از هراره تا تهران - 53
قتلعام مردم چند روستا به جرم آنکه به استقبال منافقین نرفتهبودند!
در مرزهاي شمالي هم نقشة ديگري ريخته بودند. منافقين که آن روزها به صدام پناه برده بودند، برنامهريزي کرده بودند که با يک حملة ضربتي وارد کشور شوند و با رسيدن به تهران، حکومت جمهوري اسلامي را ساقط کنند. آنها مطمئن بودند که نظام در حالت ضعف است و توان مقاومت ندارد، از طرفي هم مردم از حاکمان خود بيزار شدهاند و قطعاً همراه با حمله، مردم هر شهر و روستا به استقبال آنها ميآيند و به آنها ملحق ميشوند! منافقين سالهاي سال تمرين و تبليغ کرده و به اين عمليات رسيده بودند. از نگاه بالا، صحنة تلخي بود؛ نيروهاي ايراني، سوار بر تانکها و ماشينهاي ارتش عراق، به کشور خود حمله ميکردند. اينها همان قاتلان بهشتي و رجايي و باهنر و هزاران نفر از مردم مظلوم کوچه و خيابانِ کشور بودند. همانهايي بودند که جوانان مؤمن را فقط به جرم سپاهي بودن يا فقط تيپ مذهبي داشتن، سر بريده بودند.
شهيد صياد شيرازي مأمور شد تا با کمک تمام نيروها، جلوي اين خائنان را بگيرد. هنوز چند کيلومتري بيشتر وارد ايران نشده بودند که با شروع عمليات مرصاد جلوي پيشروي آنها گرفته شد. از مردم چند روستاي اول مسير، کسي به استقبال اين ارتش به اصطلاح آزاديبخش نيامده بود! و همين باعث شده بود تا مردم آن روستاها قتل عام شوند. نيروهاي منافقين، در خط درگيري، تارومار شدند. خواستند فرار کنند اما راه فرار هم بسته شد. آنها در يک منطقة درّهمانند گيرافتاده بودند که نيروي هوايي وارد عمل شد و کل اين منطقه را بمباران کرد. و منافقين سوختند.
حملة دوبارة صدام باعث شد تا فريادهاي مظلومانة ايران ثابت شود. ثابت شد که صدام هيچوقت دنبال صلح نبوده و اگر هم از آن دم ميزده، فرصتي ميخواسته تا تجديد قوا کند و دوباره دست به حمله و تجاوز بزند. ثابت شد که اين ديوانة مزدور، اگر مجازات نشود، دست از تجاوز برنميدارد. و حالا با اين ضربه، مجازات شده بود. رزمندگان اسلام با يک حرکت، به مرزها رسيده بودند. از آنجا به امام پيغام دادند که ما لب مرز هستيم. اگر اذن بدهيد، به آساني، اين دشمن ترسيده و به هم ريخته را دنبال کرده و نابودش کنيم. اما امام اجازه ندادند. به بسيجيهايشان پيغام دادند که ما اهل دروغ و پيمانشکني نيستيم، ما صلح را واقعاً پذيرفتهايم و به آن پايبنديم.
و حقانيت اين امام و امتِ مقتدر و مظلوم به دنيايي فهمانده شد.
مسئلة قبول قطعنامه، يکى از پديدههاى بسيار مهم تاريخ انقلاب ماست. ...اين حرکت، يکى از مهم ترين حوادث و مهم ترين حرکات و مهم ترين آزمايش ها در تاريخ انقلاب ما بود. خيلى چيزها را و خيلى حقايق زيبا را از انقلاب ما آشکار کرد. چيزهايى که اگر اين تجربهها پيش نيايد، به اين روشنى ديده نخواهد شد. شجاعت رهبرى کشور را و رهبرى انقلاب را، آن قدرت و صلابت معنوى و شجاعت روحى و اخلاقى، که در يک لحظه، يک موضعى را به خاطر مصلحت اسلام و مسلمين اتخاذ مىکند و اعلام مىکند؛ که دنيا درمقابلِ اين موضع گيرى متحير مىماند. اين شجاعت از شجاعت در جنگ بالاتر است. اين آن شجاعت اخلاقى و روحىاى است که کمتر کسى، از بزرگان عالم، اين قدر توانسته است آن را در اعمال و رفتار خود نشان بدهد. دلبستگى رهبر و امت دنبالهرو او به اسلام و مسلمين، به مصالح اسلامى، که آن وقتى که مصلحت اسلام ايجاب مىکند، وقتى پاى مصلحت اسلام درميان است، ناگهان يک موضعى را در پيش مىگيرد که علىالظاهر با موضع گذشتة او صدوهشتاد درجه اختلاف جهت دارد! چون اسلام اين را مىخواهد، چون مصلحت انقلاب و مصلحت کشور و مصلحت ملت اين را ايجاب مىکند؛ يعنى فانى شدن در مصالح اسلام و مسلمين.
يکى از نکات زيبايى که باز آشکار شد؛ اتحاد و پيوند مستحکم بين مردم و امام بود؛ به مجرد اينکه معلوم شد که رضايت امام و تصميم امام پاى اين قضيه است، ناگهان همين ملتى که مشت ها را گره کرده بودند و فرياد جنگ سرمىدادند، گفتند که اماما پيامت را شنيديم و ما تسليم پيام تو هستيم. 31/4/1367
«عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.» اگر هشت سال پيش، صدام احمق، اين اشتباه را نمىکرد، قدرت جمهورى اسلامى اينقدر در دنيا تثبيت نمىشد. يک انقلابى بود، يک ملتى بود، يک جايگاهى بههرحال در دنيا براى خودش داشت. اما اين ارادة فولادين، اين قدرت رهبرى، اين فداکارى ملت، اين يکپارچگى ملت، اين جوشندگى ايمان و انگيزه، که در اين هشت سال، با حضور شما مردم، با حضور شما رزمندگان به دست آمد، اين به دست نمىآمد.
آنها خواستند کارى کنند که انقلاب اسلامى را در موضع ضعف قرار بدهند، صدام را پُرش کردند که اين جنگ را راه انداخت، اما خدا همه چيز را بهعکس کرد. يعنى جمهورى اسلامى، قدرت بالاترى شد و دنيا روى اين قدرت مجبور شد حساب کند. يعنى اين آية قرآن تحقق پيدا کرد که «اِنَّهُم يَکيدونَ کَيداً وَ اَکيدُ کَيداً فَمَهِّلِ الکافِرينَ اَمهِلهُم رُوَيداً» اين براي هشت سال پيش. يک بار ديگر اين اشتباه تکرار شد از سوى دشمن ما و نشان داد که اين سخن امام چهارم حق است که فرمود: «الحَمدُ لِلهِ الَذى جَعلَ اَعدائَنا مِنَ الحُمَقَاء» دشمنان ما را خدا احمق و نادان قرار داده. ...ما وقتى قطعنامة 598 را قبول کرديم، مصالح انقلاب را در نظر داشتيم و مصالح اسلام را. امام فرمودند که من به خاطر اسلام و انقلاب و مردم و جمهورى اسلامى، قطعنامة 598 را قبول مىکنم. خيلى خب، اگر دشمن ما عاقل بود، از اين فرصت براى نجات خودش استفاده مىکرد، اما دشمن ما احمق بود و نادان بود و نتوانست اين استفاده را بکند. او فکر کرد علت اينکه ما قطعنامه را قبول کرديم، اين است که در ميدان جنگ، قدرت برخورد نداريم. او فکر کرد جوان هاى اين مملکت، اين دل هاى جوشندة از ايمان و ايثار و فداکارى، از ميدان جنگ خسته شدند. او فکر کرد ديگر سرزمين خونين خوزستان نخواهد توانست گام هاى استوار رزمندگان ما را بر پشت پرافتخار خودش احساس کند. او اشتباه کرد. امروز دشمن، دوباره به همان چالهاى که هشت سال پيش خودش را انداخته بود، دچار کرد و سرنگون کرد. 12/12/1367
ما امروز اين فرصت را داريم که به دشمن ضربه بزنيم، ما امروز اين قدرت را داريم که دشمن را يک بار ديگر به زانو دربياوريم. انقلاب در دهمين سال عمر خودش، يک بار ديگر اين فرصت را پيدا کرد که قدرتِ بسيج عظيم خودش را به دنيا نشان بدهد. انقلاب ما بعد از ده سال، يک بار ديگر توانست به دنيا نشان بدهد که آن روزى که اين ملت احساس کنند ميهنشان، اسلامشان، انقلابشان، شرفشان، کرامتشان، ارزش هاشان، آرمان هاشان تهديد مىشود، ديگر قشر و گروه نمىشناسند؛ از همة قشرها، از مسئولين مملکتى، از رئيس جمهور، از وزرا، از مسئولين انتظامى، از نظامىها، از آحاد مردم، از روحانيت، همه جانشان و تنشان و ايمانشان را برمىدارند، براى دفاع از انقلاب و اسلام، يک بار ديگر به جبههها مىشتابند.
...دنيا بايد بداند؛ اين انقلاب داراى يک قدرت جوشان انقلابى است که در جوهر اوست و از او جداشدنى نيست. اين انقلاب، با اين نيروى ذاتى و با اين جوهر پوينده است که با دنيا، با زبان قدرت انقلابى حرف مىزند. ما باز هم ابرقدرت ها را مخاطب قرار مىدهيم، ما باز هم نيروهاى ارتجاع و استکبار را مخاطب قرار مي دهيم، ما باز هم آنها را به مبارزه دعوت مىکنيم، بيايند جلو. انقلاب اسلامى ايران، اين پديدهاى که بعد از هزار سال، در اين نقطه از دنياى اسلام و در قلب دنياى اسلام، جمهورى اسلامى را به وجود آورد، شوخى نيست؛ اين را با انقلاب هاى سازش کار و نيمةراهبمان ديگر، نمىشود مقايسه کرد. نيت ما چيست؟ نيت ما، برادران، اين است که با تمام قدرت به دشمن تودهنى بزنيم و اين تودهنى فقط به صدام نيست، اين تودهنى، هم به صدام است، هم به آمريکاست و هم به شوروى. نيت ما اين است که به دنياى استکبار بگوييم: انقلاب را بشناسيد، جدى بگيريد، و بدانيد که اين انقلاب، انقلاب شکست خوردني نيست. اين انقلاب از خودش، با کمال قدرت دفاع خواهد کرد. نيت ما اين است که به دنيا و به اين دشمن زبون نشان بدهيم که قبول قطعنامة 598 از روى ضعف و عجز نبود. 3/5/1367