سخن گفتن هستی با انسانها(خوان حکمت)
شما دراين سالها ميبينيد که وزارت بهداشت كه يك وزارت وزين علمي است، جشنوارهها، همايشها، كنگرههايي دارد براي تشخيص بيماريهاي مشترك انسان و دام كه يك كار علمي است؛ اما انسان تنها مشتركات او با دام نيست؛ انسان با فرشتهها هم مشتركات فراواني دارد. بسياري از بيماريهاست كه مشترك بين انسان و دام است و دوز آن هم فرق دارد و مقدار داروي آن هم فرق ميكند؛ اما آیا همين است؟ انسان مشتركاتي با فرشته دارد يا ندارد؟
مشترکات فراوان انسان
با فرشتهها
خيلي از اوصاف است كه از نظرقرآن كريم بين ما و فرشتهها مشترك است. ما بدني داريم كه مشتركات فراواني با دام دارد، جاني داريم كه مشتركات فراواني با فرشتهها دارد، اين كرامت را كه خداي سبحان در قرآن براي انسان قائل شد، گفت: (لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ)،(1) براي فرشتهها قائل است: (بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ)(2) آن طهارت روح را كه خداي سبحان براي فرشته قائل است، براي انسان قائل است. آن قربي که براي فرشتهها قائل است، براي انسان قائل است. آن حشر خاصي كه براي فرشتهها قائل است، براي انسان قائل است. براي اينكه انسان را فرشته كند، فرمود اهل عفاف و حجاب باشيد. سخن از بگير و ببند آن آخرهاست! شما در سوره مباركه «احزاب» ميبينيد، به وجود مبارك رسول ميفرمايد، به همسران خود بگو: (فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً)(3) به اعضاي خانواده، به دختران خود، به همسران خود بگو، اگر خواستند با مرد حرف بزنند، مردانه حرف بزنند، نه زنانه! آهنگين سخن نگويند. اگر اينها زنانه حرف زدند، آن مردي كه قلب او مريض است، طمع ميكند! معلوم ميشود طمعِ در نامحرم، مرض قلب است، فرشته اين مرض را ندارد. تلاش دين در سوره «احزاب» اين است كه انسان عفيف باشد، مريض نباشد، اين بيماري اگر درمان نشود، خانمانبرانداز است. اين طلاقها از همينجا نشأت گرفته، اين ائمه كه ما وقتي وارد حرم اينها ميشويم، در و ديوار را ميبوسيم؛ براي اينكه نسبت به ما حقّ حيات دارند، فرمودند خانهاي كه با طلاق ـ خداي ناكرده ـ ويران شده است، به اين آساني آباد نميشود.(4) اين بافت فرسوده شهر نيست كه شهرداري بعد از مدتي آن را درست كند و بسازد! اگر اين خانه ـ خداي ناكرده ـ با طلاق ويران شد، به اين آسانيها اين خانه، خانه نخواهد شد. فرمود نگاه به نامحرم نكنيد، شما فرشتهايد.
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك
برگ توت است به تدريج كنندش اطلس(5)
اينکه ميبينيد براي حکيم سنايي و امثال او اين همه حرمت قائل هستند، از حکماي بزرگ ما بود، او دويست سال قبل از حافظ بود، صد سال قبل از مولوي بود، از حکماي بزرگ بود، گفت شما چطور وقتي يك برگ توت كه تُفاله زير دست و پاست، اين وقتي مَكتب ميرود مدرسه ميرود استاد ميبيند، ميشود پرنيان؟ شما مگر پارچهاي، پردهاي، فرشي، گرانتر از ابريشم داريد؟ اين ابريشم را كه همين برگ توت است، آن كِرم تربيت كرده! حرف حكيم سنايي اين است، وقتي يك برگ توت ميرود مكتب، ميرود نزد استاد، ميشود پرنيان، تو چرا فرشته نشوي، اگر پيش استاد بروي؟
اگر وقتي رفت در مكتب كِرم ابريشم، ميشود پارچه استبرقي، پارچه اطلس، پرنيان و ابريشم، انسان هم وقتي وارد حوزه علميه شد، ميشود فرشته. چرا فرشته نشوي؟
شعورمندی هستی
بنابراين ما يك دشمن داريم به نام مرگ، دين به ما ميگويد، شما اين دشمن را از پا درميآوريد و زير پايتان لِه ميكنيد و براي أبد زندهايد، اين يك؛ مشتركات فراواني داريم با فرشتهها، ميتوانيم با فرشتهها مشتركات خود را در كنار هم با هم زندگي كنيم با ملائكه محشور شويم، دو؛ عفاف و حجاب را به عنوان بهترين فضيلت جامعه حفظ كنيم، سه؛ سحرخيز باشيم و آسمان را نگاه كنيم، با ستارهها حرف بزنيم، بگوئيم شما باطل نيستيد، ما هم باطل نيستيم، شما هم دگرگون ميشويد، از بين نميرويد، ما هم دگرگون ميشويم، از بين نميرويم؛ اين در سوره مباركه «ابراهيم» آمده است: (يَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ)(6) اين (السَّماوَاتُ)، هم نايب فاعل (تُبَدَّلُ)، است؛ يعني در صحنهاي، زمين عوض ميشوند، آسمان عوض ميشود، انسانها هم عوض ميشوند، اينطور نيست كه کل اين (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ)(7) شد، (وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ)(8) شد از بين بروند. نه! تبديل ميشوند به يك زمان ديگر، به يك زمين ديگر، به يک سپهر ديگر، همه اينها شهادت ميدهند؛ مسجد شهادت ميدهد، مدرسه و حسينيه شهادت ميدهد. زمين شهادت ميدهد؛ مسجد شهادت ميدهد كه فلان همسايه مرتب به نماز ما ميآمد و درباره فلان همسايه شكايت ميكند كه به نماز من نميآمد، من مسجد بودم، آماده بودم؛ ولي او نميآمد اينجا نماز بخواند. اين مسجدها ميفهمند، حسينيهها ميفهمند، زمين ميفهمد. ما چيزِ نفهم در عالم نداريم؛ اما كسي كه گوش كند به اين ندا كم هست!
خيليها هستند كه اين توفيق را دارند كه صداي اشيا و تسبيح اشيا را ميشنوند و ما كه محروم هستيم، بايد حرف انبيا و اوليا را گوش بدهيم كه به ما ميگويند اينها با شما سخن ميگويند. اگر در بخش پاياني سوره مباركه «بقره» اين است كه (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ)(9) در بخشي از سوره مباركه «نساء» هم مقابل آن هست كه (وَ مَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ)(10) او در ضلال مبين است. معيار اصلي، آن معارف و اعتقادات ديني است، وقتي آن حاصل شد، هم عفاف و حجاب پديد ميآيد، هم بيراهه نميرويم، هم راه كسي را نميبنديم، هم خود در مسير هستيم، هم ديگران را به اين مسير هدايت ميكنيم.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 24/4/1395
مرکز اطلاعرسانی اسرا
1. اسراء، 70. 2. عبس، 15 و 16. 3. احزاب، 32.
4. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج6، ص54. 5. سنايی، قصايد، قصيده 90.
6. ابراهيم، 48. 7. سوره تکوير،1. 8. تکوير، 2.
9. بقره، 285. 10. نساء، 136.