آیا این فیلمها، سفیران فرهنگی مردم ایران هستند؟!
نمایش جامعهای پرخاشجو خشونتطلب و هیستریک!
سعید مستغاثی
«... اگر سینمای هر کشور را آینه روحیۀ ملتاش بدانیم، آن وقت باید گفت چیزهایی که این روزها فیلمهای ایرانی به ما میگویند نه تنها امیدوارکننده نیست، بلکه بسیار نگرانکننده مینماید. فیلمهای ایرانی ... آثاری شدهاند مملو از پرخاش و خشونت، هیستری و دیگرستیزی و رسوخ نابسامانی در تمام وجوه زندگی. ایرانی که در این فیلمها میبینیم ایرانی است که در آن خشت روی خشتبند نمیشود و به هیچچیز و هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد ...»
این نوشتهها متعلق به یک نویسنده یا منتقد این روزهای سینمای ما در داخل کشور نیست بلکه یکی از تازهترین تحلیلهای نویسنده وب سایت «بیبیسی» از وضعیت و محتوای سینمای ایران است.
اما حتی این نویسنده «بی بی سی» نشین هم اوضاع ایران را آن گونه که فیلمهای سینمای ایران نشان می دهند، سیاه و نابسامان نمی بیند. او اضافه میکند:
«... با این وجود، صحنه زندگی اجتماعی ایران با تمام تنگناهای نفسگیرش هنوز از جنب و جوش همیشگی برخوردار است و مثل همیشه خوشیها در کنار ناخوشیها حضور دارند. پس چطور میشود که سینمای ایران چنین به سیم آخر زده و در ناامیدی محض غوطه خورده است...»!!
این برای نخستین بار نیست که یک رسانه خارجی، برداشت خودش از آنچه این سینما به مخاطب آن سوی مرزها نشان می دهد را با این تعابیر تکان دهنده ابراز می کند. در زمستان 1393 و پس از برگزاری سی و سومین جشنواره فیلم فجر نیز منتقد نشریه «گاردین» قلم به انتقاد از فیلمهای ایرانی نمایش داده شده در جشنواره فوق گشود و نوشت:
«... طلاق، سقط جنین، خیانت، تجملگرایی اصلیترین تم جشنواره فیلم فجر امسال را تشکیل دادند و میتوان گفت فیلمهای امسال از ضعیف ترین فیلمهای چند سال اخیر به حساب میآیند...»
این همان هشدار و انتقادی است که بارها و بارها از سوی منتقدان و دلسوزان این سینما ابراز شد، مکتوب گردید و فریاد زده شد اما در پاسخشان، سازندگان آثار سیاهنما و مریدان آنها در برخی نشریات و همچنین برخی مسئولان و متولیان سینمایی، این منتقدان و دلسوزان را متوهم و ضد سینما دانسته و همچنان سینمای ایران در جشنوارههای خارجی را سفیر فرهنگی نظام جمهوری اسلامی و جامعه ایران معرفی کردند!!
طرفه آنکه حتی برخی از افراطیترین فیلمها که در نمایش چهرهای سیاه از جامعه ایرانی، سنگ تمام میگذارند، اگر برای نمایش در سینماهای ایران مجوز نگرفته و به اصطلاح توقیف میشوند اما برای شرکت و نمایش در جشنوارههای خارجی، همواره جواز داشته و همین چهره نافرم و عقب افتاده و تصویر کج و معوجی که در ذهن خویش از جامعه ایران بوجود آوردهاند را به آثار خویش منتقل کرده و برای مخاطب خارجی به عنوان تصویری واقعی از اجتماع ایران به نمایش میگذارند! و جشنوارههای خارجی هم که اغلب متعلق به موسسات و نهادها و کانونهای سرمایه داری غرب یا صهیونیستی بوده و یا از سوی این محافل و کانونها حمایت میشوند، از نمایش چنین تصاویر فاجعه باری از ایران به وجد آمده، پای بر هرچه عناصر و استانداردهای سینمایی نهاده (اکثریت اینگونه تولیدات از ساختارهای غیر استاندارد و ضعیف سینمایی برخوردارند) و برای فیلم و سازنده آن دست زده و جوایز متعدد نثارش میکنند!!
نویسنده مقاله فوق در «بی بی سی»، دلائل خویش را به عنوان علت چنین رویکردی در سینمای ایران ارائه میدهد که طبعا براساس ماهیت رسانه فوق در دشمنی دیرین با ملت ایران و انقلاب و نظام اسلامی شکل گرفته و براساس توهمات و تصورات ایران هراسانه و اسلام ستیزانه آنها قرار دارد. اما این تحلیلها هرچه باشد، در ابتدا ناشی از تصویر کج و معوج و فضای سیاه و تاریکی است که فیلمهای ایرانی یاد شده، از جامعه ایران ترسیم کرده و به عنوان آیینه تمام نمای این جامعه به مخاطب خارجی نشان داده و به دروغ هم عنوان خود را سفیر فرهنگی نظام جمهوری اسلامی گذاردهاند!
این در حالی است که ورای تمامی تبلیغات و پروپاگاندای منفی رسانههای بیگانه درباره ایران و ایرانی (که متاسفانه دربرابر سیاه نمایی فیلمهای این سینما هیچ است! تا جایی که آن سیاه نمایی حتی عوامل پروپاگاندا و تبلیغات بیگانه را هم به شگفتی وا داشته است!!) علیرغم تمامی نابسامانیها و کمبودها و نقایص و کاستیها (که بخش عظیمی از آن ناشی از عوامل خارجی و مقداری هم از عوامل داخلی منشاء گرفته) جامعه و کشور ایران به سرعت و شدت در حال پیشرفت بوده و امروزه کارشناسان و رسانههای مستقل در دنیا و حتی بعضا همان رسانههای استکباری و بیگانه هم بر اقتدار و پیشرفت آن اعتراف و اذعان دارند.
اقتدار و قدرتی که به هر حال برای اولین بار در تاریخ، 6 قدرت جهانی را وادار کرد تا برای متوقف کردنش، همگی در یک طرف میز مذاکره و مقابل آن بنشینند. اقتدار و قدرتی که سران آمریکا (هم اوباما ، هم جان کری و هم وندی شرمن) را واداشت تا در سخنرانیها و مصاحبههای پس از توافق هستهای در برابر جهانیان اعتراف کنند که برای متوقف کردن ایران، ادامه تحریم و حتی جنگ تمام عیار، راه حل مناسبی نبود و قادر نبود این کشور را از ادامه راهش بازدارد، بنابراین چاره ای جز نشستن بر سر میز مذاکره نداشتند.
هراس از قدرت ایران آنقدر بود که باعث شد در یکی از مناظرههای شبکه سیانان، وقتی دو کارشناس سعودی در حال اظهار توهمات خویش درباره جنگ با ایران و حملات خیالی به مراکز و پایگاههای استراتژیک آن بودند، کالین پاول (مشاور امنیت ملی ریگان و رئیس ستاد مشترک در دوران بوش پدر و وزیر امور خارجه بوش پسر) روی خط تماس تلفنی برنامه رفت و ضمن انتقاد از توهمات و لاف زدنهای دو کارشناس مذکور اظهار داشت که اگر ایران با شما درگیری جنگی پیدا نماید، شما حتی فرصت پیدا نمی کنید که گوشی تلفن را برداشته و از ما کمک بخواهید و ما به همین دلیل است که سالهاست با این کشور کجدار و مریز رفتار کرده و از هرگونه درگیری نظامی پرهیز کردهایم!!
این اعترافات ورای اقتدار و پیشرفت هایی است که ایران در زمینههای مختلف علمی و ورزشی بدست آورده و در رشتههای گوناگون که تا همین چندی پیش تنها در تیول چند قدرت جهانی بود (مانند فنآوری سلولهای بنیادی، نانو تکنولوژی، انرژی هستهای، ساخت موشکهای بالستیک، هوافضا، ساخت زیر دریایی، تکنولوژی پزشکی و ...) به ردههای بالا در دنیا برسد.
گزارشها و آمارهای متعدد دیگری در طی سالهای اخیر از سوی مجامع معتبر بین المللی انتشار یافته که نشانگر افزایش چشمگیر نشاط و امید در جامعه ایرانی است، از جمله گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال 2010 و گزارش بانک جهانی در سال 2011 که در آن ضمن بیان نقاط قوت و ضعف اقتصاد ایران ، تصریح شده بود که «ایران از لحاظ استانداردهای منطقهای دارای شاخصهای بالایی در زمینه اجتماعی است.» به جز همه این آمارها و گزارشها، اغلب کارشناسان اجتماعی و جامعه شناسان براین باورند که امید و نشاط دریک جامعه از برخی شاخصها از جمله پیشرفتهای علمی و ورزشی مشخص می شود.
اما همه این نقاط قوت و امید بخش اغلب در سینمای ایران و تولیدات آن، غایب است و به جای آن بیشتر ماجراهایی تکراری و کسالت آور و با ساختاری زیر خط استاندارد سینمایی روی پرده می رود که کمترین نسبت را با جامعه ایرانی و اعتقادات و باورهای این مردم داشته و به قول نویسنده بیبیسی، «جامعهای پرخاشجو و خشونت طلب و هیستریک» را نشان میدهد. چراکه حاکمیت فضایی بسته و خفقان آور که ناشی از تسلط تفکرات شبه روشنفکری براین سینماست (به جز در مواردی معدود) اکثرا مانع از شکل گیری هرگونه خلاقیت و سینمایی استاندارد و متکی بر ارزشها و باورها و هویت ملی شده است.
این درحالی است که سینمای غرب و آمریکا و به خصوص هالیوود که کعبه آمال حضرات به شمار می رود، بیش از 90 درصد تولیدات خود را که اغلب هم در صدر انتخابها و گزیدههای هرسال مورد تجلیل و تحسین قرار گرفته و جوایز مختلف به سویشان سرازیر میشود را آثاری تشکیل میدهند که یا بیوگرافیک بوده و درباره قهرمانها و یا شبه قهرمانهای تاریخی غرب در رشتههای مختلف ساخته میشود یا فراز و فرودهای تاریخ غرب و آمریکا را به تصویر میکشد و یا ارزشها و باورها و فرهنگ آمریکایی را در کادر خود قرار میدهد.
به نظر میرسد که دیگر روزگار آن فرارسیده که سینمای ایران از فضاهای بسته و تنگ شبه روشنفکری بیرون آمده و هوایی تازه را تجربه کند که حداقل نسبتها را با هر دو کلمه «سینما» و «ایران» داشته باشد و بتوان آن را واقعا «سینمای ایران» لقب داد. آنچه که امروز چندان به چشم نمیآید!