تأثیر غذا در کاهش لذت عبادت
در سفری که در تاریخ 12/5/1389 به کشور ترکمنستان داشتم، آقای سیّد محمّد موسی هاشمی گلپایگانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در آنجا، به نقل پدرشان از جدّش فقیه بصیر و عالِم وارسته آیتالله سید جمال گلپایگانی نقل کرد که ایشان در سن
24 یا ۲۵سالگی با این انگیزه از اصفهان به نجف میرود که از برکات جوار مرقد امام علی(ع) بهره ببرد و نیز از درس بزرگان علمای نجف استفاده
کند.
پس از مدتی که در نجف ماند احساس میکند که دیگر از عبادات، خوب لذت نمیبرد، حتی حالاتی که در اصفهان داشت نیز برای او پدید نمیآید و لذا سه بار در زیارت امیرالمؤمنین(ع) خطاب به آن حضرت میگوید: آقا! من آمدم اینجا از برکات همجواری شما استفاده کنم، اما فکر میکنم آنچه در اصفهان داشتهام نیز کمتر
شده.
در بار سوم میگوید: اگر درست نکنی برمیگردم!
بعد از بار سوم، به مدرسه برمیگردد و وسایل خود را میبندد و آمادۀ بازگشت میشود. برای گرفتن وضو، سر حوض مدرسه میرود. پس از وضو وقتی میخواهد وارد حجره شود، شخصی را میبیند که روی سکّوی حجره نشسته است (وی احتمالاً سید احمد کربلایی یا سید علی قاضی بوده). آن شخص به ایشان
میگوید:
سید جمال! چرا ناراحتی؟ احساس لذّت نکردن شما از عبادت مثل گذشته به دلیل آن است که گوشتی را که از قصابی میخری تطهیر نمیکنی. احتیاطاً آن را آب بکش. در اصفهان قصابها پس از ذبح گوسفند، گردن آن را شست وشو میدهند و آن را تطهیر میکنند، ولی در نجف گردن گوسفند را تطهیر نمیکنند. این است که ذائقۀ عبادت شما مثل سابق نیست.۱
یافتن مطلب مورد نظر
با توسّل به پیامبر(ص)
حجتالاسلام و المسلمین حسینعلی نیّری به نقل از مرحوم علامۀ امینی نقل کردهاند:
در اوائل کارم، قبل از آنکه مشغول نوشتن الغدیر شوم، مطلبی را دیده بودم، آن موقع در فکر جمعآوری اینگونه مطالب نبودم. بعد که مشغول نوشتن الغدیر شدم، یاد آن مطلب افتادم، ولی هرچه فکر کردم که آن را در کدام کتاب دیدهام، یادم نیامد. به کتابهایی که احتمال میدادم مراجعه کردم، چیزی ندیدم. متوسّل به رسول اکرم(ص) شدم، سه روز حالت توسّل داشتم که حضرت عنایتی کند که من مدرک مطلب را پیدا کنم.
یک روز صبح یکی از آقایان عشایر، که از چادرنشینهای اطراف نجف بود و با من رفت و آمد داشت، به منزل ما آمد و گفت: در منطقۀ چادرنشین ما، یک پیرزنی هم هست که در چادری تنها زندگی میکند، او پیش من آمده و کتابی را برایم آورده و گفته است این کتاب از قدیم در میان اثاثیۀ ما بوده و من سه شب است که پیغمبر اکرم(ص) را خواب میبینم که حضرت میفرماید: «این کتاب را به نجف ببر. من خودم که نجف نمیروم و آنجا کسی را نمیشناسم. شما که به نجف میروید و آقایان را میشناسید این کتاب را ببرید نجف». من هم آوردهام خدمت
شما.
من کتاب را گرفتم دیدم همان کتابی است که مطلب مورد نظرم در آن است! ۲
۱ و ۲-کتاب: خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی
ری شهری، انتشارات دارالحديث قم