خادمان سلطه
تیغ رضاخان بر گردن مطبوعات(پاورقی)
اشاره:
بیش از 140 سال از انتشار نخستین روزنامه ایرانی میگذرد. بخش قابل توجهی از این مدت در دوره پهلوی بوده است. قطعا فضای حاکم بر مطبوعات در دوره پهلوی برای کسانی که آن ایام را ندیدهاند جالب توجه خواهد بود و البته برای آنها که دوره پهلوی را درک کردهاند نیز ناگفتههای بسیاری از پشت پرده مطبوعات آن دوره وجود دارد.
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان بر آن است تا از این پس در سلسله مطالبی که در این صفحه با نام «خادمان سلطه» منتشر خواهد شد، به زوایای پنهان و کمتر گفته شده از وابستگی مطبوعات در رژیم پهلوی به دستگاه حاکم و نفوذ و سیطره بیچون و چرای ساواک بر این نشریات بپردازد. ضمن آنکه در این میان به طور مستند به موضوعات دیگری نظیر فساد مدیران این نشریات و رواج آن در جامعه، ترویج فرهنگ و ایسمهای غربی، جریانسازی علیه روحانیت و مذهب، شیوههای مخالفخوانی و... نیز پرداخته خواهد شد. به زودی این مجموعه در قالب کتابی با همین عنوان (خادمان سلطه) در دسترس علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان
مروري كوتاه به پيشينه مطبوعات
در تاريخ معاصر ايران، مطبوعات نقش و جايگاه ويژهاي داشته و از اين رو فراز و نشيبهاي بسياري را پشت سرگذاشتهاند. اولين روزنامه ايراني در سال 1253 به نام «كاغذ اخبار» توسط ميرزاصالح شيرازي منتشر شد.ازمطبوعاتبهعنوان ركن چهارم دموكراسي نام برده ميشد امااز آن روز تا سرنگوني رژيم شاهنشاهي، هرگز به جز مقاطعي كوتاه از تاريخ نميتوان ادعا كرد كه آزادي مطبوعات وجود داشته است. چرا كه از همان ابتدا مطبوعات و روزنامهها بهعنوان ابزار حكومت با همزاد خود يعني اداره سانسور پا به عرصه حيات گذاشته و همواره ويژگي سرسپردگي به دولت و حكومت را با خود يدك ميكشيدند.
در ايام استبداد و خفقان دوران قاجار تا هنگام انقلاب مشروطيت، كمتر جريدهاي را ميشد يافت كه وابستگي آشكار يا نهاني به طبقه حاكم و دربار شاه نداشته باشد.
با انقلاب مشروطه، تعدادي نشريات مستقل و آزاديخواه پا به عرصه حيات سياسي و اجتماعي كشور گذاشته و كم و بيش تا روي كار آمدن ديكتاتوري رضاخان به ترويج و نشر عقايدي مستقل از ايدئولوژي طبقه حاكم پرداختند. اين نشريات كه تا حدودي تعلق خاطر مردمي داشتند، پس از روي كار آمدن رضاخان، دوباره گرفتار اختناق و سانسور شده و نداي حقيقتگويي و آزاديخواهي آنها در سينهها خاموش شد. آنهايي هم كه تن به سكوت ندادند، مانند ميرزا يحيي واعظ قزويني(1)، فرخي يزدي(2) و ميرزاده عشقي(3) از دم تيغ مأموران رضاخان گذشتند.
اما مطبوعات دسته دوم كه با هدف كسب قدرت و امتياز پا به عرصه گذاشتند، از همان ابتدا باب تملق و چاپلوسي به دربار را در مقالاتشان گشودند و تا سالهاي طولاني در اين رهگذر به تجارتي متقابل با حكومت پرداختند.
البته گاه در اين دوران سياه جرقههايي از مخالفت با حكومت در نشرياتزده ميشد اما بلافاصله با تهديد و توقيف خاموش ميشد. بهعنوان مثال، يكي از نشرياتي كه در اين سالها كه به دوران ديكتاتوري و سلطه بيمعارض استعمار انگليس در ايران مشهور بود، منتشر ميشد، مجله دنيا به مديريت دكتر تقي اراني(4) بود كه مرام ماركسيسم را تبليغ ميكرد. نشريه دنيا پس از مدت كوتاهي از انتشار توقيف و تعطيل شد و علاوه بر دكتر اراني 52 نفر ديگر ـ عليرغم اينكه همگي آنها الزاماً نويسنده نشريه نبودند ـ به اتهام همفكري و پيروي از افكار او بازداشت،محاكمه و به زندانهاي طولاني محكوم شدند. دكتر اراني نيز در زندان بر اثر شكنجه و تزريق آمپول هوا به قتل رسيد. درباره دكتر اراني گفته ميشود كه وي به اتفاق كامبخش و دكتر بهرامي حزب كمونيست ايران را بهوجود آورد و مجله دنيا ارگان اين حزب بود. درباره كمونيست بودن گروه 53 نفر كه افرادي چون بزرگ علوي(5) نويسنده نامدار آن دوران نيز از جمله افراد اين گروه محسوب ميشد، مطالب بسياري نوشته شده است؛ هر چند برخي از آنها اين مطلب را رد كردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1 روحاني مبارز، ميرزا يحيي واعظ قزويني، مدير شجاع روزنامه نصيحت چاپ قزوين، از روشنفكران و آزاديخواهان ايران بود كه محبوبيت زيادي داشت و با قلم تند و تيز خود تا پاي جان به مبارزهاي سرسختانه با حكومت رضاخان برخاست. در آبانماه 1304 پس از انتشار شماره 21، روزنامه نصيحت توقيف شد و ميرزا واعظ براي رفع توقيف به تهران رفت اما در مقابل مجلس شوراي ملي به ضرب چند گلوله به قتل رسيد.
-2 ميرزا محمد متخلص به «فرخي يزدي» فرزند ابراهيم سمسار يزدي در سال 1306 هـ.ق در يزد متولد شد. سال تولد وي با استناد به كتاب «كشف الحيل» نوشته عبدالحسين آيتي سال 1302 نيز ذكر شده است.
فرخي در مدرسه «مرسلين» كه متعلق به انگليسيها بود به تحصيل پرداخت اما در سن 15 سالگي به دليل سرودن شعر آزادي خواهانه از مدرسه اخراج شد.ضمن آنكه آيتي مدعي است كه او در مدارس قديمه، فارسي و عربي را آموخته است.
فرخي پس از اخراج از مدرسه به كارگري در نانوايي و كارگاه پارچهبافي مشغول شد.
در آن عصر مرسوم بود كه در اعياد، شاعران قصايدي در مدح حاكمان وقت بسازند و از آنها «صله» دريافت كنند، اما فرخي با سرودن اين شعر به ديدار ضيغمالدوله قشقايي حاكم يزد رفت:
عيد جم شد ار فريدون خو، بت ايران پرست
مستبدي خوي ضحاكي است اين خو، نه زدست
اين شعر خشم حاكم يزد را در سال 1327 قمري چنان برانگيخت كه دستور داد، دهان شاعر را بدوزند و اين در حالي بود كه رژيم مشروطه در ايران برقرار بود.
وي در سال 1339 قمري برابر با 1300 (هـ.ش) روزنامه «طوفان» را انتشار داد. نشريهاي كه پانزده بار توقيف شد. وي در دوره هفتم مجلس شوراي ملي از طرف مردم يزد به مجلس راه يافت اما چون در اقليت بود، روزنامهاش را تعطيل نمود و به خارج از كشور رفت.
وي ابتدا از بيم جان به مسكو گريخت اما به دليل انتقاد از حكومت كمونيستي، از آنجا رانده شد و به برلين رفت و اين زماني بود كه رضاخان بر سرير سلطنت تكيه كرده و كساني كه او را در راه رسيدن به پادشاهي كمك كرده بودندپست و مقام داده بود. از جمله «تيمور تاش» كه تحصيل كرده دانشكده علوم نظامي مسكو بود. دستي در شعر داشت و شبها در منزلش محفل شاعران، هنرمندان و خوانندگان برپا بود.
فرخي در برلين هم دست از مبارزه با ديكتاتوري بر نداشت و مقالاتي عليه حكومت استبدادي رضاخان در مجله «پيكار» به چاپ رساند. در اين ميان سفير ايران در برلين عليه نشريه پيكار شكايت كرد. اما حضور فرخي در محكمه و سخنانش باعث شد تا در دادگاه،حكم محكوميت رضاخان صادر شود.
چندي بعد فرخي يزدي نشريه «نهضت» را تأسيس كرد و مقالات او باعث خشم رضاشاه شد، بهگونهاي كه دولت آلمان براي اثبات مراتب دوستي و مودت خود با پادشاه ايران كه صدها مستشار آلماني را به تهران فراخوانده بود، به فرخي دستور داد تا خاك آلمان را ترك كند. در همين اوضاع تيمور تاش به آلمان رفت و از طرف شاه به او امان نامه داد تا بعد از بازگشت به ايران بدون دغدغه زندگي كند.
بدين سان فرخي يزدي فريب خورد و با دست تهي به ايران بازگشت.
فرخي به سال 1312 خورشيدي به تهران آمد و تحت نظر مأموران شهرباني قرار گرفت. پس از مدتي به اتهام آنكه 3000 ريال به آقا رضا كاغذفروش بدهكار است، عليه او اجرائيه صادر شد و فرخي را راهي زندان نمودند. ضمن آنكه بسياري از اهل بازار و آزاديخواهان خواستند، بدهي او را بدهند اما شاعر نپذيرفت. بالأخره فرخي يزدي پس از يك بار خودكشي با اتهام توهين به مقام سلطنت به 30 ماه حبس محكوم شد.
در زندان يك بار زهر در غذاي او ريخته ميشود اما وي از خوردنش امتناع ميكند تا اينكه در شهريور ماه 1318 مرگ او به اداره آگاهي اطلاع داده ميشود. در اين سند ادعا شده وي بر اثر بيماري مالاريا و نفريت فوت كرده است. كه در زمان محاكمه پزشك احمدي جلاد زندانهاي رضاشاه معلوم ميشود، فرخي نيز به مانند بسياري از آزادي خواهان با آمپول سيانور به قتل رسيده است.
دوره زنداني شدن وي با گروه 53 نفر كه جملگي ماركسيست بودند همزمان بود اما هيچ سندي دال برحتي همنشيني و معاشرت فرخي با ماركسيستها وجود ندارد، به ويژه كه انتقادهاي او در شوروي به مذاق كمونيستهاي ايراني چندان خوش نيامده بود.
از اين گذشته فرخي، هيچگاه به اعتبار اشعارش فردي لائيك نبود. بيخدايي يكي از اركان فلسفه ماركسيسم به شمار ميرود; خداوند متعال و اعتقاد به معاد در اشعار فرخي مثل:
اگر خداي به من فرصتي دهد يك روز كشم ز مرتجعين انتقام آزادي
و يا:
ميروم در مجلس روحانيون آخرت وندر آنجا بيكتك طرح قوانين ميكنم
البته سياست حزب توده اين بود كه هر آزادي خواهي را عضو حزب معرفي كند. در حاليكه فرخي حتي در زندان نيز با كمونيستها همراه و همنشين نبود.
دو سال پس از مرگ فرخي نيز متفقين در جريان جنگ دوم جهاني ايران را اشغال كردند و رضاخان را به تبعيد فرستادند.
براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به ديوان فرخي يزدي به كوشش حسين مكي، گذشته چراغ راه آينده است و پدر و پسر، محمود طلوعي.
-3 ميرزاده عشقي شاعر و روزنامهنويس و صاحب امتياز روزنامه قرن بيستم بود كه جسورانه در مقابل سياستهاي استعماري و خارجيها و عوامل و ايادي آنها، بهخصوص در مقابل رضاخان (سردار سپه) قد علم كرد. عشقي بامقالههاي تند و اشعار انتقادي و انقلابياش، خاصه با انتشار مقالاتي عليه جمهوري كه در ابتدا از جانب رضاخان و به نحوي رياكارانه پيشنهاد شده بود و خود او هم با آن مخالفت ميكرد، قيام كرد و عاقبت هم جانش را در اين راه از دست داد. عشقي پس از اينكه آخرين شماره نشريهاش بهعلت مخالفتي كه با رژيم جمهوريت در آن شده بود، توقيف شد، در تاريخ 12 تيرماه 1303 هنگام صبح در خانه مسكونياش، جنب دروازه دولت، در سن 31 سالگي هدف گلوله قرار گرفت و در بيمارستان درگذشت.
-4 اگر چه از «سليمان ميرزا اسكندري» بهعنوان نخستين شخصيت چپگرا ياد ميشود اما واقعيت اين است «دكتر تقي اراني» نخستين كسي بود كه در جذب و تربيت چهرههاي ناراضي در جهت تشكل بخشيدن به عناصر چپ كوشش بسيار كرد. او عليرغم مطالعات عميق در فلسفه ماركسيسم و ديالکتيك، تنها راه نجات كشور را، رفتن ايران زير پرچم اتحاد جماهير شوروي سابق ميدانست. سرانجام او به اتفاق 52 نفر از دوستان و همفكرانش در زمان سلطنت رضاخان دستگير و زنداني شدند.
در اين ميان تعدادي خواستار عفو شاهانه شدند و به شوروي و اروپاي شرقي رفتند. دكتر تقي اراني با آمپول سيانور آدمكش حرفهاي رضاخان معروف به پزشك احمدي در زندان قصر از پاي درآمد.
-5 بزرگ علوي نويسنده رمان چشمهايش و كتابهاي چمدان، سالاريها، ورق پارههاي زندان و 53 نفر كه با گروه تقي اراني دستگير شد،متأثر از دايي و برادرش به افكار ماكسيستي علاقهمند شده بود. او پس از آزادي از زندان به آلمان شرقي رفت. بزرگ علوي در اواخر زندگي خود فروپاشي ماركيسيم را ديد و تخريب ديوار برلين را مشاهده نمود. ديواري كه آلمان شرقي را از آلمان غربي جدا ميكرد.