کد خبر: ۲۳۳۴۷۱
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۱۹:۴۹

دانشگاه آدم‌‌سازی!

 

 سرِ نترسی داشت. ساواکی و این جور چیزا سرش نمی‌شد. عقلش خیلی بیش‌تر از
سن و سالش بود. هجده سالگی شد مربی و استاد آموزش‌های نظامی از همه نوعش؛ تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات و... اولین بار رفت جبهه مهران. نبوغ و خلاقیّت بی‌مثالِ او را علی شادمانی کشف کرد. تا بیخ سنگر دشمن می‌رفت. چهار گردان چشمشان به اشاره او بود. مو، روی صورتش نروییده بود که یک گروهان را به او سپردند! در عملیات مسلم بن عقیل، هر دو پایش تیر خورده بود اما وقتی آمد، یه تنه هفت نفر اسیر هم آورد. حاج همت برایش نقشه‌ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و به عنوان فرمانده منصوبش کرد. یک نوجوان 19 ساله شد فرمانده اطلاعات و عملیات یک لشگر! تاکی؟ تا آخر جنگ. اطلاعات و عملیات را کرده بود دانشگاه آدم‌سازی. تویِ کلاسش، هم «ممّد عرب عراقی» بود که از بصره در رفته بود، هم «شیرمحمد افغانی» که در مهران با وی گشت می‌رفت، و هم «علی شاه حسینی» تکنیسین اف‌چهار که آموزشِ در آمریکا را گذاشته بود یک طرف و شده بود شاگردش! داشت یادم می‌رفت. در دانشگاه علی آقا سواد دانشگاهی‌، خیلی بُرد نداشت؛ نه اینکه دانشگاهی‌ها در رکابش نبودند، بودند اما یک بچه صافکار روستایی‌زاده مثل «مصیّب مجیدی» شد معاونش، چون با علی کار کردن دل شیر می‌خواست. شرط و مرزی هم برای یارگیری نداشت؛ سراغ قفل بُرها توی شهر می‌رفت، می‌آوردشان جبهه ازشان شهید می‌ساخت! البته همه اینهایی که اسم آوردم شهید شدند؛ به عبارت این دفتر «دلیل» شدند. خودش هم دنبال یک «دلیل» می‌گشت تا اینکه آن خواب به دادش رسید. خوابی که از مصیب-معاونش- که در فاو شهید شده بود، پرسید: «از کدام راهکار به این مقام رسیدی؟!» مصیب هم جواب داد: «راه کار اشک!» از اینجا به بعد راه کار علی آقا به قول خودش قفل شد. توی شناسایی؛ یعنی دلالت آخر، همه را گذاشت سرِ کار، یک عده را برگرداندند عقب و خودش تنها رفت به جایی که «دلیل» امروز و فردای ما شد.
فرازهایی از کتاب دلیل‌، زندگی‌نامه و خاطرات سردار شهید علی چیت‌سازیان فرمانده عملیات لشگر انصارالحسین همدان