kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۴۱۷
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۰

اعتراف ناشیانه ؛ ورشکستگی بارز

 

پژمان کریمی
این گزاره‌ها، برای هر مخاطب ایرانی‌ آشناست:
- «وطن همه هستی من است!»
- «ایران خانه من است»!
- «من برای مردم خود کار می‌کنم»!
-«قلب من برای مردم ایران می‌تپد؟»
- «هیچ کسی حق ندارد به‌جای مردم ایران بیندیشد و تصمیم بگیرد!»
- «مردم ایران لایق بهترین‌ها هستند!»
- و...
پیشتر و شاید هم هنوز، برخی، گزاره‌ها یا بهتر و دقیقتر بگویم؛ شعارهای بالا را مختص و محدود به سیاستمداران بدانند. اما امروزه طیفی از اهالی هنر از قِبلِ گزاره‌های موصوف، در پی سود شخصی و بافتن کلاهی برای خوداند.
اینان چند ویژگی مشترک دارند:
یک: عناد با دین الهی اسلام.
دو:کینه نسبت به آرمانها و غایات و در کل؛ مکتب و گفتمان انقلاب اسلامی.
سه: توهم روشنفکری
چهار: احساس خالص «بی‌وطنی»
پنج: «هیچ انگاری مردم»
شش: مرعوبیت در برابر اجنبی
هفت: بی‌سوادی یا کم سوادی
با جرات می‌توان مدعی شد که تمامی کسانی که امروز در کسوت هنری و یا در مقام ادعای «هنرمند بودن» ایستاده‌اند و بر ساحت دین و انقلاب و مردم می‌تازند، دارای هفت ویژگی برشمرده‌اند!
برای اثبات این ادعا کافی است چند پرسش مطرح می‌کنیم:
طیف یاد شده تا به امروز:
اولا: در رفتار و گفتار چه تطابقی با آموزه‌های آسمانی دین و مکتب نورانی انقلاب اسلامی بروز داده است و به نمایش گذاشته است؟
دوم: در کدام جبهه داخلی و خارجی، در برابر تیغ عریان دشمنان ایستاده است یا به‌عبارتی؛ چه هزینه‌ای برای دفاع از ایران و ایرانی پرداخته است؟
سوم: در حوزه تخصصی یا مدعی تخصص، چه اثری ارائه داده است که برتافته و برآمده از القائات و هزیانهای غیر علمی و مادیگرایانه اجنبی نبوده است و نیست؟
طیف هدف این مقال؛ مغروق تضاد با شعار و گزاره‌های ادعایی خود است.
از این روست که اهالی طیف یاد شده را نمی‌توان صادق و همراه و جدی تلقی کرد.
سازنده فیلم‌هایی چون فروشنده و جدایی، گذشته و...را می‌توان یکی از همان اهالی تلقی کرد؛... نمونه‌ای روشن و رسا!
این فرد، در آبان، در فضای مجازی بیانیه‌ای منتشر کرد. چیزکی که با استقبال رسانه‌های ضدایرانی فارسی زبان داخلی(!) و خارجی رو‌به‌رو شد.
این بیانیه که سست از حیث استدلال و لق از بعد ادبی، گواه روشنی بر مرزبندی ذاتی طیف هدف، با ارزش‌های اسلامی و انقلابی و ایرانی بود‌، چند نکته اساسی را به نمایش گذاشت:
اول اینکه؛ آقای فیلمساز یک بار دیگر اما، این بار صریح‌تر و به دور از زبان هنر و سینما، پیام عناد با ارزش‌های الهی و کینه نسبت به نظام دینی را رو به معاندین داخلی و خارجی فرستاده است. این یعنی، محکم کردن ریسمان پیوند خود با معاندان! از این رو این پرسش مطرح می‌شود که آیا او به تاریخ انقضای بازیگری یا ابزار بودن خود برای اراده‌های معاندان پی برده است؟ کم نبوده‌اند امثال او که پس از مدتی به دلیل از دست دادن جذابیت، به انزوا رانده شده‌اند و دیگر نامی و یادی از آنها در کار نیست؛...این یک نکته اساسی!
دوم:در این بیانیه، آقای فیلمساز اتهاماتی به نظام دینی نسبت می‌دهد و در نهایت- با سطحی تلقی کردن مخاطب- به حمایت خود از مردم تاکید می‌کند. او در واقع، اتهاماتی را به نام نظام دینی الصاق می‌کند که در قالب عمل مجرمانه، برشده معاندین است. بطور مثال؛ بانی و عامل تحریم دارویی ایران، جمهوری اسلامی است یا دشمنان جمهوری اسلامی؟
سوم: آقای فیلمساز ناشیانه تضاد مشی و ادعای خود را به نمایش می‌گذارد. اگر آقای فیلمساز نگران مردم ایران و آزرده از جنایت در حق مردم ایران است؛ چرا نسبت به سرنگون شدن هواپیمای ایرباس ایرانی در
۱۲ تیر سال 1367 زبان در قفا کرده است؟ چرا درباره هشت سال دفاع مقدس دیدگاهی منتشر نمی‌کند؟ اگر مسئله او انسانیت است؛ چرا درباره قتل عام مردم بی‌دفاع سوریه و افغانستان وکودکان یمنی و... کلامی نگفته و نمی‌گوید؟...جالب است... ایشان چشم بسته است و انگار که هیچ روی نداده است و روی نمی‌دهد!
البته آقای فیلمساز نباید هم در بیانیه خود و غیر از آن؛ پیرامون دشمنان واقعی ایران و ایرانی سخن بگوید؛ باید هم جنایتهای استکباریون را در نقاط مختلف دنیا نبیند، چون در غیر این صورت تمام راه‌ها، برای درخشش مصنوعی وی در جشنواره‌های رنگارنگ سیاسی دنیا بسته می‌شود!
چهارم: آقای فیلمساز در بیانیه خود منت گذاشته که در ایران فیلم می‌سازد و در ایران زندگی می‌کند در حالی که می‌تواند در هر کجای دنیا ساکن شود و روزگار سپری کند! بله ایشان می‌تواند! اما این را هم ‌می‌داند که به گفته ای:« او قرار نیست در ایران زندگی نکند و فیلم بسازد و جایزه بگیرد. او باید در ایران بماند، به رغم ادعای غیر سیاسی بودن؛ حرف سیاسی و شبه سیاسی بزند و جایزه بگیرد.» زیرا تنها به‌شرط در ایران ماندن و در فضای جامعه ایرانی نفس کشیدن است که می‌توان به داشتن مخاطب ایرانی و مهندسی اذهان ایرانی - اگرچه ساده‌لوحانه-
دل بست. ضمن اینکه «بالیدن به زندگی در ایران و در ایران فیلم ساختن» برای کسی که به دور از باورها و خواست ایرانیان و با پول کمپانی خارجی و جایزه نقدی اتحادیه اروپا فیلم می‌سازد، مضحک و مجال سخریه و نیشخند است!
با توجه بدان چه گفته شد،بیانیه آقای فیلمساز نه نشانه اقتدار و ثبات هنری و استحکام محبوبیت او در خارجه؛ بلکه نمایانگر آشفتگی ذهنی اوست. اویی که طبعا دوست ندارد، اعتنای فرامرزی را از دست بدهد و در مقام یک ورشکسته هنری بی‌وطن، ظاهر و باور شود! اگر چه ورشکستگی، بارز و غیرقابل کتمان است!