kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۵۶۴۹
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۷
نگاهی مستند به بزرگ‌ترین جنایت‌جنگی انگلستان در ایران- ۲۰

اشغالگران انگلیسی همراه خود قحطی را به خراسان بردند


در مناطقی از آذربایجان قحطی رخ نداده بود. در می‌1918، نیروهای انگلیسی زنجان را [که آن موقع جزو آذربایجان بود] تصرف کردند. داناهو درباره زنجان این طور می‏‏نویسد: «ما از منطقه‏‏ای عبور می‏‏كردیم که نسبت به مناطق نزدیک همدان كمتر دچار گرسنگی بودند. اوضاع غذا بهتر بود و فلک‏زده‏های ‏‏«گردان گرسنه‌ها» در شمال غرب ایران دیده نمی‌شدند.» داناهو وضعیت روستای بنیك سوما در جنوب تبریز را این‌گونه گزارش می‏‏كند: «فراوانی نعمت بود و قحطی هنوز به این آبادی دورافتاده که صمیمانه زیر شاخ و برگ باشکوه درختان بلوط و شاه بلوط آرمیده، دست‌اندازی نكرده است.»
در ژانویه 1919، فرانسیس وایت گزارش می‏‏كند اگر چه اوضاع در تهران کمابیش بهتر شده اما سایر ولایات این قدر خوش‌اقبال نبوده‌اند:
به هر حال، شرایط در ولایات چندان مطلوب نیست. قیمت نان در همدان دو برابر و نیم تهران است؛ از آذربایجان خبر می‏‏رسد كه قیمت نان حتی از این هم بیشتر است. تلاش‏هایی در حال انجام است تا تفتیش ارزاق را هر چه سریع‏‏تر به ولایات نیز گسترش دهند. انتظار می‏‏رود در چند روز آینده مفتش ارزاق کارش را در همدان آغاز كند. امید می‏‏رود طی چند هفته آینده، سودجویی با موفقیت مهار شود.
او اوضاع پناهجویان را در همدان چنین توصیف می‏‏كند:
دیگر مسئله بزرگ در همدان، مسئله پناهجویانی است که خانه‌هایشان را در آذربایجان به هنگام تهاجم ترک‌ها به ارومیه و دشت سلماس در تابستان ترک کرده‌اند. آنها به تعداد زیاد به همدان وارد شده‌اند. بخش بزرگی از آنها به بعقوبه فرستاده شده‌اند که مقامات نظامی انگلیسی در آنجا اردوگاه بزرگی برای نگهداری آنها در زمستان ایجاد کرده‌اند، با وجود این شمار قابل‌توجهی در همدان مانده‌اند و یا با رفتن دیگران به آن وارد شده‌اند. اکنون یا باید در زمستان از آنها نگهداری شود و یا به زادگاهشان بازگردانده شوند. تلاش‌هایی صورت گرفته تا دست کم مردان را به زادگاهشان بازگردانند تا شاید پیش از بهار آنها بتوانند مزارع را به موقع کشت کنند و کل فصل برداشت سال آینده را از دست ندهند.
کاملاً روشن است که قحطی در آذربایجان تا تابستان 1919 ادامه یافته است. وایت در تلگرامی با تاریخ 31 ژانویه 1919، درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی آذربایجان این‌گونه گزارش می‏‏كند:
اوضاع اقتصادی در آذربایجان اسف‌انگیز است. در تبریز قیمت‌ها بالاست؛ قحطی حکم‌فرماست و بیماری کشنده تیفوس همه‌گیر شد است. آقای پدوک کمیته امداد را سازماندهی کرده است و بازگرداندن پناهجویان ارومیه تا بهتر شدن اوضاع عقب افتاده است.
در 22 فوریه 1919، وایت چنین می‏‏نویسد: «دولت ایران در حال بررسی اختصاصی 300000 تومان برای امدادرسانی در آذربایجان است.» او همچنین خبر می‏‏دهد:
كمیته امداد آمریكا به حدود 3000 نفر در همدان و انگلیسی‏ها ‏‏به بیش از 40000 نفر در بعقوبه رسیدگی می‌کنند. اگر این عده به زودی به زادگاهشان بازگردانده نشوند، فصل دیگری از برداشت را از دست خواهند داد و هزینه بیشتری بر منابع مالی امدادرسانی تحمیل خواهد شد.
در 27 فوریه، وایت گزارش می‏‏دهد:
دولت ایران اکنون علاقه فعالی برای بهبود اوضاع هولناك حال حاضر آذربایجان نشان می‏‏دهد و تصمیم گرفته منابعی به آن ولایت به منظور توزیع در میان فقرا ارسال كند. من دریافتم كه حدود 750 خروار برنج از تهران به تبریز ارسال می‏‏شود و حدود 3500 خروار دیگر نیز از مازندران فرستاده می‏‏شود تا نیازهای فوری مردم تأمین شود. مقادیری هم بذر به شکل رایگان میان زارعان توزیع خواهد شد و ناظرانی هم منصوب خواهند شد تا بر درستی كاشت آنها نظارت كنند. دولت درصدد تهیه سیصدهزار تومان دیگر برای توزیع در میان نیازمندان است.
در 11 مارس 1919، وایت این‌گونه می‏‏نویسد: «دولت ایران 25000 تومان پول نقد و مقداری کمک جنسی برای بهبود اوضاع آذربایجان كه تغییری نكرده، فرستاده است.»
در آوریل 1919، در حالی که اوضاع تهران رو به بهبود بود، قحطی در ولایات ادامه داشت. وایت درباره وضعیت تهران می‏‏نویسد:
به خاطر برداشت خوب فصل گذشته و كنترل ارزاق از سوی دولت ایران در تهران، كه با هدایت یك بلژیكی انجام می‏‏گیرد، نان در پایتخت فراوان و به شکلی معقول ارزان است. با وجود این قیمت‌های دیگر ارزاق همچنان ده برابر قیمت‌های عادی است و دستمزد کارگران تنها برای خرید پنج تخم‌مرغ کفایت می‌کند. به هر حال، نان غذای اصلی روزانه طبقه کارگر است و آنها قادرند با شش پوند نانی كه با سه قران می‏‏خرند، در شرایط قابل قبولی زندگی كنند.
در ولایات، قحطی ادامه دارد:
اوضاع در ولایات چندان خوب نیست. در همدان قیمت‏ها ‏‏بالا‏‏تر از تهران است؛ هر چند که طی سه ماه گذشته مقدار قابل‌توجهی كاهش یافته است. بدترین وضعیت در آذربایجان است كه قیمت‏ها بسیار بالاست و شرایط قحطی برقررا است. دولت ایران برنج و گندم ارسال می‏‏كند تا به تغذیه فقرا كمك كند و هیئت امدادرسانی آمریکا در ایران، تنها در تبرریز، به تغذیه روزانه بیست و پنج هزار مستمند كمك می‏‏كند. تیفوس كشنده در تبریز همه‏گیر شده و بر وخامت ناشی از گرسنگی و قحطی می‏‏افزاید.
قحطی در خراسان
روزنامه نوبهار در تاریخ 2 اوت 1917 (شماره 2) می‏‏نویسد درست پنج ماه قبل از اوضاع فعلی، مردم خراسان وقوع قحطی را پیش‌بینی کرده و به دولت درباره بحران که قریب‏الوقوع بود تلگراف زدند و از دولت خواستند غله آن ولایت را به خودشان بفروشد. با وجود قحطی، ارزاق همچنان صادر می‏‏شد، مفتش‏ها ‏‏سخت کار می‏‏کردند، و هیچ قدرتی که بتواند از پس بحران ارزاق برآید وجود نداشت. روزنامه زبان آزاد در 14 اوت 1917 (شماره 5) از کمبود نان در مشهد گزارش می‏‏دهد. این روزنامه می‏‏نویسد خبازهای مشهد دکان‏ها ‏‏را بسته‏اند ‏‏و جماعت گرسنه و عصبانی در خیابان‏های ‏‏مشهد جمع شده و علیه دولت شعار می‏‏دهند. وزیر داخله از ترس بروز آشوب از وزیر مالیه می‏‏خواهد که به سرعت به این ولایت غله ارسال کند. زبان آزاد، در 9 سپتامبر 1917 (شماره 16) نامه‏‏ای از عبدالحسین خراسانی آورده است که می‏‏نویسد این ولایت از قحطی، وبا و ناامنی دارد می‏‏سوزد. برخی از ساکنان قوچان به حرم امام رضا(ع) پناه برده، روی خود نفت ریخته و آتش زده‏اند.
شماره 12 آوریل 1918 نشریه نییر ایست (خاور نزدیک) لندن اوضاع مشهد را در نوامبر 1917 گزارش می‏‏کند. تا آوریل 1918 قوای روس از ایران عقب نشسته‏اند ‏‏و سراسر شرق ایران در اشغال انگلیسی‏هاست و آنها در مارس 1918 مشهد را اشغال کرده‏اند. کالدول در مقاله ارسالی خود چنین نوشته است:
اگرچه این مقاله اندكی دیر ارسال می‏‏شود اما به خوبی شرایطی را که در پاییز گذشته و حتی در حال حاضر در ایران وجود داشته و دارد توصیف می‏‏كند. امید می‏‏رود این مقاله مورد توجه قرار گیرد. شرایط مشابه و حتی بدتر و گرانی بیشتر همچنان در تهران، همدان، شیراز، تبریز و دیگر شهرهای ایران حاكم است.
این مقاله با عنوان «اوضاع در شمال شرق ایران» که «با تأخیر هم ارسال شده»، تاریخ 28 نوامبر 1917 را بر خود دارد و به شرح زیر است:
یک سال و نیم است که در ناحیه مشهد برف و باران نباریده و خشكسالی دارد خیلی جدی می‏‏شود. قیمت گندم از بهای عادی آن كه حدود دوازده تومان در هر خروار (650 پوند) است، به خرواری چهل و پنج تومان افزایش یافته است. مردم فقیر كه همان دستمزد گذشته خود را دریافت می‌کنند، نان را به قیمت چهار برابر معمول آن می‌خرند. آنها، چیزهای دیگر نظیر چای، شكر، میوه و غیره را به كلی كنار گذاشته‌اند؛ چرا كه فراتر از ظرفیت جیب آنهاست. هزاران نفر از آنها ماه‏هاست لب به گوشت نزده‏اند. آنها همه پولشان را برای نان می‌دهند و بسیاری‌شان همان نان را نیز به قدر کافی تهیه كنند. از منابع موثق شنیدم كه نوزادان را سر راه می‏‏گذارند تا كسی آنها را بردارد و تیمار کند. حدود بیست و پنج نفر از این نوزادان سر راهی را به مریضخانه حرم امام رضا(ع) برده‏اند... اتفاقی که شرح می‌دهم کاملاً موثق است. بیرون یکی از دروازه‌های شهر لاشه حیوانی را در فضای باز انداخته بودند. (مردم هیچ گاه دردسر حمل مردار حیوانات را به بیرون شهر به خود نمی‏‏دهند. آنها اغلب اوقات مردار را در خیابان یا هر فضای باز دیگری رها می‌کنند و سگ‌های خیابانی باقی کار را انجام می‌دهند.) به محض این كه لاشه بیرون انداخته شد، مردم به سوی آن دویدند و شروع کردند به بریدن و بردن پاره‏های ‏‏گوشت حیوان؛ در حالی كه سگ‌ها دورادور ایستاده بودند و جسورانه دمشان را تكان می‏‏دادند و منتظر بودند تا نوبتشان برسد و آنچه را باقی است تمام کنند... نزد روستاییان كه شهری‏ها ‏‏برای غذایشان به آنها وابسته‏‏اند، تعداد دام زنده به دلیل نبود علوفه به شدت کاهش یافته است. برگ خشك درختان را به خرواری چهار تومان می‏‏فروشند، در حالی كه پیش از این قیمت عادی یك خروار کاه خوب دو تومان بود. حیوانات یا می‏‏میرند و یا كشته می‌شوند، زیرا چیزی برای تغذیه آنان وجود ندارد. یك گوسفند و برده‌اش را به یازده قران می‌فروشند، در حالی که قبلاً گوشت گوسفند پانزده قران فروخته می‌شد. البته این قیمت فعلی گوشت نیست بلکه از آن بالاتر است. اما هر شتر، اسب، قاطر یا خری كه می‏‏میرد و یا كشتار می‏‏شود بلافاصله به افزایش قیمت كالایی كه یا در مزارع تولید می‎شود و یا هر کالایی که نیاز به حمل و نقل دارد، کمک می‌کند؛ زیرا غیر از حیوانات وسیله دیگری برای حمل و نقل وجود ندارد.
در آخرین بند این مقاله، چنین آمده است:
تجارت دچار افت بسیاری شده است. قیمت‏ها ‏‏بسیار بالاست. لیره استرلینگ را به جای پنجاه و پنج قران پیش از جنگ، سی قران یا کمتر می‌فروشند. روبل روسیه را كه قبل از جنگ یكصد و شانزده شاهی فروخته می‏‏شد، هشت شاهی می‏‏فروشند. واردات از روسیه عملاً متوقف شده است ... گمان می‏‏كنم دولت‏های ‏‏بزرگ معمولاً در زمان جنگ درگیر كارهای بشردوستانه نمی‏‏شوند. با این حال گاهی اوقات می‏‏شنویم كه چنین می‏‏كنند. اگر انگلیسی‏ها ‏‏تنها نوعی تجارت را برای تسهیل انتقال كالا از هند به خراسان و تا مشهد راه بیندازند، نه تنها عملی انسان‌دوستانه است، بلکه سود سرشاری نیز دربر خواهد داشت.
نویسنده پرسشی مطرح می‏‏كند: چرا دولت انگلستان از هند ارزاق نمی‏‏آورد؟ در گزارش بعدی که ساثرد تهیه کرده، مشخص می‏‏شود كه در هندوستان غله كافی با قیمت‏های ‏‏بسیار پایین موجود بوده است. ساثرد همچنین افشا می‌کند که درست در آن سوی کرمانشاه، که هر روز تعداد زیادی از مردم در آنجا از قحطی می‏‏مردند، غله كافی در بین‌النهرین وجود داشت. چرا در حالی که در هند و بین‌النهرین، غله كافی وجود داشت، ایران در میان آن دو، دچار گرسنگی بوده است؟ انگلیسی‌ها نه تنها هیچ آذوقه‌ای به خراسان نیاوردند، بلکه در مقیاس گسترده درگیر خرید ارزاق برای ذخیره آذوقه ارتش خود در ایران و روسیه بودند.
نامه‏‏ای از ئی. ای. داگلاس در مریضخانه آمریكایی‏ها ‏‏در تهران به كالدول با تاریخ 15 ژانویه 1918 اوضاع مشهد را این‌گونه شرح داده است: «کشیش ال. اف. اسلتین در مشهد، در 21 دسامبر می‏‏نویسد: «قحطی در اینجا در حال گسترش است و هر روز جدی‏‏تر می‏‏شود. گندم اکنون پوندی شصت و پنج تومان است.» او بار دیگر در سوم ژانویه می‌نویسد: «مردم فقیر در اینجا به شدت از نظر غذا در رنجند. ما شمار اندكی از آنها را ظهر هر روز با پولی كه برای این كار از سوی دوستان داده شده، اطعام می‏‏كنیم.»»