اي کاش ناراحتي خود را بروز ميدادم! (حکایت اهل راز)
در زمان قديم، حمامهای عمومي داراي خزينه بود. روزي مرحوم آیتالله شاهآبادي(ره) به حمام رفته بودند و پس از شستوشوي خود، وارد خزينه شدند و بعد از آب کشيدن بدن، چون ميخواستند از سطح حمام بگذرند، احتياط ميکردند که آبهاي کثيف بر بدنشان نريزد. سرهنگي که او نيز در حمام بود، چون احتياط ايشان را ديد، زبان به طعن و تمسخر گشود و به ايشان اهانت کرد. ايشان از اين تمسخر و طعن او خيلي ناراحت شدند، اما چيزي نگفتند و به راه خود ادامه دادند. فرداي آن روز مشغول تدريس بودند که صداي عدهاي که جنازهاي را حمل ميکردند، شنيدند. پرسيدند چه خبر شده است؟ اطرافيان جواب دادند: آن سرهنگي که ديروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتي از حمام بيرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بيشتر شد و معالجه دکترها هم سودي نبخشيد و در کمتر از 24 ساعت، از دنيا رفت. بعدها، هر وقت که آيتالله شاهآبادي از اين قضيه ياد ميکردند، متأثر و ناراحت ميشدند و ميفرمودند: «اي کاش آن روز در حمام به او پرخاش کرده و ناراحتي خود را بروز ميدادم تا گرفتار نمیشد.»
* آسمانی (شرح زندگانی عارف مکتوم،
حضرت آیتالله شاهآبادی )، ص 37.