فوتبال حرفهایی راجع به هدر رفتن استعدادهای جوان بیبضاعت و فساد اخلاقی در فوتبال پایه شنیدیم و... که حرف وی این بود که اولا چرا کسی به این مسائل و خلافکاریها و... رسیدگی نمیکند و ثانیا برای مسئولان(!) فوتبال همه چیز در تیم ملی و صعود به جام جهانی خلاصه شده و گویی اینان هیچ وظیفه و مسئولیت دیگری برای خود در قبال کلیت فوتبال ایران قائل نیستند.
به حرفهای این عزیز، ما هم این نکته را اضافه میکنیم که این به اصطلاح مسئولان فوتبال، حتی درباره تیم ملی هم به وظیفه خود عمل نمیکنند و در سایه همین غفلت و بیحمیتی آنها بعضی تیم ملی و اتوبوس این تیم را به«جای دیگر»!! تبدیل کردهاند و برخی از دلالهای حرفهای و عناصر پیشانی سفید! که بعضا در عمر خود لگد به گربه هم نزدهاند تیمملی و مربی این تیم را به خدمت منافع خود در آوردهاند و برای آنها خط و ربط تعیین و به لطائف الحیل، بازیکنان شایسته را از تیم ملی و حتی تیمهای باشگاهی خود دور میکنند و به دنبال نخود سیاه میفرستند، تا جا برای بعضی از سوگلیها و سفارشیها باز شود و با دوتا بازی پر عیب و« سوتی»، به مربیان گوش به فرمان خود دستور دعوت از آنها را صادر کنند و... آنها هم که مربیگری خود را بر تیم بزرگ و پرافتخاری مثل« ایران» مدیون این جریانات آلوده هستند بلادرنگ و به ناچار فرمان نحس آنها را اجابت میکنند و...
باز برای اینکه معلوم شود چرا میگوییم مسئولان حتی قدر ثروتهای بادآورده ورزش را، چه در بعد انسانی و چه ازحیث امکاناتی و سرمایههای غیر انسانی نمیدانند مثال بارزی را که تا مغز استخوان نه فقط علاقه مندان خاص، که همه اهالی واقعی و اصیل ورزش را سوزاند، ذکر میکنیم و آن حذف دو تیم بزرگ و پرطرفدار و ریشه دار فوتبال کشورمان از مسابقات باشگاهی آسیاست، حذفی که قبل از آنکه به توطئه استعمار و دسیسه چینی باند بن سلمان در کنفدراسیون آسیا مربوط شود به بیلیاقتی و بیتدبیری مدیران عوضی آمده پرادعایی مربوط میشود که محکمتر وکاریتر از دشمنان غدار و بدخواهان مارک دار این ملک و ملت، به آبروی ورزش ما و احساسات طرفداران ورزش ما و اعتبار ورزش ایران آسیب میزنند و... بیهنران سیاهکاری که بعد از پایان دوران خدمات مشعشع خود!! و ضربات مهلک فنی و فرهنگی به ورزش، راست شکمشان را میگیرند و به دنبال کار و کاسبی اصلی خودشان میروند و چون جایگاهی در ورزش نداشتند به زودی محو و فراموش میشوند. البته نام و عملکرد زیانبار این افراد نباید فراموش شود و باید روزی پاسخگوی افتضاحات به بار آورده و ضرباتی که بر پیکر ورزش و احساسات و اعتبار ورزش ایران وارد آوردهاند باشند.