گفت وگو با سعید مستغاثی درباره کتاب «و اینک آخرالزمان»
نیمه پنهان هالیوود
آرش فهیم
* کتاب «و اینک آخرالزمان» در نگاه اول بیش از آنکه به یک کتاب تاریخ سینما به شکل معمول و مرسوم آن شبیه باشد به کتابی در حوزه مسائل سیاسی و ایدئولوژیک شباهت دارد. یعنی بیش از فیلمها و جریانها و ژانرهای مطرح در عرصه هنر هفتم، با موضوعاتی چون پیوریتنها، اوانجلیستها، آرماگدون و... رو به رو میشویم.
بسم الله الرحمن الرحیم. یک تفاوتی که این کتاب با سایر کتابهای تاریخ سینما دارد، همان طور که در مقدمه نیز تصریح شده این است که در واقع نوعی واکاوی است که با بازخوانی و بازنگری تاریخی فرق دارد. بازنگری معمولا کار دایره المعارفی است و در این نوع کتابها به سیر اتفاقات و معرفی آثار و فیلمسازها پرداخته میشود. اما واکاوی یعنی ریشهیابی و تبارشناسی. واکاوی سینمای غرب، خواهناخواه ما را به بررسی تاریخ موضوعاتی که گفتید میرساند. بررسی تاریخ هالیوود در این کتاب همچنانکه در تیتر آن هم هست «و اینک آخرالزمان» با این پرسش شروع میشود که چرا هالیوود اینقدر درگیر فیلمهای آخرالزمانی است؟ چون هر سال حدود 70 – 80 درصد فیلمهای سینمای آمریکا چنین مضمونی دارند. اگر بخواهیم پاسخ به این پرسش را ریشه یابی کنیم به جنبههای ایدئولوژیک میرسیم. یعنی متوجه میشویم این موضوع منحصر به زمان حال نیست و از همان ابتدا و در ژانرهای مختلف مطرح شده و بعد به یک نوع تفکر میرسیم که از بنیانگذاران هالیوود و حتی خود آمریکا میآید. وقتی بخواهیم بررسی کنیم که بنیانگذاران آمریکا چه کسانی بودند به ماجرای مهاجران پیوریتن میرسیم که این موضوع هم نیاز به بررسی پروتستانتیسم و مارتین لوتر دارد و این سرنخ به جنگهای صلیبی و ماجرای شوالیههای معبد و کانونهای اشراف واشرار یهود که از عمق تاریخ تا امروز حضور داشتند میرسد. یعنی این ریشه یابی و تبارشناسی باعث میشود که ما مجبور شویم به تاریخ نقب بزنیم.
در بخشهایی از کتاب به ارتباطات برخی از فیلمسازها و تولیدکنندگان هالیوودی با سیستم حاکم بر آمریکا هم پرداختهاید. میان تبارشناسی تاریخی و این موضوع چه ارتباطی هست؟
بله در مسیر این تبارشناسی به افرادی میرسیم که بنیانگذاران هالیوود بودند که یک سری از آنها همان پیوریتنها بودند و یک سری هم همان اشراف و اشرار یهود که اغلبشان از اروپای شرقی آمدند و این کمپانیها را پایه گذاری کردند. در این کتاب به ریشه یابی آنها پرداخته ایم و رسیدیم به کمپانیها و فیلمسازهای مطرح امروز هالیوود. یعنی به طور سیستماتیک هالیوود را بررسی کردیم. برای این منظور سراغ مصاحبههای منتشر شده با برخی کارشناسان و نویسندگان خارجی مثل نیل گابلر یا جی هوبرمن هم رفتیم که براساس دیدگاههای آنها نشان میدهیم که هالیوود یک سیستم است. این سیستم در خدمت یک تفکر و ایدئولوژی قرار دارد.
برخی از فیلمسازهایی که در این کتاب آنها را به عنوان همکار سازمان سیا افشا کردهاید، مثل جان فورد، امروز برای علاقهمندان به سینما بسیار اعتبار و جایگاه مهمی دارند. به نظرتان این باعث وازدگی کتاب از سوی علاقه مندان به این فیلمسازها نمیشود؟
البته بنده افشا نکردم، مباحثی که راجع به جان فورد و حلقه فوتوگرافیک سازمان سیا در کتاب آمده، قبلا هم در کتابهایی چون «جنگ سرد فرهنگی» خانم فرانسیس ساندرس و کتاب تاریخ سینمای جهان نوشته دیوید ای کوک و حتی در گفتههای خود جان فورد فاش شده بود. اینها دیگر تقصیر ما نیست. اگر مسئله علاقه باشد، خود من هم به جان فورد و بیش از او به چارلی چاپلین علاقه دارم، اما نمیتوان به بهانه علاقه، تاریخ را نادیده گرفت. در تاریخ نگاری باید همه اتفاقات مطرح شود، حتی اگر به آن موضوع علاقه مند باشیم. این دیگر به عهده خواننده است که چه برداشتی کند. به هر صورت نمیتوان انکار کرد که جان فورد عضو حلقه سازمان اطلاعاتی آمریکا بوده، نه تنها جان فورد بلکه بسیاری دیگر چون سیسیل ب دومیل، جان وین، گرک تالند و افرادی که در سینمای آمریکا اسطوره شدهاند نیز به چنین ارتباطاتی آلوده بودهاند. اینها واقعیاتی است که یک پژوهشگر، دانشجو و آکادمیسین سینما باید بداند.
دانستن این گونه مسائل برای کسانی که در پی هنر و لذت بردن از سینما هستند چه سودی دارد؟
دانستن این گونه اطلاعات برای شناخت بهتر سینما لازم است. هر چه یک پدیده را دقیقتر بشناسیم بهتر میتوان آن را فهمید و با آن کار کرد. سینما هم همین طور است. وقتی بگوییم که نمیخواهیم از سینما هیچی بدانیم و فقط فیلمها را تماشا کنیم، یعنی برخورد کورکورانه با سینما. پس با این اوصاف پای نقد و منتقد فیلم برای چه وسط میآید؟ وظیفه منتقد این است که فیلم را بهتر بشناساند تا مخاطب بهتر بتواند با فیلم ارتباط برقرار کند.
چیزی که در عرصه نقد فیلم در ایران رواج یافته این است که منتقدان اصلا به این زمینههای تاریخی و ایدئولوژیک کاری ندارند و فقط جنبههای زیباشناسی را بررسی میکنند. در دنیا چطور است؟ آیا در سطح جهان هم منتقدان این گونه هستند؟
در دنیا اصلا این گونه نیست. مدتی قبل نیز یکی از نشریات حدود 400 فیلسوف را معرفی کرده بود که در زمینه سینما کار میکنند. کتابهای بسیاری با رویکرد تحلیل نمادین و محتوایی فیلمها منتشر شده است. حتی وقتی آیزنشتاین تدوین دیالکتیکی را ابداع میکند ، پایه و اساسی ایدئولوژیک دارد. اگر ما بخواهیم خودمان را از جنبههای ایدئولوژیک و تاریخی جدا کنیم، درواقع خودمان را به کری و کوری زده ایم. البته سیستم رسانهای دنیا خصوصا به جهان سومیها القا میکند که شما کاری به جنبههای محتوایی و ایدئولوژیک فیلمها نداشته باشید، درحالی که خودشان به شدت درباره این مسائل تحلیل میکنند. شما میبینید کسی مثل دارن آرنوفسکی، فیلمسازی بسیار آوانگارد است. اما وقتی میخواهد فیلم بسازد، از خاخامهای کابالیست بهره میبرد تا جنبههای ایدئولوژیک فیلمهایش دقیق باشد. جیمز کامرون وقتی درباره «تایتانیک» صحبت میکند، راجع به سینمای آخرالزمانی حرف میزند. اگر ما خودمان را به کوری و کری بزنیم و این مسائل را نادیده بگیریم، از دنیا عقب میمانیم. جالب این است که اغلب منتقدانی هم که میگویند فقط روی جنبههای زیباشناسی فیلمها کار میکنند، حتی در این زمینه هم شناخت و سواد درستی ندارند!
علاقهمندان به مطالعه تاریخ سینما برای اینکه مسیر مطالعه را به درستی طی کنند و در کنار جنبههای زیباشناختی از جنبههای فکری و ایدئولوژیک فیلمها هم آگاه بشوند، چه باید بکنند؟
باید در زمینه تاریخ هم مطالعه کنند. برای شناخت بهتر هر پدیدهای از جمله سینما باید تاریخ را بخوانیم و حداقل ماجراهای سه چهار قرن اخیر جهان را بشناسیم. برای اینکه هالیوود را بشناسیم باید بدانیم که اصلا آمریکا چرا و چگونه به وجود آمد. به طور مثال، فیلم «تولد یک ملت»گریفیث که فیلمی به شدت نژادپرستانه است، مورد تجلیل وودرو ویلسن رئیسجمهور وقت آمریکا قرار میگیرد و در مدارس آن کشور تدریس میشود و... البته درک این مسائل تنها با فهم تاریخی ممکن است. اگر تاریخ را ندانیم، فیلمی مثل blackkklansman را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ چطور فیلمهایی مثل لینکلن، نیکسون، دانکرک و... را میتوان فهمید؟ حتی شناخت ژانرها به تاریخ وابسته است. بدون دانستن تاریخ سیاسی و اجتماعی، نمیتوان موج نو را متوجه شد. شما تا ندانید در آلمان قرن بیستم و قبل از جنگ جهانی دوم چه خبر بود، نمیتوانید سبک اکسپرسیونیسم را درک کنید. بدون مطالعه درباره جنگ در ایتالیا، نمیتوان سبک نئورئالیسم در آن کشور را درک کرد. سورئالیسم و امپرسیونیسم، بدون شناخت وقایع سیاسی و اجتماعی فرانسه قابل تحلیل نیست. چگونه میتوان فیلمهای آیزنشتاین و پودوفکین را بدون شناخت انقلاب و حوادث سیاسی شوروی فهمید؟ تارکوفسکی، فلینی، گدار، برگمان، آنتونیونی و... بدون شناخت تاریخ و ایدئولوژی کشورهایشان غیر ممکن است. البته میتوان حرفهای بیسر و ته درباره فیلمها گفت ولی این ربطی به فیلم و سینما و نقد فیلم ندارد.
چرا عرضه کتاب تا این حد به طول انجامید؟ چون یادم هست چند سال قبل کار نگارش و تدوین آن را به پایان رساندید. ضمن اینکه عرضه کتاب هم بسیار محدود است. من در هیچ کتابفروشی آن را ندیدم.
بله، این کتاب با توجه به نیاز دانشجویان و پژوهشگران سینما به خاطر فقدان مطالب ایدئولوژیک در زمینه تاریخ سینما، نوشته شد. خوشبختانه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پای کار آمد و انتشار کتاب را دست گرفت. اما انتشار آن نزدیک سه سال طول کشید. عرضه کتاب «واینک آخرالزمان» هم در تنها کتابفروشی این انتشارات انجام میشود و در سایر کتابفروشیها موجود نیست. این مشکل ضربه میزند چون خیلی از دانشجویان محتاج مطالب این کتاب هستند اما به دلیل پخش نامناسب و نرسیدن به دست آنها از دانستن این مسائل باز میمانند.
- در پایان اگر سخن دیگری باقی است، بفرمایید.
«اینک آخرالزمان» یک شروع است و باید روی این نوع نگاه به سینما کار و تقویت شود. شما ببینید فیلمسازهایی مثل اسپیلبرگ، پیتر جکسون، جرج لوکاس و بسیاری دیگر از چهرههایی که در ایران به عنوان تکنیسین سینما معرفی میشوند، افرادی به شدت ایدئولوژیک هستند. پیتر جکسون، کتابهای مسیحی متعصبی مثل جیآرآر تالکین به نام «ارباب حلقهها» را به فیلم تبدیل کرد و جرج لوکاس، مرید اسطوره شناسی به نام جوزف کمپل بوده که سالها پای درسش مینشسته و تئوریهای او را در سری فیلمهای «جنگهای ستاره ای» به تصویر کشید. هر چقدر دانشجویان سینما اینها را بیشتر بدانند و راه و مسیر به تصویر کشیدن تئوریهای ایدئولوژی را در سینما و فیلمها بفهمند، بعدا میتوانند همین نگاه را در سینمای خودمان پیاده کنند. مشکل بزرگ امروز سینمای ما بیخاصیت و کم مغز بودن آثار است. باید اولا بفهیمم که غربیها تفکر ، فلسفه و ایدئولوژی خود را به سینما تزریق کردند و بعد چگونگی آن را دریابیم تا ما هم بتوانیم این کار را بکنیم و آن را تابو ندانیم. اول باید درک کنیم که سینما باید این گونه باشد و دوم هم اینکه سعی کنیم برای سینمای خودمان و برای اینکه از این حالت تقلیدی و بیخاصیت بودن در بیاید و به هویت ، فرهنگ ، باورها و اندیشههای ایرانی اسلامی برسد، راه و مسیر و طرح و نقشه طراحی کنیم که این کتاب برای این طرح راهکار نشان میدهد. هدف اصلی از انتشار «و اینک اخرالزمان» هم این بوده.