kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۵۲۸۱
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۰

بگو با آسمانِ بغض‌دارِ پیرهن از ابر...



  میلاد حبیبی
  به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه مسلک بودن خود را
اگر تقدیر، تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می‌دیدم تن خود را
تو را‌ ای عشق از بین هوس‌ها یافتم آخر
شبیه آن که در انبار کاهی سوزن خود را
اگر این بار رو در رو شدم با خود در آیینه
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را
بگو با آسمانِ بغض‌دارِ پیرهن از ابر
برای‌گریه کردن پاره کن پیراهن خود را
به امیدی که شاید بگذری از کوچه‌ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را