kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۶۰۵
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۲
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۴۶

نقش ویژه علامه مصباح در تامین محتوای«بعثت»

 

دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
آقای مسعودی خمینی نیز در مورد نشریه بعثت به نکاتی اشاره می‌کند که بخشی از آن خالی از دقت تاریخی است و به نظر می‌آید جناب ایشان، مطالب مربوط به دو نشریه «بعثت» و «انتقام» را در مواردی خلط نموده است.1
در خاطرات آقای مسعودی خمینی به برخی اسامی و نکات اشاره شده که جای بحث و بررسی و تطبیق با سایر قرائن دارد اما نکته حائز اهمیت، نقش ویژه آیت ‌الله مصباح در تأمین محتوا و روزآمد‌سازی این نشریه است.
جناب آقای مسعودی در بخش دیگری از خاطرات خود، در مورد هیئت مؤسس بعثت به نکات قابل تأمّلی اشاره می‌کند و از آن جمله این که نقش آقای خسروشاهی را کم‌رنگ جلوه می‌دهد:
«نکته‌ای را که باید در این‌جا توضیح بدهم، این است که گویا آقای سید‌هادی خسروشاهی در خلال یکی از نوشته‌هایش ابراز کرده که ایشان در شمار مؤسسين نشريه بعثت بوده است؛ در حالی که این حرف دقیق نیست. قبل از ورود ایشان به این مجموعه، سنگ بنا نهاده شده بود و ایشان تنها در جلسات دوم به بعد، شرکت می‌کرد و اعمال نظر می‌نمود. گه‌گاه هم نوشته‌ای از ایشان در این نشریه به چاپ می‌رسید که البته قبل از این که به طور کامل روی ریل قرار گیرد، نشریه به تعطیلی کشیده شد. من از مدتی قبل با آقای سید‌هادی خسروشاهی آشنا بودم. در نخستین روزی که آقای سید‌هادی خسروشاهی به قم آمد، آقای حاج شیخ جعفر سبحانی، ایشان را به مدرسه فیضیه و سپس حجره ای که آقایان جلالی خمینی، رضوانی و بنده اسکان داشتیم، آورد و گفت: «ایشان پیش شما باشد.» آقا سید‌هادی، جوان آراسته و خوش ظاهری بود و هرجا که می‌رفت، مورد توجه قرار می‌گرفت. کم کم زمينه آشنایی بنده و آقای مصباح با ایشان فراهم شد. بعد از آن ما به مدرسه حجتيه منتقل شدیم و آقای خسروشاهی هم در حجره‌ای در سالن فوقانی حجتیه اسکان گزیدند و باز هم ارتباط ادامه داشت. خیال می‌کنم که این آشنایی، زمینه‌ای شد که ایشان هم وارد داستان بعثت شود. و بعد از جریان بعثت و انتقام هم که مقارن با تبعید حضرت امام(ره) بود، آقای خسروشاهی وارد تشکیلات آقای شریعتمداری شد.»2
شواهد و قرائن نشان می‌دهد که از قضا، مطالب جناب آقای مسعودی خمینی در موضوع همکاری آقای خسروشاهی با بعثت، دقیق و درست نیست و او در شمار هیئت مؤسس این نشریه حوزوی بوده است.
آیت ‌الله مصباح یزدی در مورد فعالیت در نشریه بعثت، به جزئیات جالبی اشاره کرده، چنین می‌گوید: «بعد از این‌که حضرت امام(ره) را به تهران بردند [در سال 42] و مدتی تحت نظر و زندانی بودند، ما به فکر این افتادیم که سعی کنیم نشریه‌ای منتشر کنیم و یک وسیله تکثیری فراهم کنیم. ابتدائاً این کار به وسیله چند نفر دیگر شروع شد و نشریه‌ای به نام نشریه «بعثت» را سامان دادند. من هم به عنوان یکی از همکاران و نویسندگان با آنها همکاری داشتم. گاهی مقاله می‌نوشتم و احیاناً برای توزیع و تکثیرش کمک‌هایی می‌کردم. ولی کار را دیگران شروع کرده بودند.
ارتباط با بعضی از بیوت مراجع غیر از بیت آقای خمینی هم داشت که چندان برای من خوشایند نبود3 ولی چون کاری بود که شروع شده بود و نقطه‌های مثبت فراوانی هم داشت، من هم همکاری می‌کردم، قبل از من آقای‌هاشمی با آنها همکاری داشتند. آقای دعایی هم مسئول تکثیر و توزیع بودند. بعد، من توسط آقای‌هاشمی دعوت شدم (یعنی ایشان واسطه بودند) تا ما به جمع این نشریه منتقل شویم.»4
همکاری اولیه با نشریه مخفی بعثت5 و روند فاصله‌گذاری با آن به دلیل نزدیک بودن برخی بنیان‌گذاران آن به دستگاه آقای شریعتمداری، از فرازهای مهم فعالیت‌های سیاسی-مبارزاتی آیت ‌الله مصباح است که در حافظه تاریخ به ثبت رسیده است.
پانوشت‌ها:
1- علی‌رغم التفات به نکته مذکور، بازخوانی خاطرات آقای مسعودی خمینی، خالی از لطف نیست و محققین می‌توانند با تکیه بر سایر اسناد و قرائن، به جزئیات دقیق، پی ببرند. در بخشی از خاطرات آقای مسعودی خمینی چنین آمده است:
«در سال ۱۳۴۱ شمسی، برخی از فضلا به این فکر افتادند که باید مسائل نهضت امام خمینی(ره) را در قالب نوشته در آورند و عرضه کنند.... و پایه‌گذار جریانی تحت عنوان بعثت شدند. در جلسات اولیه‌ای که این جمع برای تصمیم‌گیری درخصوص مسائل تشکيل داده بودند، بنده حضور نداشتم ولی بعداً به این گروه پیوستم. از قرار معلوم در جلسه نخست صحبت لزوم عضوگیری به میان آمده بود. بنا بود کادر اصلی تشکیلات از نویسندگانی که از عهده نگارش مقاله بر می‌آیند، تشکیل شود و دست‌های دیگر هم به عنوان پشتیبان و سمپات عمل کنند و گروه سوم هم در کار پخش باشند. یک روز آقای مصباح به بنده گفت: «ما قصد داریم نشریه‌ای منتشر کنیم. نظر تو چیست؟» آقای مصباح از ابراز این که فکر اولیه این کار از آن آقایان خامنه‌ای و‌ هاشمی رفسنجانی بود، خودداری کرد. گفتم: «فکر خوبی است». معلوم شد که آقای مصباح مأموریت یافته بود که جلسه دیگری در بطن جلسه اول ترتیب دهد و دعوت از آقایانی را که بنا بود در جلسه دوم حضور به هم رسانند، به عهده من نهاده بود. خود به خود به ترکیب تازه‌ای از آقایان یزدی، حاج [شیخ یحیی] انصاری شیرازی، فلاح یزدی، شیخ ابوالقاسم وافی یزدی و سید‌هادی خسروشاهی رسیدم. آقای خسروشاهی زمانی سفیر ایران در واتیکان بود و در بعد نویسندگی نیز خود را اهل آن می‌دانست و در قسمت پخش و توزیع نشريه بعثت، همکاری داشت؛ ولی نویسنده اصلی ما آقای مصباح محسوب می‌شد که شاید 80 درصد مطالب نشریه دست پخت ایشان بود. خاطر دارم یک روز شاه مطالب بی‌ربطی به زبان آورده بود. آقای مصباح مصمم شد در واکنش به آن مطالبی در نشریه بنویسد و در آن به مقایسه شاه با «موسی چومبه» بپردازد. ظاهراً در شماره سوم یا چهارم نشريه، این مقاله به چاپ رسید. فکر می‌کنم همين مقاله زمينه حساسیت رژیم را روی تشکیلات ما فراهم کرد.
در آن ایام هر شب در منزل یکی از آقایان جلسه داشتیم و آقای مصباح هم می‌آمدند و مسائل را مطرح می‌کردند. به خاطر دارم که در آن جلسات بنا شد که برای این‌که اعضا، نسبت به مسائلی که در کشور می‌گذرد، آگاهی داشته باشند، روزنامه‌های کثیرالانتشار تهیه شود و مورد مطالعه قرار گیرد. در آن مقطع، برخی از افراد خواندن روزنامه‌ها را حرام می‌دانستند.
از دیگر تصمیمات جلسه این بود که یک دستگاه رادیوی کوچک خریداری شود تا مورد استفاده قرار گیرد. تا پیش از آن هیچ یک از ما رادیو در اختیار نداشت و اساساً نگهداری این وسیله حرمت داشت.
به هر تقدیر رادیو تهیه شد و هر پنج شب در اختیار یکی از اعضا بود. آن فرد هم رادیو را لای مقوایی قرار می‌داد که در ظاهر کتاب به نظر برسد و به خانه می‌برد. بنا بود که حتی خانواده‌هایمان از ماجرا خبردار نباشند. گوش کردن ایستگاه‌های سخن پراکنی مختلف مانند بی.بی.سی و مونت کارلو، به عهده هر یک از افراد نهاده شده بود. برای تسهیل امور، تقسیم کار کرده بودیم. هر عضو هم بعد از استماع ایستگاه مربوطه خلاصه مطالب آن را به جلسه ارائه می‌کرد.
در همان سال در فصل تابستان که بنده و آقای مصباح می‌خواستیم به یکی از روستاهای آشتیان برویم، قرار شد که رادیو را هم با خود ببریم. و این کار را با ترس و لرز بسیار انجام دادیم. الان که به آن روزها می‌اندیشم، برایم بسیار تعجب آور است.... در مورد روزنامه‌ها هم بنده و آقای مصباح و یکی دیگر از اعضای گروه، مقالات مفید روزنامه‌ها را می‌بریدیم و به هم وصل می‌کردیم تا قابل ارائه در جلسات گروه باشد. ساعات طولانی از دوره جوانی ما و گاه شب‌ها تا صبح، صرف کارهایی از این دست می‌شد. و هدف این بود که نشريه بعثت، بهتر و پربارتر از آب درآید.
در این خصوص که بعثت در کجا چاپ می‌شد، بنده اطلاعی نداشتم و سعی می‌شد که کار به صورت مخفی انجام شود. شیوه کار این بود که اعضای جلسه فرعی یک شب در هفته دور هم جمع می‌شدند و به تبادل نظر می‌پرداختند و راه کارهای مناسب را برای ارتقا سطح کیفی نشریه مورد بررسی قرار می‌دادند. نتیجه صحبت‌ها هم توسط آقای مصباح در جلسه اصلی...، مطرح می‌شد...
در مقام توزيع نشريه بعثت هم بسیار مخفیانه و به قول خارجی‌ها «سکرت» عمل می‌‌کردیم. برای مثال فردی که کار چاپ نشریه را به عهده داشت، آن را در اختیار افراد می‌گذاشت. در نهایت چهار تا پنج نسخه به دست من می‌دادند و من آنها را لای کتاب مکاسب یا مفاتیح می‌گذاشتم و راه می‌افتادم تا در اختيار اهلش بگذارم. یک بار یادم می‌آید با یکی از دوستان تشکیلاتی، از کنار خیابان عبور می‌کردیم. در این حال فرد دیگری را دیدیم که می‌گذشت. من به دوست همراهم گفتم: «آن آقا را می‌بینی؟ هرکس که او را ببیند، خیال می‌کند که یک فرد سربه زیری است که می‌رود تا دعای توسل یا ابوحمزه ثمالی بخواند. در حالی که در کار توزيع بعثت است!» دوست من مرا مورد ملامت قرار داد که چرا مخفی کاری نمی‌کنم. گفتم: «شما که غریبه نیستی» گفت: «به من هم نگو!» و همین حرف نشان داد که بسیار تشکیلاتی است.
یک شب به خاطر دارم که نشریه بعثت در تهران به قدری به طور منظم پخش شد که ساواکی‌ها وقتی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند که در بیشتر خانه‌های تهران، نشریه بعثت ریخته شده است. یکی از شیوه‌های توزیع هم این بود که نشریه را در اختیار کسی که او را می‌شناختیم، قرار می‌دادیم و به او می‌گفتیم که بعد از این که خواندی در اختیار دیگری که او را می‌شناسی قرار بده و از او هم بخواه که بعد از خواندن در نزد خود نگهداری نکند. به هر حال از این طریق بود که نشریه در اختيار افراد زیادی قرار می‌گرفت.
در نهایت رژیم در صدد بر آمد تا سرنخ را پیدا کند و جلوی انتشار بعثت را بگیرد. در شمار افرادی که در تهران برای توزیع بعثت اقدام می‌کردند، آقای مهدی عراقی بود که با افراد زیادی مرتبط بود و آنان هم در این کار به تشکیلات ما کمک می‌کردند؛ بدون این که ما آنان را بشناسیم.
ما در آن شرایط، از وضع زندگی بالایی برخوردار نبودیم و گاه برای نان شب محتاج بودیم؛ اما مع الوصف، هر چه از طریق شهریه و دیگر جاها به دستمان می‌رسید، صرف نشریه می‌کردیم. در میان اعضای گروه، آقای صدرالدین حائری از وضع مالی بهتری برخوردار بود. [همچنین]...آقای رفسنجانی که با بازاریان مرتبط بود و از این طریق کمک‌هایی به دستش می‌رسید. در رفسنجان هم باغ پسته داشتند. ضمن این که ایشان از گردانندگان اقتصادی یکی از بنیادها بود؛ ولی با این همه همیشه در اداره نشریه با مشکل مالی مواجه بودیم. اعضای گروه با آن که از مریدان و علاقه‌مندان امام بودند و انتشار نشریه هم در مسیر اهداف ایشان بود، مع الوصف به نظرم می‌رسد که گردانندگان اصلی بعثت، از ایشان کمک مالی دریافت نمی‌کردند؛ چون بنا بر این بود که ایشان هم در جریان کار نشریه قرار نگیرد. اگر هم امام کمک‌های پنهانی به آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی کرده باشند، بنده اطلاع ندارم... بعد از آن که رژیم در صدد کشف عوامل پنهان نشريه بعثت برآمد، ما مصمم شدیم که اسناد و مدارکی که در منزل آقای مصباح در این رابطه گرد آمده بود، به جای دیگری منتقل کنیم. روزنامه‌ها و نیز رادیویی که جمع از آن استفاده می‌کرد، در اختیار آقای مصباح بود. به یاد دارم یک روز صبح، تمام آنها را به جای دیگری بردیم. پس از آن کار انتشار بعثت با رکود مواجه شد و بعد از مدتی بحث انتشار نشريه «انتقام» به وجود آمد و باز هم رعایت اختفا حتی در میان دوستان لازم بود....سطح کیفی نشریه [بعثت] بالا بود و گمان نمی‌رفت که در داخل حوزه بتوان چنین کاری را انجام داد. حتی خود ما هر بار که نشریه را مورد مطالعه قرار می‌دادیم، تحت تأثير وزانت مطالب آن قرار می‌گرفتیم. کیفیت بالای نشریه بیش از همه مرهون تلاش‌های آقای مصباح بود که در صدد درج مطالب روز و مناسب با اوضاع زمان بود. ایشان چند مقاله راجع به زامبيا و زیمبابوه به چاپ رساندند که سر و صدای زیادی کرد.»
ر.ک: خاطرات مسعودی خمینی، صص 278-282.
در دستنوشته‌ای از علامه مصباح- که نزد نگارنده موجود است- ایشان نکاتی در تصحیح برخی مطالب مذکور دارند از آن جمله در بخش مربوط به مطلعین نشریه انتقام، در مورد آقایان «فلاح یزدی» و «سیدهادی خسروشاهی» چنین مرقوم داشته‌اند: «نام این دو نفر اشتباهی آمده است.»
2- همان، ص283.
3- منظور بیت آقای شریعتمداری است که همین مسئله بعدها موجب شد که آیت ‌الله مصباح، نشریه انتقام را راه‌اندازی کند.
4- ذوالشهادتین امام، ص104-105.
5- گزارش‌های فراوانی از حساسیت ساواک نسبت به این نشریه حکایت دارد. از آن جمله سند ذیل است.
متن سند:
«شماره: 1051 /20/الف برابر اطلاع بازاریان تهران که برای ملاقات آقای خمینی به قم رفته بودند اغلب بعثت1 (نشریه داخلی دانشجویان حوزه علمیه قم) را به بهاء 3 ریال خریداری نموده و به تهران آورده‌اند.
نمونه‌ای از آن به پیوست می‌باشد.
گیرندگان: مدیریت کل اداره سوم (بخش 321)»