نگاهی به مشکلات آلمان و فرانسه در حفاظت از اروپای واحد
آخرین تیر در کمان اتحادیه اروپا(نگاه)
امین الاسلام تهرانی
ایتالیا، فرانسه، آلمان غربی، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ در ۲۵ مارس ۱۹۵۷ میلادی (5 فروردین 1336) پیمان رم را امضا و «جامعه اقتصادی اروپا» را پایهریزی کردند که بعدها گسترش یافت و به «اتحادیه اروپا» تبدیل شد؛ البته توافق «ماستریخت» (1993-1372) چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایهگذاری کرد. برای این اتحاد انگیزههای فراوانی بود که یکی از آنها تقویت «هویت اروپایی» بود تا بلکه به موجب آن از تکرار وقایع فاجعهباری چون جنگ جهانی دوم جلوگیری کنند. گویی اروپاییها ملتفت بودند که اگر فکری نکنند باز هم با هم درگیر خواهند شد.
اما با خروج «بریتانیا» [البته با محوریت انگلستان] از اتحادیه اروپا، ارکان این سازمان به لرزه درآمد تا جایی که «امانوئل ماکرون»، رئیسجمهور فرانسه، آن را زنگ خطری برای همه اروپا خواند. اما آیا این ادعا که «اتحادیه اروپا در خطری جدی است» ادعای گزافی است؟
اگر دشمنان اصلی و درونی این اتحادیه و موقعیت آنها را بشناسیم، مشخص خواهد شد که این ادعا به واقعیت نزدیک است یا نه. احزاب دستراستی، به ویژه راستهای افراطی در اروپا، جدیترین دشمنان این اتحاد هستند. برای نمونه میتوان به محافظهکاران در انگلستاناشاره کرد، محافظهکارانی که پروژه برگزیت را کلید زدند، با تمام هزینههای احتمالیاش آن را پیش بردند و بالاخره به فرجام رساندنش. باید توجه داشت که محافظهکاران انگلیسی از احزاب راست افراطی شمرده نمیشوند و اروپا در خودش احزابی افراطی پرورانده که در حمله به اتحاد اروپا بسیار تندترند؛ مثل احزاب دستراستی اتریش و چک که قدرت را در اروپای مرکزی چند وقتی است که به دست گرفتهاند و یا احزاب راستی اسپانیایی که گرچه در ائتلاف با سوسیالیستها هستند، اما نخستین بار است که در انتخابات پارلمانی چنین جایگاهی را به دست میآوردند، که این خود زنگ خطری برای اتحاد اروپاست.
اما دو خصم اصلی اتحاد اروپا در کشورهایی هستند که قدرتمندترین و آخرین حامیان اتحادیه اروپا هستند: یکی حزب راستی جبهه ملی فرانسه است به رهبری «مارین لوپن» که در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه رقابت سختی با «امانوئل ماکرون» داشت و هم اکنون نیز جانشینی و خطری بالقوه برای حزب حاکم فرانسه محسوب میشود و دیگری احزاب راست تندرو به ویژه حزب آلترناتیو آلمان که خطرشان در انتخابات اخیر آلمان از بیخ گوش حزب حاکم به عنوان حامی اصلی اتحادیه اروپا گذشت، اما همچنان تهدیدی جدی هستند.
با توجه به جنبشهای مختلف اعتراضی که در فرانسه علیه «ماکرون» و دولتش به وجود آمد، پایگاه این حامیان اتحاد اروپا شدیداً متزلزل شده و دولتشان، دولتِ مستعجل مینماید و جدیترین بدیل برای این دولت مستعجل حزب ضداروپاییِ جبهه ملی فرانسه است. اما در آلمان «آنگلا مرکل»، که صدر اعظم و یکی از رهبران مهم اتحاد اروپاست، گرچه هنوز یک دولتمرد دانا شناخته میشود و اروپا به رهبری به او متکی است، اما دیگر چون گذشته قادر به تنظیم دستور کار یکجانبه برای اتحادیه اروپا نیست. اگر ضعف فیزیکی این خانم را نادیده بگیریم و حتی تضعیفِ قدرتِ فراگیرش در اتحادیه را نیز در نظر نیاوریم، بر پایه یک نظرسنجی که دویچهوله در اواخر سال گذشته منتشر کرد، رهبر حزب دموکرات مسیحی آلمان (مرکل) از کمترین میزان محبوبیت از زمان تصدی این مقام برخوردار است و باید توجه داشت که این حزب اتکای شدیدی به این رهبرش دارد و تضعیف آن میتواند به تضعیف حزب حاکم و تقویت نسبی جریانهای دستراستی بینجامد.
روابط نزدیک فرانسه و آلمان همواره مایۀ قوامِ اتحادیه اروپا بوده است. یکی از معماران اصلی این روابط -که مایۀ قوام اتحاد است- «ژاک شیراک»، رئیسجمهور اسبق و درگذشتۀ فرانسه بود که مناسبات رقابتیِ فرانسه با آلمان را که پس از نبرد سخت طرفین در جنگ جهانی دوم بر روابط این دو کشور سایهانداخته بود را تبدیل به همکاریِ استراتژیک در همه موضوعات دو جانبۀ منطقهای و بینالمللی کرد. اما جانشینان او هیچ کدام چنین توانایی را نداشتند و جانشین کنونی او (ماکرون) نیز گرچه خود را فیلسوف-رئیسجمهوری میداند که «حاکمیت اروپایی» را پیگیری میکند، اما با رقابتی که برای توسعۀ قدرت خود در تصمیمگیریهای اروپایی با آلمان دارد، میتواند موجب تضعیف اتحاد دو کشور و در نتیجه اتحاد اروپا شود.
تمایل «ماکرون» برای تقویت جایگاه کشورش در اتحادیه اروپا شمشیر دو-دَمی است که خطرات بالقوهای برای اتحاد دارد. برای مثال سوء ظن آلمان نسبت به تقسیم بیشتر میزان سود و زیان در منطقه یورو که بر دستورالعمل اصلاحاتی «ماکرون» در اتحادیه اروپا استوار است، میتواند به اتحاد دو کشور و در نتیجه به اتحاد اروپا بزند.
الگویی که «ماکرون» و «مرکل» به عنوان نمایندگان اصلی دموکراسی لیبرال اروپا پیگیری میکنند که پایۀ اتحاد اروپا نیز محسوب میشود، بنا بر آنچه گفته شد و عللی که فرصت ذکرش پیش نیامد، شدیداً در خطر است. در نتیجه شاید گزاف نباشد اگر تلاشهای «ماکرون» و «مرکل» را آخرین تیر در کمان اتحادیه اروپا بدانیم. البته باید توجه کنیم که مسئله این نیست که اتحادیه اروپا فردا فرومیپاشد، بلکه ادعا این است که این اتحاد در مسیری است که تضعیفش میکند، نه تقویت. همچنین باید توجه داشت که فروپاشی اتحادیه اروپا اتفاق خوشایندی نیست، نه از آن رو که ساختاری دلربا باشد، بلکه برای تبعات سوء این فروپاشی که دودش در چشم خیلیها خواهد رفت.
*منابع در دفتر روزنامه موجود است.