حجت الاسلام دکتر جواد سليماني چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟(قسمت پایانی)
ذلت محصول سیاست تساهل در مقابل دشمن(پاورقی)
Research@kayhan.ir
این ذلّت و خواری در برابر بنیامیه و احساس وحشت و خودباختگی در برابر امویان، محصول سیاست تساهل برخي در برابر بنیامیه و سیاستهای غلط آنان در زمینه امور اقتصادی و فرهنگی جامعه بود، كه با ضعفهای شخصیتی و تعصبات قومی و بیمبالاتی مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن(ع) و سلطه معاویه بر كل جهان اسلام به اوج خود رسید. به طوری كه معاویه در دوران خلافت خود به آسانی میتوانست قیام متنفذترین شخصیتهای شیعه را در كانون مخالفان خود، یعنی كوفه، در نطفه خفه كند؛ كما اینكه به آسانی قیام حجربنعدی كندی را كنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رسانید.
در شهرهای حجاز، مصر، ایران و ... نیز وضع به همین منوال بود و رعب بنیامیه در كانون دلهای مسلمانان نشسته بود. یا از آنها میترسیدند و یا از پیروزی بر آنها نومید گردیده، نسبت به عملكردشان بیتفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده، به آنها ميپیوستند.
از این رو وقتی سیدالشهداء(ع) قیام خویش را آغاز كرد، برخی مانند عبداللّهبنجعفر و عبداللّهبنمطیع تلاش میكردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند. برخی دیگر همچون أحنفبنقیس چون پست و مقام و مال و منالی نزد سیدالشهداء(ع) نمیدیدند، از یاری آن حضرت سر باز زدند.
عبداللّهبنجعفر به حضرت گفت: «از راهی كه برگزیدهای برایتان نگرانم كه مبادا به هلاكت شما و نابودی اهلبیتت بینجامد».65
عبداللّهبنمطیع گفت: «و اللّه اگر آنچه را كه [امروز] در دست بنیامیه است [یعنی حكومتشان را] بطلبی، شما را میكشند و اگر شما را بكشند، بعد از شما هرگز از كسی نمیهراسند».66
أحنفبنقیس، رئیس جمعیت كثیری از تیرههای بصره گفت:
جرّبنا آل أبيالحسن فلمنجد عندهم أيالة للملك و لاجمعاً للمال و لامكيدة فی الحرب؛67 ما فرزندان أبیالحسن (علی) را آزمودهایم؛ نزد آنها نه فرمانداری استانی یافته و نه ثروت اندوختهای دیدهایم و نه سیاست جنگی لازم را مشاهده كردهایم.
این جملات حاكی از آن است كه ترس و رعب بنیامیه در دلهای برخی لانه كرده، از پیروزی بر آنها مأیوس شده بودند و برخی دیگر تحت نفوذ فرهنگی بنیامیه، عقاید دنیامدارانه، مالپرستانه و جاهطلبانه پیدا كردند. و شاید از همین رو عوام مردم نیز به پیروی از خواص، روحیه شهادتطلبی و ظلمستیزی را از كف داده و از امر به معروف و نهی از منكر دست شستند. آنها در عین علاقه به سیدالشهداء(ع)، به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا، از شركت در نهضت امام حسین(ع) دوری جستند.
بنابراین در جمعبندی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت امام حسین(ع) باید گفت در جامعه آن روز حكومت دینی باطنی و ظاهری هر دو از بین رفت، خلافت به سلطنت مبدّل گردید، ارزشهای دینی مسخ و جامعه از فرهنگ دینی تهی شد. مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت تسلیم وضع موجود گردیده، از اصلاح امور نومید گشتند. زیرا امویان با در دست گرفتن حكومت و تبدیل حاكمیت دینی به سلطنت و پادشاهی، عزّت و اقتدار مسلمانان را زیر سؤال بردند و با اهانت به ارزشها و هتك مقدسات، عزّت اسلامی مسلمانان را پایمال ساختند. اكنون یزید میخواست با مسخ اصول و فروع و فروپاشی ستونها و شالودههای اساسی اسلام، چون وحی و نبوت و نماز و روزه و حجّ، آخرین ضربه را بر پیكر جامعه اسلامی بزند و به مسلمانان اعلان كند اسلامیت هیچ خیری برای آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره جامعه را دارد و نه مایه عزّت افراد است.
جمع بندی و نتیجه گیری
امويان يک قبيله و جريان خاص و منحصر در يک مقطع خاصي از تاريخ نيستند بلکه يک سرشت و ماهيت اجتماعي هستند که همواره در تاريخ اشباه و نظائري داشته و دارند و در روزگار ما استکبار جهاني و در رأس آنها آمريکا و صهيونيسم و عربستان مصاديق بارز آن به شمار ميآيند.
مهمترين شباهتهاي امويان با استکبار جهاني در زياده طلبي، برتريجويي، خداوند انگاري خود و برده انگاشتن مردم، زرسالاري و کينه توزي نسبت به اسلام و حيله گري و شيطنت و برنامهريزي و توطئه گري از مهمترين شباهتهاي اين جريانها با يکديگر است.
پس از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، امويان اندك اندك در دستگاه خلافت اسلامى نفوذ كردند، ابتدا در دوران دو خليفه اول بر شام و سپس در دوران عثمان تقريباً بر كل جهان اسلام مسلط شدند.
يکي از راز نفوذ ، استحاله و سلطه امويان بر مسلمانان، سياست همگرايي و تعامل همراه با تسامح برخي از خواص با آنان و سکوت و رضايت سايران در قبال اين سياست خطرناک بود؛ بهطوري که جز اميرمؤمنان (ع) و تعداد اندکي از يارانش شماري از چهرهاي صديق و شجاع مانند عمار، مالک اشتر، عبدالله بن جندب، کسي در مقابل منکرات بني اميه اعتراض نکرد.
زبان سياسي علي (عليه السلام) در قبال اين گروه بسيار صریح و انقلابي و قاطع بود بهطوري که آنان را جزء باقي ماندگان کفار عصر جاهلي و دشمن اسلام و منافق ميخواند و تقابل و قتال با آنان را واجب ميشمرد.
سرانجام، پس از بيعت مسلمانان با على (عليه السلام)برخي از چهره هاي شاخص بني اميه و حاميانشان در شام گرد آمده و جبهه متحدى را بر عليه حکومت علوى تشكيل داده و در صفين به جنگ آن بزرگوار آمدند. در این زمان بین امويان و خواص اهل لغزش هم گرایی رخ داد. يعني خواص اهل لغزش با بيعت نکردن با اميرمؤمنان (ع) و شرکت نکردن در جنگ صفين اميرمؤمنان (ع) را تنها گذاردند و زمينه سلطه معاويه را بر جهان اسلام فراهم ساختند.
اهلبيت (عليه السلام) به رغم تشويق به مدارا و همزيستي مسالمتآميز با ساير مردمان چه مسلمان و چه مسيحي و يهودي و غيره هرگز مذاکره و مصالحه و امتياز دهي به کساني که به خون مسلمانان تشنه و در صدد نابودي اسلام و مسلمانان هستند نمي پسندند. و اگر در جايي از تاريخ اسلام با دشمنان اسلام مصالحه شده، جايي بوده که جنگ ضربه جبران ناپذير و هلاکت باري را بر پيکر اسلام و مسلمانان وارد مي آورده يا مصلحت اهمي وجود داشته که جز در سايه صلح بدست نمي آمده است ولي در غير اين صورت مصالحه با دشمني که در کمين نابود کردن اسلام است پيامدهاي ناگوار و مهلکي را بهدنبال ميآورد.
تصميم يزيد بر نابودي اسلام، بيم مسخ شدن دين، خطر ذليل شدن مسلمانان، علم به تأثير جهاد و شهادت در پيروزي اسلام، بياعتمادي نسبت به يزيد، بي فایده بودن مذاکره و ماهيت مهمترين دلائل عدم مذاکره امام حسين با بني اميه بشماري ميآيند.
65- محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 68.
66- همان، ص 72.
67- ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 4، ص 35. نقل از محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 1، ص 691، رقم 633.