kayhan.ir

کد خبر: ۹۲۵۹۵
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۳
خاطرات مرحوم حجت‌الاسلام شجونی

مبارزی که در اتاق رئیس ساواک به گلوله بسته شد



حمایت از فدائیان اسلام
 و دستگیری
بعد از این که فدائیان اسلام را در مدرسه فیضیه زدند و بیرون کردند، مرا تحت نظر قرار دادند، بعد هم گرفتند و سرانجام آزاد کردند. شهربانی قم چند بار مرا گرفت ولی آزاد کرد. یک بار که فدائیان اسلام را گرفتند ما اعلامیه دادیم. وقتی که حسین علاء برای پیمان بغداد می‌خواست به عراق برود، روز قبل از آن در تهران مجلس فاتحه بود(1) و به دستور آقای نواب صفوی، ذوالقدر به حسین علاء حمله کرد ولی کار او موفقیت‌آمیز نبود و آنها را دستگیر کردند. البته، قبلاً مرحوم سیدعبدالحسین واحدی را در حرم حضرت معصومه(س) دیدم. او مرا به کناری کشید و دستم را به روی اسلحه‌ای که به کمر بسته بود، برد. گفتم که این چیست؟ گفت: «اسلحه است». گفتم: «کجا می‌روی؟» گفت که چون حسین علاء می‌خواهد برای پیمان بغداد به عراق برود، اگر ما در تهران موفق نشویم، من می‌خواهم برای کشتن او به اهواز بروم. سپس با من خداحافظی کرد و رفت. البته، آنجا هم موفق نشد و او را گرفتند و در وسط راه پیاده کردند و از پشت سر تیراندازی کردند و او را کشتند.(2) البته بعضی‌ها می‌گویند او را به تهران آوردند، همین جایی که دفتر تیمور بختیار بود.(3) چون تیمور بختیار به مرحوم واحدی فحش مادر داده بود، او هم مرکبدان را بلند کرده، به صورت بختیار زده بود که مادر من فاطمه زهرا(س) است. تو به مادر من فحش دادی و او هم واحدی را کشته بود.
به هر حال مرحوم نواب و دوستانش را گرفتند. ما به زیارت یکی از علمای قم- که می‌دانستیم اهل مبارزه است یعنی مرحوم حاج شیخ فرج‌الله مموندی هرسینی(۴)، برادر آیت‌الله کاظمی که الآن در کرمانشاه هستند- رفتیم و گفتیم: «آقا نواب را گرفتند، چه کار کنیم؟» گفت که اعلامیه بدهید. شما اعلامیه را تنظیم کنید، بدهیدولی انتهای آن هم بنویسید که اگر اینها آزاد نشوند «یاغی به حق قیام خواهد کرد». گفتیم: «آقا، یاغی به حق دیگر چیه؟» گفت: «من؛ من از هرسین اسلحه برمی‌دارم و به جنگل‌ها و کوه‌ها می‌روم.» این مرد، واقعاً به ما قوت قلب داد.
بنده در حجره‌ای که در دارالشفا داشتم با یک عده از طلبه‌ها به نام‌های احراری(۵)، غلام حضرت حجت (خمامی)(۶)، آقای سید کاظم میرعبدالعظیمی(۷) و آقای سید موسوی- که اهل خرم‌آباد بود- نشستیم و اعلامیه‌ای تهیه کردیم. اعلامیه را بنده نوشتم اما آن موقع نمی‌شد آن راچاپ کرد. همین جور تکثیر کردیم و بعد تعهد کردیم که هرکه را گرفتند، هرچه هم کتک خورد اسم کسی را بر زبان جاری نکند. رأس این اعلامیه نویسی هم بنده بودم. متأسفانه، چند روز بعد این اعلامیه کشف شد و یکی از بچه‌ها را گرفتند.

ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. در 25 آبان 1334 به مناسبت درگذشت سیدمصطفی کاشانی از ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر در مسجد سلطانی (امام خمینی) مجلس ختمی از طرف آیت‌الله کاشانی و سایر بازماندگان برگزار شده بود. در ساعت چهار، حسین علاء وارد مسجد شد که مظفر علی ذوالقدر از شبستان مسجد به او شلیک کرد ولی گلوله در لوله گیر کرد و ضارب، با اسلحه به شدت بر سر علاء کوبید که مختصر خونریزی داشت و ذوالقدر دستگیر شد. (باقر عاقلی، پیشین، ج 2، ص 59-60).
2. عبدالحسین واحدی در روز سی آبان 1334 در اهواز دستگیر و به تهران اعزام شد در روز هفت آذر در جلسه‌ای که در اتاق سرتیپ بختیار برگزار شده بود، سخنان تندی بین واحدی و او رد و بدل شد که بختیار با اسلحه کمری با پنج گلوله واحدی را به شهادت رساند و رسانه‌های گروهی، همان روز اعلام کردند که واحدی در حالی که در راه بین اهواز به تهران قصد فرار داشته، به قتل رسیده است.(همان، ص 60)
3. تیمور بختیار اولین رئیس ساواک بود که از سال 1336 تا 1340 ریاست آن را برعهده داشت. وی بعد از کودتای 28 مرداد نیز فرماندار نظامی تهران بود. در سال 1340، به علت تغییر جو سیاسی و عدم موافقت با اقدامات رفرمی علی امینی و هم به علت رقابتی که در کسب قدرت با شاه پیدا کرد، از ریاست ساواک کنار رفت اما با حادثه‌ای که در اول بهمن 1340 در دانشگاه تهران به وقوع پیوست، مجبور به خروج از کشور شد و به شکل یک مخالف رژیم درآمد. وی طی چند سال با تبلیغات و تعلیم افراد و طرح نقشه‌ها به مقابله با شاه برخاست و از عراق به عنوان پایگاهی استفاده کرد. فرستنده رادیویی به وجود آورد و برای مدتی آرامش شاه را به هم زد و بالاخره، به وسیله همان سازمانی که خود پایه‌گذارش بود در مرداد 1349 به قتل رسید. (ستم‌ستیزان نستوه، آیت‌الله حاج شیخ جواد فومنی حائری به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 70).
۴. شیخ فرج‌الله مموندی از روحانیون مجاهد و بسیار مقدسی بود که مریدان فراوانی داشت. برادر ایشان، مرحوم آیت‌الله کاظمی نیز از علمای بزرگ کرمانشاه بود و بازماندگان آنها هم اکنون در کرمانشاه به عنوان پزشک به مردم خدمت می‌کنند.
۵. احراری از طلاب شیراز بود. (راوی)
۶. غلام حضرت حجت یا همان خمامی، از فرهنگیان رشت بود و در حال حاضر نیز دفتر ازدواج و طلاق دارد. (راوی)
۷. مرحوم سیدکاظم میرعبدالعظیمی از پیش‌نمازهای رشت بود. (راوی)