نامستندهایی به اسم مستند!
فاطمه قاسمآبادی
در حال حاضر و بعد از گذشت بیش از 40 سال از انقلاب اسلامی در ایران، نمیتوان گفت که خط و اهداف انقلاب به آن صورتی که انتظار میرفت در سینما و حتی تلویزیون و سریالهایش، منعکس شده است.
در عوض، این ضعف فرهنگی و کمبود نگاه آرمانی در کنار اهداف ارزشمند، به جای سینما و تلویزیون، به دنیای بیانتهای مستند راه پیدا کرده و در این جبهه خاص و بسیار استراتژیک، نخبههای فرهنگی ما، مجالی برای بیان واقعیتها و تفکراتشان پیدا کردند....
از سالها پیش تا به حال، این جبهه بدون وقفه به کار خودش ادامه داده و با وجود مشکلات فراوان مالی و... از اهدافش دست نکشیده است. افرادی مانند زنده یاد، «نادر طالبزاده» باعث شدند که در این سالها، جبهه فرهنگی در قالب مستندسازی، بتواند انقلاب اسلامی ایران را به خارج از مرزهای ما صادر کنند و پرده از حقیقتهای غبار گرفته کنار بزنند و واقعیت را به شکلی هنرمندانه به تصویر بکشند.
البته در حال حاضر که مردم دنیا بیشتر از گذشته به سمت رسانهها کشیده شدهاند، مستندسازی و مستندها، در مقیاس جهانی، مهمتر از قبل شدهاند چرا که عده زیادی از مخاطبان، دیگر به فیلمها و سناریوهای از پیش نوشته شده، علاقهای ندارند و امیدوارند از طریق مستندها به حقیقت برسند.
به همین خاطر هم لزوم قویتر شدن جبهه مستند سازان که دنیایِ توهمی و پر از دروغ فیلمها و سریالهای داخلی و خارجی را کنار میزنند، بسیار مهم است تا حقیقت نه گم شود و نه به دست سازندههای دروغگو، به شدت تحریف شود.
مستند «برای سما» ساخته «وعد الخطیب» یک زن سوریهای است که بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ زندگی خودش در سوریه را در سال 2019 و به کمک کانال چهار لندن به شکل مستند در آورده است. این مستند تا بهحال برنده 55 جایزه بینالمللی و
39 نامزدی در بخشهای مختلف شده است و نامزدی جایزه اسکار بهترین مستند را هم در کارنامه خود دارد.
داستان سما
وعد الخطیب، به عنوان یک زن مقیم سوریه، چهار سال از زندگی خودش در سالهای جنگ سوریه را، به صورت برشهایی در آورده و به کمک فیلمساز بریتانیایی به نام «ادوارد واتس» در مقام کارگردانی، این برشها را کنار هم گذاشته تا روایت خودش را به صورت داستانی که میخواهد در بیاورد.
وعد برای ساخت این برشها از خانواده خودش کمک گرفته است. او دلیل ماندن در سوریه و درست کردن این مستند را فرزند دخترش سما، عنوان میکند که به گفته خودش میخواهد داستان مبارزه اش را برایش تعریف کند....
ضلع سوم، گم شده!
در مستند برای سما، مخاطبین از همان ابتدا، زنی را میبینند که المانهای یک دختر یا زن شرقی و مسلمان را ندارد. عکسهای وعد در دوران نوجوانی و دانشجویی و تحصیلش، که به قول خودش آن سالهای خوش است، کاملا شبیه و با ژستهای هنرپیشگان غربی است و تیپ فکری وعد و نوع بیان داستانش هم مخاطبین را به یاد فیلمهای تجاری آمریکایی میاندازد که با مونولوگ شخصیت اصلی همیشه شروع میشوند.
بعد از یک شروع ضعیف و فیلمنامهوار، داستان با پرش به گذشته و حال ادامه پیدا میکند... در داستان وعد، مردم سوریه تنها با رژیم و نظام وقت (بشار اسد) در جنگ هستند و به اصطلاح یک طرف مردم هستند و یک طرف هم نظام سوریه ولی در این میان یک سؤال بزرگ وجود دارد و آن هم این مطلب است که پس تکلیف داعش این وسط چه میشود؟
چرا هیچ تصویری از ضلع سوم این مثلث یا همان نیروهای داعش با پرچمهای سیاه و معروفشان در این چهار سال، در این مستند نیست؟ مگر میشود چنین جنگی که با لشکرکشی داعش نه تنها در خاورمیانه و شرق، که در کل دنیا شناخته میشود را بدون بازیگران نقش اولش به صورت مستند در آورد؟
چنین فرضیهای تنها در صورتی ممکن است که نیروهای داعش همان مردم مثلا آزاده به تصویر کشیده شوند که صد البته سازنده نمیخواهد زیر بار پیوستن قسمتی از جبهه النصره، به داعشیها برود و مهمتر اینکه اصرار دارد بینندگان خود را احمق فرض کند و با حذف داعش، این جنگ چند ساله را محدود به دو جبهه سطحی کند....
با توجه به اینکه این مستند ساخته انگلستان است و وعد الخطیب هم در حال حاضر ساکن این کشور است، کاملا طبیعی است که روایت مستند اینگونه باشد و مهمتر اینکه کشورهای غربی که روزگاری به ساختن داعش افتخار میکردند و آن را فرزند خودشان نامیده بودند، در حال حاضر که داعش شکست خورده، ترجیح میدهند، این فرزند نامشروع را کتمان کنند و تمام واقعیتی را که آنها را با این ارتش خونریز مرتبط میکند، به کمک چنین مستندهای بیسر و تهی کتمان کنند.
البته که وعد الخطیب که الخطیب، حتی نام فامیلی واقعیش هم نیست، در این راه با توجه به گرفتن اقامت انگلستان، به آنها کمک کرد و سناریو گرفتن اقامتش را با کمک ساخت چنین مستندی تضمین کرد.
بهار عربی و شروع انقلابها
در مستند برای سما، وعد الخطیب، در بخشی، شروع اتفاقات و تظاهرات را سال 2012 اعلام میکند و عنوان میکند که در این سال، همه چیز شروع شد....
تقریبا بعد از انقلاب تونس و تظاهرات در این کشور، و بعد از آن، رسیدن این انقلاب به کشورهایی مانند لیبی و مصر و... در سال 2009، مسئله «انقلاب عربی» یا همان «بهار عربی» در سطح دنیا
مطرح شد.
در سوریه دیرتر از دیگر کشورها این مسئله عنوان شد چرا که آزادیهای موجود در این کشور، هر چند برای مردمش کافی نبود ولی نسبت به دیگر کشورهای عربی هم ردیفش، بیشتر بود.
بعد از این اتفاقات، در حدود سالهای 2011 تا 2012 تظاهرات جبهه مخالف با رژیم وقت به دو کانال در سوریه تقسیم شد. یک عده با اصل حکومت مشکلی نداشتند ولی خواستار آزادی بیشتر و تقسیم قدرت عادلانه بین اقوام مختلف بودند و عدهای دیگر که چندین شاخه بودند اما بیشترشان به جبهه النصره معروف شدند، مخالف اصل حکومت بودند که تعداد زیادی از این جبهه، در آیندهای نزدیک به گروه تکفیری داعش پیوستند.
به منظور از بین بردن تنشها، بشار اسد با مشورت متحدانش، شروع کرد به احقاق حقوق اقلیتهایی مانند کردها و... و تقسیم عادلانه قدرت، میان مذاهب و مردم سوریه و به خاطر همین هم بعد از مدتی، تعداد زیادی از مخالفین داخلی در سوریه، به سمت نظام وقت برگشتند و این اصلاحات آنها را راضی کرد ولی در نهایت گروه داعش، به کمک مابقی مخالفان داخلی، جنگ خونین را ادامه دادند و پس از سالها درگیری، سرانجام بعد از از بین بردن کلی داعش، بشار اسد در حرکتی برای گذاشتن نقطه پایان برای آشوبهای سالهای اخیر در سوریه، انتخابات سراسری برای ریاست جمهوری را برگزار کرد که با توجه به آرای بالای نزدیک به 95 درصد، توسط مردم سوریه باز هم انتخاب شد و تظاهرات میلیونی بعد از این انتخابات و جشنهای مردمی هم گواهی بر درست و سلامت بودن این انتخابات شد.
البته که هیچ کدام از این اتفاقات و عقبهشان را مخاطبین در مستند برای سما نمیبینند و به خاطر همین هم مخاطب چنین مستندی، تنها باید از نگاه سازنده و اطرافیان محدودش، بدون هیچ وسعت میدان دیدی، اتفاقات را نظارهگر باشد و اطلاعات قبلی اش را هم در مورد جنگ سوریه و داعش و... را فراموش کند تا بتواند چنین مستندی را هضم کند.
مستند یا فیلم سینمایی درجه دو؟
در بین مستند سازان ایران معروف است که بعضی مستندها به جای اینکه مستند باشند، تنها فیلمنامهاند!
این مسئله به این معنی است که سازندگانش به جای روایت صادقانه فیلمنامهای از پیش تعیین شده و آماده را میسازند و به جای واقعیت، به خورد مردم و مخاطبین شان میدهند.
البته که یک مستندساز باید سناریو کلی و اهداف مستندی را که میخواهد بسازد، در ذهنش داشته باشد ولی به هیچ وجه نوشتن فیلمنامه از قبل بررسی شده و انتخاب محدوده بازیگران مورد نظر برای ساخت مستند، آن هم از نوع جنگیاش، حرفهای نیست.
به خاطر همین هم بیشتر مستندهای شبکههای انگلیسی و بخصوص شبکه bbc از این دسته «مستندهای نامستند» هستند و در دنیا، شبکههای مختلف انگلستان، به ساخت چنین مستندهایی معروف هستند.
میراث طالبزاده...
در حال حاضر کشور ما با اقشار مختلف دنیا، از راههای مختلف در ارتباط است. کشورهایی مانند کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای آفریقایی از طریق روحانیون و مبلغان پوشش داده میشوند و عرضه محصولات فرهنگی مانند مستندهای ساخته شده در ایران، تا بهحال توانسته تاثیر خوبی بر روی بدنه مردم این کشورها بگذارد.
در مورد کشورهای اروپایی ولی مسئله مانند کشورهای آمریکای لاتین و آفریقایی نیست، البته که نظارت در این کشورها روی حرکات مسلمانها و به ویژه شیعیان، بسیار بیشتر است بهخاطر همین هم بیشترین ارتباط با اروپا، بین بدنه مردمش نیست و اندیشمندانی مانند نادر طالب زاده و فواد ایزدی و... توانسته بودند با بدنه نخبه آنها ارتباط بگیرند و این خود اتفاق ارزشمندی است چرا که در نهایت تبادل افکار بالاخره از بین نخبگان، به مردم عادی هم طی مراحل خاصی میرسد و این ارتباطات ارزشمند به نتیجه میرسد.
زندهیاد نادر طالبزاده، به عنوان کسی که بین مردم، به مستندساز حرفهای شناخته میشد و شاگردان زیادی را تربیت کرد و مهمتر از همه با بنیان گذاشتن «جشنواره عمار»، مسیر جدید و بسیار کاربردی را برای بیان حقیقت باز کرد، توانست راه را برای جوانان نسل بعدی انقلاب را باز کند تا حقیقت را بشناسند، در راهش قدم بردارند و آن را به دیگر مردم هدیه بدهند.
در حال حاضر مستند سازان انقلابی مستندهای بسیار قوی و قدرتمندی در مورد جنگ سوریه ساختهاند که میتواند مخاطبین را جذب داستان واقعی خود بکنند.
مستندهایی مانند «ماه رخ» ساخته سید رحیم هاشمی، «به دنبال صلح» ساخته
محسن اسلامزاده، «چرا سوریه؟» ساخته وحید فراهانی، «فتنه شام» ساخته سهیل کریمی و... از این دسته هستند که هر چند تبلیغات و جوایز بینالمللی مستندی مانند برای سما را نداشتهاند ولی توانستهاند مخاطب شرقی را با روایتهای خود همراه کنند و واقعیتها را به تصویر بکشند.