واکاوی تاریخ سینمای ایران
چای ریخت، فیلم توقیف شد
سعید مستغاثی
امریه همایونی برای حمایت از فیلمهای گلستان
در سال 1345 نیز ابراهیم گلستان ضمن نامه ای به شاه ، درخواست میکند بابت فیلمهایی که برای دربار ساخته از جمله فیلم «یک آتش» و «گنجینههای مارلیک» (درباره جواهرات سلطنتی)، پولی به او پرداخت شود تا بتواند فیلمسازی اش را ادامه دهد! این درحالی بود که هزینه هر دو فیلم از سوی مراکز دولتی پرداخت شده بود و درواقع گلستان قصد داشت تا برای خوش خدمتیهایش به شاه و دربار، به اصطلاح باج سبیلی هم دریافت نماید!
در پاسخ نامه گلستان به شاه، علم (وزیر دربار) در تاریخ 23 اسفند 1345 نامه ای به نخست وزیر وقت (هویدا) نوشت و اوامر شاه را به اطلاعش رساند که بابت خرید فیلمهای گلستان به او پولی پرداخت شود! در نامه فوق چنین آمده بود:
«... جناب آقای امیر عباس هویدا، نخست وزیر ... آقای ابراهیم گلستان عریضه ای به پیشگاه همایونی تقدیم و استدعا نموده است برای اینکه بتواند فعالیت فیلمسازی خود را ادامه دهد ، فیلم «یک آتش» و فیلم «مارلیک» را دولت یا شرکت ملی نفت به قیمت تمام شده، خریداری نماید. امریه همایونی این است که تقاضای او دنبال شود. بنابراین خواهشمندم در اجرای اوامر شاهانه از تصمیمیکه اتخاذ خواهند فرمود، دربار شاهنشاهی را مستحضر فرمایند...»
حمایت شاه و دربار از ابراهیم گلستان، آنچنان قوی و محکم بود که حتی کارشناسی متخصصان شرکت نفت نیز تاثیر چندانی در رد کردن درخواست گلستان نداشت. چراکه در گزارشی به تاریخ 14 اردیبهشت 1346 خطاب به منوچهر اقبال (مدیر عامل وقت شرکت نفت)، کارشناس شرکت نفت از بیهوده بودن خرید فیلمهای یاد شده و قیمت بالای آنها، سخن گفته است:
«... با توجه به اینکه این فیلم در ده سال قبل تهیه شده است و بهره برداریهای لازم نیز از آن به عمل آمده است، بهای آن فوقالعاده گزاف به نظر میرسد و از طرف دیگر استفاده زیادی نیز از آن به عمل نخواهد آمد...»
تاخیر در خرید فیلمهای گلستان که از سوی کارشناس شرکت نفت، منفی ارزیابی گردید، باعث شد مجددا در تاریخ 13 آبان 1346، اسدالله علم (وزیر دربار) بنا بر تاکیدات شاه، نامه ای برای هویدا (نخست وزیر وقت) ارسال کرده و در آن بر پیگیری اوامر شاه مبنی بر خرید فیلمهای گلستان تاکید نماید:
«... موضوع استدعای آقای ابراهیم گلستان از پیشگاه مبارک همایونی دایر به خریداری فیلم «یک آتش» و فیلم «مارلیک»، از طرف دولت و شرکت ملی نفت ایران تا کنون اقدامیبه عمل نیامده است. چون امر مبارک مطاع براین بود که موضوع دنبال شود، بدین وسیله مجددا مصدع گردید تا دستور مساعد و مناسبی در این مورد صادر فرمایند...
وزیر دربار شاهنشاهی
اسداله علم ...»
علیرغم همه این اسناد که حکایت از وابستگی عمیق ابراهیم گلستان به شاه و رژیمش دارد، در همان مصاحبه دی ماه 1386 هفتهنامه «شهروند امروز» با گلستان، گفت و گو کننده معلوم نیست از چه کسی شنیده که میپرسد :
«...شنیده ام که شخص شما بارها بر سر مسائل ادبی و فکری با هویدا درگیری داشته اید؟...»!!
گویا وی حتی کتاب «معمای هویدا» نوشته عباس میلانی را هم نخوانده بود. عباس میلانی در صفحه 335 آن کتاب مینویسد:
«...گلستان رابطه شخصی دیرپایی با هویدا داشت . آشنایی شان به اواخر دهه 30 میرسید. هویدا در آن زمان کماکان در شرکت نفت بود و گلستان نیز معاون روابط عمومیکنسرسیوم در ایران. سوای این سابقه کار مشترک، این دو، دوستانی مشترک چون صادق چوبک داشتند. در عین حال، گلستان مادر و برادر هویدا (فریدون) را هم ملاقات کرده بود. برای مادر هویدا احترامیویژه داشت و فریدون هم یکی از نزدیک ترین دوستانش بود (و هست)...به علاوه سوای این همبستگی عاطفی، در تمام دوران فعالیت سیاسی هویدا، گلستان یکی از پرنفوذترین چهرههای جامعه روشنفکری ایران بود. دلبستگی هویدا به روشنفکران، این واقعیت که او خود را نیز جزیی از جمهور ادب میدانست ، همه دست به دست هم میداد و شخصیت گلستان را برای هویدا سخت جالب و جذاب میکرد...»
پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در لندن) در خاطرات خود که تحت عنوان «خدمتگزار تخت طاووس» به چاپ رسید از قول خود گلستان نقل میکند، در آخرین ملاقاتهایش با هویدا که ژاک شیراک نیز حضور داشته، اینچنین وی را به شیراک معرفی کرده است :
«...آقای ابراهیم گلستان ، از کارگردانهای سینما و نویسندگان پیشرو کشورماست...»
ملاقات مشترک گلستان با هویدا و ژاک شیراک برمیگردد به سالهای بعد از ساخت فیلم «اسرار گنج دره جنی». خودش در این باره که «جریان برخوردش با هویدا بر سر این فیلم چه بوده؟» پاسخ میدهد:
«...خب چی بگم دعوای اولم که نبوده با امیر عباس، پیش از آن هم بوده ...»
و در جای دیگر میگوید :
«...(اسرار)گنج (دره جنی) سانسور نشد. وقتی نمایش دادند، امیر عباس اوقاتش تلخ شد و گفت این چی چیه اجازه دادند این جا! امیر عباس مرد فوق العاده باهوش و حساب کننده و صاحب نفوذ و شاید هم صاحب نقشههای خاص و فوق العاده برای آینده بود...»
متاسفانه برخی منتقدان و کارشناسان سینمایی، نمایش محدود فیلم مبتذلی مانند «اسرار گنج دره جنی» که با دلقک بازیهای گروه پرویز صیاد ۱ساخته شد را پیراهن عثمان کرده و آن را به عنوان نمونهای از مخالفتهای گلستان با مدرنیسم شاه و جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و امثالهم جلوه دادند. در مقابل هم بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینمایی در همان زمان، فیلم «اسرار گنج دره جنی» را کمدی ساده ای خواندند که گلستان را از قلب سینمای روشنفکری به میانه فیلمهای تجاری پرتاب کرده است! یکی از نشریات سینمایی در زمان اکران فیلم نوشت که گلستان با این فیلم بوسیله قصه ای عامیانه به تسویه حسابهای شخصی خود دست زده و مخاطبش را تحقیر نموده است!!
این درحالی است که ابراهیم گلستان به سفارش شخص شاه، فیلمهایی همچون «گنجینههای گوهر»(درباره جواهرات سلطنتی) و «تپههای مارلیک» را ساخت و بنا به گفته شاهرخ گلستان، حتی برای جشنهای شاهنشاهی و سایر مراسم دربار نیز شاه اصرار داشت که ابراهیم گلستان، فیلمهایش را بسازد.
چای ریخت، فیلم توقیف شد!
یکی دیگر از سرسپردگان دستگاه فرهنگی فرح دیبا به نام فرخ غفاری (که از تحریف گران تاریخ سینمای ایران و توهم سازان آن به شمار میآید) با فیلمهایی همچون «جنوب شهر» به عرصه سینمای آن روزگار آمد و به قول خودش سعی داشت تا از معضلات اجتماعی کلان شهرهایی مانند تهران در آن روزگار فیلم بسازد. فیلم جنوب شهر پس از چند روز نمایش از پرده پایین کشیده شد و پروانه نمایشش لغو گردید. گروهی از متوهمان سینمای امروز که سعی در بزرگ نمایی فیلمسازانی مانند فرخ غفاری داشته و دارند، علیرغم توقیف فیلم «جنوب شهر» را مثلا ایستادگی غفاری در مقابل سیاستهای ضد مردمیو ضد اسلامیرژیم شاه قلمداد میکنند!
در حالی که خود فرخ غفاری در مصاحبهای علت جلوگیری از نمایش فیلم «جنوب شهر» را علیرغم موافقت نخست وزیر وقت منوچهر اقبال، به خاطر سوء تفاهمیمیداند که برای وزیر کشور او، سپهبد باتمانقلیچ به هنگام تماشای فیلم پیش آمد و سینی چایی برروی فرنچ نظامیاش خالی شد!! نه اینکه محتوا و موضوعاتی که در فیلم مطرح شده اشکالی داشته باشد!!!
غفاری در مصاحبه ای که در کتابی به نام «اسنادی برای تاریخ سینمای ایران 2» توسط سید کاظم موسوی انتشار یافته، درباره این موضوع میگوید:
«... توسط آقاي سياوش عماد كه با آقاي منوچهر اقبال، نخست وزير وقت آشنايي داشت، وقت ملاقاتي از آقاي اقبال گرفتیم. ايشان هم از آنجا كه بسيار سحرخيز بودند ساعت 30/5 دقيقه صبح در دفتر نخست وزيري به من وقت دادند. طي اين ملاقات ، قرار شد ما برای ساعت 11 صبح فردا، آپارتهاي سينماي متروپل را آماده كنيم تا ناصر ذوالفقاري معاون دكتر اقبال، فيلم را تماشا كنند. من به اتفاق ناصر رفعت در سالن سينما حاضر شديم و منتظر آقاي ذوالفقاري بوديم اما بر خلاف انتظارمان آقاي باتمانقلیچ، وزير كشور۲با لباس نظامي وارد شدند. از جلوي ما رد شدند و چند رديف جلوتر نشستند، در همين حين اتفاق عجيبي هم افتاد؛ گارسوني كه در سينما نوشيدني ميآورد، در داخل يك سيني چند فنجان شيرقهوه، شيركاكائو و چاي گذاشته بود، به طرف آقاي باتمانقليچ خم شد و من فقط از پشت ديدم بخاری از فرنچ نظامي باتمانقليچ بلند ميشود. همه اين اتفاقها يك و نيم دقيقه قبل از تيتراژ فيلم رخ داد. ناگهان تيمسار با عصبانيت بلند شد و گفت اينها چيه؟ توقيفش کنید و....! يكي از دوستانم میگفت، اگر ميدانستند شما هم در سالن هستيد ، فيالمجلس شما را هم توقيف ميكردند !!..»
در همین کتاب از قول منوچهر اقبال خطاب به غفاری نقل میشود که :
«...اگه انتقاده ، خب من خودم که نخست وزیرم هم انتقاد میکنم...»
و در چند سطر بعد از زبان خود غفاری آمده است که حتی اداره سانسور هم اجازه نمایش فیلم را صادر کرده بود!
فیلم بعدی فرخ غفاری، کمدی سخیفی بود به نام «عروس کدومه؟» که ماجرای دگرجنس گرایی را در قصه ای تکراری و کلیشه ای بیان میکرد. فیلم «عروس کدومه؟» به قول خود غفاری به دلیل استفاده از سبک کمدی فرانسوی، به هیچ وجه مورد استقبال تماشاگر خودی قرار نگرفت.
فرخ غفاری از پاریس به ایران آمده بود تا همان نسخه شبهروشنفکری را در کنار فیلمفارسی برای سینمای ایران و مخاطب تحصیلکرده آن بپیچد. از همین رو سیر حضور غفاری در ایران و فعالیتهای به اصطلاح هنری اش، قابل توجه است. چه در آن زمان که به کمک عبدالله انتظام (پسر عمه اش که از بنیانگذاران لژ فراماسونری بزرگ ملی ایران بود و در مقام ریاست شرکت نفت، اعضای دست آموز کانون مترقی همچون هویدا و حسنعلی منصور را گرد خود جمع کرد)پس از بازگشت از اروپا، پایش به عرصه فرهنگ و هنر ایران باز شد، چه زمانی که با همکاری همین حسنعلی منصور (عامل اصلی اجرای سیاستهای امپراتوری جهانی صهیونیسم در دهه 40 که خیانتهایش با گلوله انقلابیون هیئتهای موتلفه اسلامیناتمام ماند) کانون فیلم تشکیل داد ! و چه زمانی که در زمره اولین همکاران رضا قطبی در تاسیس تلویزیون شاهنشاهی حضور داشت
لازم به ذکر است، شاه تعهد کرده بود که با تعطیل تلویزیون ثابتپاسال بهایی که تحت فشار محافل مذهبی صورت گرفت، همچنان موقعیت بهاییان یعنی عاملان اصلی صهیونیستها را در تلویزیون تازه تاسیس دولتی حفظ نماید و حضور امثال فرخ غفاری و کامبیز محمودی که به معاونت قطبی منصوب شد (و اینک از مدیران ارشد تلویزیون صدای آمریکا VOA است)، یکی از پارامترهای عمل به تعهد شاه بود.
فرخ غفاری در جشنوارههای فرح هم، عامل اجرایی اول بود و همواره برای خیمه شب بازیهای ملکه برنامه ریزیهای آنچنانی میکرد. خیمهشب بازیهایی که بعدا مانند جشن هنر به مکان نمایش مستهجن ترین اعمال و رفتارهای غیر انسانی بدل شد تا آنجا که احساسات مردم مسلمان را جریحه دار کرده و در آخرین سالهای حکومت رژیمشاه ، ناچار از تعطیلی آن گردیدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - پرویز صیاد از عوامل تلویزیون قطبی بود که چند سریال متوسط برای او ساخت و یا بازی کرد. وی با تقلید از نقش عمقلی صمد مجید محسنی، کاراکتر صمد را بوجود آورد که در قالب به اصطلاح کمدی فیلمفارسی، ظاهرا به معضلات اجتماعی دوران طاغوت اشاره داشت اما طبق طرحهای کلان فرهنگی آن رژیم، در جهت تبلیغ برای برنامههای سیاسی شاه عمل میکرد. او همچنین به اتفاق بهمن فرمان آرا به خدمت شرکت سینمایی اشرف موسوم به «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» درآمد و فیلمهای مستهجنی مانند «در امتداد شب» را برای آن ساخت. پس از انقلاب به خارج کشور رفت و بهطور هیستریکی علیه نظام مردمیبرآمده از انقلاب تبلیغ کرد.
۲ - سپهبد نادر باتمانقلیچ در 28 مرداد 1332 و پس از کودتای آمریکایی علیه دکتر مصدق، به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران منصوب شد و سپس به عنوان سفیرکبیر ایران در بغداد و پاکستان خدمت کرد. آخرین سمت او نمایندگی دائمیایران در سازمان پیمان مرکزی - سنتو (پیمانی نظامیکه ایران را از لحاظ نظامیوابسته به آمریکا میکرد) بود. باتمانقلیچ پس از پیروزی انقلاب به جرم خیانت به کشور و همکاری در کودتای 28 مرداد 1332، به زندان محکوم شد، اما بعدا آزاد شد، به آمریکا رفت و در سال 1370 در همان جا درگذشت.