از هراره تا تهران - ۳۰
آمریکا و اروپا در دهه ۱۳۶۰ از چه رژیمی حمایت میکردند
قتل عام شیعیان و کردهای عراق توسط حزب بعث
خرمشهر که آزاد شد، صدام تمام مردم عراق را وارد جنگ کرد. مانند ناخدايي که براي نجات خودش، تمام سرنشينان کشتيِ در حال غرقش را به آب مياندازد، تا مگر چند لحظهاي بيشتر...
امام براي ورود به خاک عراق، شرط گذاشته بودند که مردم عراق آسيب نبينند. اما صدام همراه هر ضربهاي که به ملت ايران ميزد، صدمهاي هم به ملت مستضعف عراق ميزد. در واقع هرکس که جزو حزب بعث نبود، دشمن صدام بود، چه ايراني باشد چه عراقي، چه شيعه و چه سني.
تمام جوانان، حتي سالها پس از پايان خدمتشان، دوباره به جبهه فرستاده شدند. کمترين کوتاهي نتيجهاش تيرباران بود. پذيرش دانشگاهها به حداقل رسيد تا همه به سربازي و جبهه بروند. اهداي خون براي تمام مردم اجباري شد. تمام پروژههاي عمراني داخل کشور متوقف و همة بودجهها به سمتِ ميدان جنگ سرازير شد. اغلب وزارتخانهها شکل جنگي گرفتند، با وزراي نظامي؛ چه بهداشت، چه صنايع، چه راه و ابنيه. ديگر هيچ راهي، بهجز در ميدان جنگ ساخته نميشد.
300 افسر و درجهدار، بهخاطر کوتاهي در حفظ خرمشهر اعدام شدند. شيعيان و کردها، دشمنان بالقوه تصور ميشدند و بهانهاي لازم نبود تا با آنها برخورد شود. نود نفر از خانوادة حکيم بازداشت شدند، شش نفرشان را اعدام کردند و از تعدادي هم هيچ خبري نشد.
چندي قبل از اجلاس عدمتعهد، در تهران «کنفرانس همياري ملت عراق» برگزار شد؛ و آقاي خامنهاي در آن سخنراني کردند تا راهي براي کمک به مردم تحت ستم صدام پيدا شود.
خلبانان ايراني مواظب بودند که در بمبارانهايشان، مردم عادي صدمه نبينند؛ اما صدام، در دو، سه سال اول جنگ، طي چند حمله، صدها هزار نفر از شیعیان و کردهاي عراق را قتل عام کرد!
تعداد اسراي عراقي در ميدان جنگ، نزديک به هفت برابر ايرانيهاست. خيليهايشان به خط مقدم نرسيده، سلاح مياندازند و از شر صدام به دامن حکومت اسلامي پناه ميآورند. بعد هم اصرار دارند که لباس بسيجي بپوشند و با ارتش کشور خودشان بجنگند. اتفاقي که در تاريخ کمنظير است و خبر از وحشيگريها و ظلمهاي دشمن دارد.
[ادامه سخنرانی آیتالله خامنهای در اجلاس عدم تعهد:] اگر جمهورى اسلامى ايران، راهى براى جبران ميلياردها خسارت جنگ بيابد، جانِ از دست رفتة بهترين فرزندان کشور ما و فرصتهاى از دست رفتة سازندگى، در بهترين سالهاى انقلاب چگونه قابل جبران خواهد بود؟ برخى مىگويند تنها يک اشتباه محاسبه، دربارة نيروهاى دفاعى جمهورى اسلامى ايران بود که عراق را به شروع جنگ تشويق کرد، و اکنون که جمهورى اسلامى ايران قدرت خود را نشان داده، اين اشتباه محاسبه ديگر صورت نخواهد گرفت. اين تحليل به يک شوخى بيشتر شبيه است، زيرا آنچه براى امنيت ملى هر کشور اهميت دارد، وجود استعداد تجاوزگرى و سلطهجويى در آن سوى مرزهاست، وگرنه اشتباه محاسبه در هر مکان و هر لحظه، امکان وقوع دارد. از زمانى که رژيم عراق با يک کودتا روى کارآمد، تاکنون نه تنها جمهورى اسلامى، بلکه اکثر کشورهاى منطقه، لحظهاى از تجاوزات آن در امان نبودند.
آقاى رئيس!
جنگ متجاوزانه، ناشى از هرکس و با هر انگيزه، همه جا، به طور يکسان در خورِ سرزنش است. پس جنگافروزى مستقيم امپرياليسم، همان قدر منفور است که تجاوزگرىِ عوامل دستنشاندة آن. آيا درحاليکه هر جرم کوچک شخصى، همواره مستوجب مجازات است، مىتوان پذيرفت که يک جنايت عظيم بينالمللى بىمجازات بماند؟ آيا وجدان جامعة جهانى مىپذيرد که رژيم متجاوز، صدها ميليارد دلار، ثروت دو کشورِ در حال توسعه را به آتش بکشد؟ دهها هزار نفر مرد و زن و کودک را به قتل برساند؟ بزرگ ترين تشنجها را در مناطق استراتژيکى دنيا ايجاد کند، اکثر مقررات مهم بينالمللى را نقض کند و سپس هنگامى که به کفارة اين همه جنايت، در آستانة سقوط قرارگرفت، ادعاى صلحخواهى کند و در مجامع جهانى، شعور و آگاهى نمايندگان کشورها را به مسخره بگيرد؟
آيا مىتوان باور کرد که تاريخ، قراردادى است و بر حسب اقتضاى روز و علايق قدرتها، مىتوان آن را از سر نوشت؟ جنگ چگونه آغاز شد؟ به نظر مىرسد بعضىها پيشنهادهاى سازندهاى براى تغيير تاريخ و سرگذشت جنگ دارند. اين پيشنهادها هر قدر سازنده باشد، نمىتواند به ما در متقاعد ساختن پدران و مادران داغ دار و فرزندان يتيم ايرانى کمک کند که از دست دادن عزيزانشان وهم و خيال بوده است. از زمان شروع جنگ به وسيلة عراق، تاکنون يک نسل نگذشته است. ما تاريخ و فجايع جنگ را به چشم ديده و با پوست و رگ خود لمس کردهايم و مشکل است بتوانيم خود را فريب دهيم. کسانى که معتقد به قراردادى بودن واقعيات هستند، بهتر است تعريف تاريخ را از جاى ديگر آغاز کنند. از حوادث متعلق به نسلهاى گذشته، آنها مىتوانند دربارة صلح دوستى و نوع پرورى و سازندگيهاى هيتلر و چنگيز قلمفرسايى و سخنرانى کنند.
اين بار دوم است که نام چنگيز و هيتلر ميآيد. هر خصلتي يک نمونة بارز دارد، اين دو هم مثالهاي وحشيگري و جنگطلبي و ظلم هستند. اما رژيم صدام، در همين شش سال، آبروي آنها را خريده و ضربالمثلها را عوض کرده است؛ اين را بايد همه بفهمند. آقاي خامنهاي با لحن کوبنده و صدايي نزديک به فرياد، گويا حضار را دعوا ميکند؛ که اگر قرار است از امروز تفسير تاريخ عوض شود و يک قاتل جنايتکار، وقتي احساس خطر کرد و پا به فرار گذاشت، يکدفعه بشود نماد صلح و نوعدوستي، خب برويم از عقبتر شروع کنيم! اصلاً بگوييم اين دو جنايتکار هم انسانهاي شريف و طرف دار صلح بودند، چه اهميت دارد که باعث مرگ ميليونها بيگناه شدهاند.
منطق و وضوح مطالب کامل، و فقط کمي وجدان لازم است تا اثر بگذارد؛ در برخي ميگذارد و تصديق ميکنند، اما فقط در درونيترين لاية دل! ترسوتر از آن هستند که حتي در ذهنشان اين مطالب را تأييد کنند. بگذريم از اينکه تعداد زيادي از همين حاضران، خودشان صدامچه و چنگيزچه هستند و قلبي ندارند که وجداني داشته باشند.
شايد چنگيز و هيتلر هم از اين مثال ناراحت شدند. آنها اگر هم جاني بودند، براي خودشان بودند، نوکر و بندة کسي نبودند، اينهمه جنايت و خونريزي، براي خوشآمد اربابان نونوارِ اتوکشيدة کرواتبستة ادکلنزدة مدعيِ تمدن و دموکراسي و آزادي و عدالت، چنگيز و هيتلر را هم مشمئز ميکرد.
و آقاي خامنهاي همچنان که پيش از اين، در موضوع آپارتايد، به گونه اي سخن گفته بودند که انگار خودشان يکي از ظلمديدگان آفريقاي جنوبي هستند و در موضوع فلسطين نيز، انگار يکي از آوارگان دردکشيدة بيتالمقدس، اينجا هم با همان سوز و حرارت دربارة دردِ جنگکشيدگان ايراني و عراقي سخن ميگويند، چرا که اين رژيم ظالم را شناختهاند و خوب ميدانند که توبة اين گرگِ هار، فقط مرگ است.
[ آیتالله خامنهای:] آقاى رئيس!
بنا به تکليف اسلامى و ملى خود و بنا بر اصول اولية جنبش، جمهورى اسلامى ايران موظف است رژيم جنگافروز عراق را به مجازات برساند. البته خسارات معنوى وارد به هر دو ملت ايران و عراق، به حدى است که جبران آن، يقيناً غيرممکن است.
همچنين با توجه به نقض مستمر کلية مقررات بينالمللى از سوى رژيم عراق و ثبوت اين واقعيت تلخ که اين رژيم، کمترين اهميتى براى مهم ترين تعهدات خود قائل نيست، هيچ تضمين بينالمللى براى جلوگيرى از تجاوز مجدد عراق به خاک جمهورى اسلامى ايران، نمىتواند نافذ باشد. در نتيجه، عراق يعنى شروعکنندة جنگ، مسئوليت ادامة آن را نيز به عهده دارد. ناتوانى مجامع و مراجع بينالمللى در برخورد قاطع با مسئلة جنگ، خود جزو علل مهم ادامة جنگ به حساب مىآيد. درحاليکه دو دوره از رياست جنبش سپرى شده، جنگ تحميلى هنوز به پايان عادلانة خود نرسيده است. يعنى نظام موجود بينالمللى نتوانسته با جنگ، برخوردى اصولى، عملى و واقعبينانه داشته باشد.
مشکل اساسى از آن نشأت مىگيرد که راهحلهاى پيشنهادى مجامع بينالمللى و کشورهاى علاقه مند به برقرارى صلح، فاقد توجه و عنايت لازم به عنصر عدالت بوده است. در آن هنگام که عراق در موضع قدرت قرار داشت، مجامع بينالمللى و کشورهاى جهان، اقدامى براى جلوگيرى از تجاوز و استقرار صلح نکردند، ولى اکنون که در اثر مقابلة شجاعانة رزمندگان ما، سرنوشت جنگ تغيير يافته و رژيم عراق به شکست قطعى تهديد مىشود، از هرسو نداى صلح سر مىدهند. امروز براى ما ثابت شده که هدف برخى از واسطگان، فقط نجات متجاوز است، نه ميل به صلح و عدالت. لاجرم، بار تأمين عدالت که يک مسئوليت بينالمللى در قبال هر نوع تجاوز است، در تمام دورة جنگ، بر عهدة خود جمهورى اسلامى ايران قرار داشته است.