جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۱۲
توافقـی دو جانبـه و پر منفعـت
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
داستان درام و فتنه و آشوب برلینِ پس از جنگ برای هر دو مرد جذابیتهایی داشت و به آنها فضا میداد که استعدادهای خود را به عنوان صحنهگردانهای اصلی و خلاق در زمین پیاده کنند.
ناباکوف بعدها نوشت: «آنها با هم موفق شدند میزان قابل توجهی از نازیها را شکار کنند، [اما] برخی از رهبران ارکستر، نوازندگان پیانو، خوانندهها و تعدادی از نوازندگان ارکسترال شامل این تنبیه نشدند (که بسیاری از آنها شایسته و مستحق آن [مجازات] بودند و برخی از آنها الان باید آنجا حضور میداشتند)».
آنها بر اساس قضاوتی که از روی برگههای پرسشنامه میکردند، بر این باور بودند که نباید اقدامات هنرمندان تحت حکومت آلمان نازی در گذشته به عنوان یک پدیده منحصر به فرد [و تکرارناشدنی] تلقی شود.
بعدها یکی از همکاران [جوسلسون] توضیح داد: «جوسلسون عمیقا بر این باور بود که نباید درباره نقش روشنفکران در شرایط بسیار سخت، در یک لحظه تصمیم گرفت».
«او فهمید که نازیسم در آلمان یک [موضوع و] گروتسک درهم آمیخته [و تفکیکناپذیر] است. به طور کلی، آمریکاییها هیچ ایدهای نداشتند. آنها فقط وارد میشدند و انگشتشان را [به سمت کسی، به عنوان متهم] نشانه میرفتند.»
در سال 1947، رهبر اکستر، ویلهِلم فورتوانگلِر، با طوفانی از انتقادات مواجه شد. اگرچه او آشکارا با نسبت دادن لقب فاسد به پل هیندِمیت (آهنگساز آلمانی) مخالفت کرده بود، اما بعدها به توافقی دوجانبه و پرمنفعت دست یافت.
فروتوانگلِر، شخصی که به عنوان مشاور ایالتی پروس گماشته شده و نیز سمتهای بلندی که از طرف نازیها به او اعطا شده بود را بر عهده داشت، به [کار] رهبری «ارکستر فیلارمونیک برلین» و [مرکز] «اپرای دولتی برلین» در طول دوران رایش سوم ادامه داد.
در دسامبر 1946، یک و نیم سال بعد از آنکه پرونده او اولین بار مورد توجه «کمیسیون کنترل [و نظارت] متفقین» قرار گرفت، رهبر ارکستر قرار شد در «دادگاه هنرمندان» که در برلین تشکیل میشد حاضر شود. پرونده، مدت دو روز مورد استماع و رسیدگی قرار گرفت.
نتیجه [محکمه] مبهم بود. بعدا فروتوانگلِر به طور غیر منتظرهای دریافت که کومانداتورای متفقین [سابقه] او را پاک کردهاند و [اکنون] او آزاد بود که رهبری ارکستر «فیلارمونیک برلین» را در 25 مِی سال 1946 در تایتانیا پلاستِ [(نام یکی از بزرگتری صحنههای نمایش برلین)] تحت اختیار آمریکا به دست گیرد.
در بین نوشتههایی که از مایکل جوسلسون باقی مانده است، یادداشتی وجود دارد که به نقش خود در چیزی که خودیها از آن به عنوان «پرش» فروتوانگلر یاد کردهاند، اشاره میکند.
جوسلسون نوشت بود: «من نقش مهمی را در خلاصی ویلهِلم فورتوانگلر، رهبر اکستر بزرگ آلمانی، از تحقیر زیر بار [و تیغ مجازات] رفتن در روند نازی زدایی ایفا کردم [و کمک کردم که این روند شامل او نشود و از چوب تنبیه نازیزدایی در امان بماند] در حالی که او هرگز عضو حزب نازی نبوده است».
این مانور [و عملیات حسابشده] با کمک ناباکوف به دست آمد. گرچه هر دو آنها بعدها هرگز به طور واضح و مشخصی به موضوع نپرداختند و جزئیات پرونده همچنان مبهم و ناگفته باقی ماند.
ناباکوف در سال 1977 از جوسلسون میپرسد: «من نمیدانم که آیا شما تاریخ تقریبی آمدن فورتوانگلِر به شرق برلین را به یاد دارید یا نه، زمانی که او در آنجا کنفرانس رسانهای برگزار کرد و تهدید کرد که اگر فورا [سابقه] او را پاک نکنیم به مسکو خواهد رفت».
«به نظرم یادم میآید که شما در خارج کردن او از بخش شوروی و آوردنش به مقر من دست داشتید (مگه نه؟) من خشم نجیبانه ژنرال مک کلور(رئیس بخش کنترل اطلاعات) نسبت رفتار فورتوانگلِر را در آن زمان به یاد دارم...»
یک مسئول آمریکایی با عصبانیت به کشف تطهیر چهرههایی مثل فورتوانگلر واکنش نشان داد. در آوریل 1947، نیوول جِنکینز مسئول تئاتر و موسیقی دولت نظامی آمریکا در وورتمبرک- بادن با عصبانیت خواستار توضیح [در این خصوص] شد که «چه طور ممکن است بسیاری از نازیهای برجسته در حوزه موسیقیشناسی، هنوز فعال باشند». و همچنین فورتوانگلر، هِربِرت فون کارایان (رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین) و الیزابت شوارتسکُف با وجود داشتن سوابق تیره و تار،
به زودی توسط کمیسیونهای متفقین پاک و تطهیر میشدند.