kayhan.ir

کد خبر: ۶۹۹۷۵
تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۳
به بهانه هفتمین روز درگذشت فرج الله سلحشور

هنر آن است که سلحشور داشت


 محمدهادی صحرایی
نمی شود از انقلاب گفت و از انقلابیون واقعی و بی‌ادعا که تا آخر انقلابی ماندند نگفت. نمی‌شود از اسلام گفت و مسلمانان واقعی را به خاطر نیاورد همان طور که نمی‌شود از ایمان گفت و مؤمنین راسخ را از قلم انداخت. این اصل در مورد هنر نیز صادق است اگر بخواهیم بپذیریم، که نمی‌توان از هنر گفت و از هنر متعالی و هنرمندانش چیزی نگفت. برخی هنر را برای هنر دانسته‌اند و ارزش و اصالتی ذاتی به آن داده‌اند و یا در حالتی خوش‌بینانه آن را مخلوقی دانسته‌اند که به باور آنها حیات و رشدی دارد برای خودش. نه به امور دیگر خیری می‌رساند و نه رسالتی به غیر از حیات خود برای خود قائل است. کاری هم به کار دیگران و دیگر امور ندارد و یله است و آزاد از هر قید و بندی. تا کجا، معلوم نیست؟ برای چه؟ نمی‌دانند. در این بین ممکن است خیری هم به عده‌ای برسد و یا مسئله‌ای بیان شود ولی تنها ممکن است و بنا بر آن نیست. این نگاه هنر را رها می‌داند که نباید هدفی جز هنر داشته باشد که به باورشان اگر داشته باشد محدود خواهد شد و ... این ترجمه تعریف هنر است از نظر کسانی که آن را اصیل می‌دانند و معتقدند هنر برای هنر است.
گروهی نیز هنر را وسیله می‌دانند برای رسیدن به هدفی که برایشان مهم است و اصل. هدفی دنیایی یا غیردنیایی. سیاسی، اجتماعی و... و یا اخلاقی و مذهبی. هر چند که در این نگاه، مقسم‌ها و مقسوم‌های متفاوت و متنوعی وجود دارد ولی این واقعیت را باید پذیرفت که در این بازار پر مدعی، هنری که در خدمت اخلاق الهی- انسانی باشد کیمیا و کم است. هنری که در خدمت اهداف بلند رسولان و پیامبران باشد دُر نادر است. کم‌اند هنرمندانی که خدا را محور می‌گذارند و به گردش هنرمندی می‌کنند. از او می‌گویند و او را با زبان بی‌تحریف پیامبران تعریف می‌کنند. سخنان بسیطش را بسط می‌دهند و هنرمندانه عسل به کام مردمان می‌ریزند. در مسیر رضای او قدم می‌زنند و جریان‌های پی در پی و ساختگی این عرصه، آنها را به این سو و آن سو نمی‌کشاند. کم‌اند آنها که حرف حق می‌زنند و از ملامت نمی‌هراسند. کم‌اند آنها که عمری بر صراط حق بمانند و در این معرکه تنها حق‌حق کنند. غر زدن‌ها و بهانه‌گیری‌های عاریتی از روشنفکران همیشه ناراضی از همه چیز را برنمی‌تابند و تنها نگران گمراهی انسانهایند نه مهجوریت ایسم‌ها.
در این راه جرأت و جسارتی که بر‌آمده از ایمان باشد نیاز است و چراغ راهی که رهنماست. و این هنر همان است که واقع نماست، فقر انسان می‌نماید و غنای خدا، از آفرینش عاشقانه انسان می‌سراید و از کتاب خدا می‌خواند، فطرت گمشده را می‌جوید و از مدینه فاضله می‌گوید. فضیلت را می‌پرورند و اخلاق را می‌گویند. اینها آنهایند که هنر را در نظم دیده‌اند و هماهنگی. در وجود خود آن را پرداخته و ساخته‌اند و خود را ساخته‌اند. هنر از ظاهرشان معلوم است که به توازن رسیده‌اند و در اعمالشان، افکار منظم و هماهنگشان دیده می‌شود. به دورند از آشفتگی ظاهری و پریشانی رفتاری. که به قول هنرمند بزرگ معاصر و چهره ماندگار و فقید ایران آیت‌الله نجومی، «ظواهر آشفته حکایت از دلهای آشفته و پریشان دارد.» به این معنی، آنها که با ظاهر پریشان و قیافه منحصر به فردشان به دنبال دکه و دکانند، هنربازند نه هنرمند و اگر صدساله هم که باشند هنوز هنرورند نه هنرمند. هنرمندان اصیلند و با وقار. موزونند و پراقتدار. ثبات دارند و صلابت، هم در افکارشان و هم در افعالشان. روزی در بحبوحه انقلاب، انقلابی نمی‌شوند که بعدا ضد انقلاب شوند. با تبی توبه نمی‌کنند که با تب دیگر کافر شوند. انقلابشان درونی است که به بیرون رسیده است. برای انقلاب اسلامی فیلمی نمی‌سازند که بعد از اندی سال مخالفش را بسازند. آوازی نمی‌خوانند که پس از مدتی به طمعی دیگر، از آن توبه کنند. نقشی نمی‌کشند که بعداً پاره‌اش کنند.
در این نگاه که گفتیم، از آنجا که سبیل زیاد است و صراط یکی، هنرمندان اصیل نیز هستند که هدفشان یکی است: ترویج زیبای فضایل و تقبیح رذایل که این در تمام زمینه‌هایی است که می‌توان این معانی را به مردم نمایاند. و این چه کار بزرگ و پیامبرانه‌ای است که هنرمندان واقعی می‌کنند. رساندن پیام حق به مردمان رسالتی الهی است که هنرمندی می‌خواهد و فرهیختگی. طهارت می‌خواهد و جسارت. جوشش درونی می‌خواهد و کوشش بیرونی تا به تقوی برسد و تا فرجی حاصل شود و گشایشی در کار، که نصرتِ در این رسالت پیامبرانه از خداست و فرج الله سلحشور از آن دسته هنرمندان اصیلی است که به خوبی وظیفه اش را شناخت و به خوبی به آن عمل کرد و با عمل خود به سینمای انقلاب اسلامی ایران آبرو و اعتبار داد و سینمای ایران را در عمل و نه در حرف و شعار و پرستیژ، جهانی کرد.
سلحشورِ سینمای ایران، نام نیک از خود به جاگذاشت چرا که برای هدفی متعالی همت گماشت. برای مردم جهان فیلم ساخت نه برای بنگاه‌های سیاسی و سفارتخانه‌ها. نمایشنامه و فیلمنامه از قرآن نوشت نه ترجمه‌های پرغلط و پر اضطراب غربی. آزاده بود و آزاد اندیشید و محصور تخیلات روشنفکرانه و توهمات هنرورانه نبود. درگرمی بازار تاریک نمایی سینمای انقلاب، شمعها افروخت و یوسف فروشی نکرد. در هیاهوی انگ‌ها، انگیزه‌اش را تغییر نداد و در معرکه‌گیریهای فصلی، راه خود را گم نکرد. تئاترش از آن جنس بود که برتر از چندین منبر بود. صلابت صدای او و روح پاک دمیده در فیلمهای او و بازی با وقارش همه از آرامشش حکایت داشت که از درون آرامش جوشش داشت. برای همین گفته‌اند از کوزه همان برون تراود که در اوست.
فکر سلحشور را می‌شود در کلمه به کلمه آثارش خواند. چون نیاز به ترجمه و تحشیه ندارد از بس شیوا و خواناست و فارغ از اداها و اطوار مرسوم. در سینمای او می‌شود پی در پی کسب معرفت نمود و به لایه‌های تاریخ انبیاء علیهم السلام که در لابه‌لای آیات قرآن است، پی برد. بارها و بارها می‌شود آثارش را دید و شنید و حظ برد. چون توبه نصوح او کهنه نمی‌شود و یا صبر ایوب و ایمان مردان آنجلس و داستان زیبای یوسف پیامبرش، تاریخ مصرف ندارند و هر بار می‌توان با آنها ایمان تازه نمود. دکلمه‌های زیبای او با صدای بلیغ و شفافش هنوز سرآمد است و منحصر به فرد. هم آنجا که برای لبنان می‌خواند و هم آنجا که برای ائمه معصومین علیهم السلام و ... و هنرش خود بیانگر و گویای هنرمندی اوست و چون مشک و عنبری است خانه‌ها را معطر می‌کند و خانواده‌ها را مشتاق و به واقع هنر اگر هنر باشد آن گونه است که باید در رسایش گفت هنر آن است که خود ببوید.