kayhan.ir

کد خبر: ۸۵۸۹۴
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۴
نقد دانشجویی

اسید پاشی به یک داستان؟!


 
 * محسن احمدی/فعال دانشجویی
 بالاخره وقتش رسید. وقت اکران لانتوری پر حرف و حدیث. فیلمی که منتقدین از شاهکار تا فاجعه را به آن نسبت داده بودند! البته شایدآنچه مرا به سوی جدیدترین اثر درمیشیان می‌کشید بیشتر حواشی سیاسی پیرامون سازنده اثر بود و این حس کنجکاوی که پس از عصبانی نیستم حالا لانتوری قرار است چه بگوید؟ این شد که در اولین فرصت خود را پای پرده نقره‌ای و در انتظار آغاز فیلم یافتم.
کلوزآپ‌های متوالی از حرکات لب‌های افرادی که همگی درباره شخصی به نام مریم سخن می‌گویند. این افتتاحیه فیلم است. افتتاحیه‌ای که مخاطب را به داستانی پر تعلیق و جذاب امیدوار می‌کند.
در ادامه فیلم سعی دارد از تلفیق مستند و درام به عنوان قالبی نو، برای روایت استفاده کند و همین امر به کار آسیب جدی وارد می‌نماید. بدیهی است مخاطب می‌داند افرادی که در قامت وکیل، دانشجو، جامعه شناس، بزهکار و ... رو به دوربین در حال مصاحبه اند، نه واقعی هستند و نه نماینده تفکرات و ذهنیات واقعی خود. بلکه بازیگرانی هستند بازگو‌کننده دیالوگ‌های فیلم‌نامه‌ای از پیش نوشته شده. بنابراین خبری از جذابیت مستند که همانا روبه رو شدن بی‌واسطه با حقایق است، نمی‌باشد. از دیگر سو حجم بالای منولوگ‌ها و مصاحبه‌ها که قرار است فرم را مستندگونه سازند، باعث شده فیلم از امتیاز جذابیت‌های دراماتیک و ناشی از قصه گویی هم بی‌بهره بماند و نتواند مخاطب را با شخصیت‌های اصلی همراه سازد و به این ترتیب فیلم لااقل تا اواسط آن، که کفه مستند گویی سنگین‌تر است، رسما از دست می‌رود. طوری که به آسانی می‌شود پچ‌پچ‌ها و همهمه حاضرین در سینما را شنید و هرکس اهل سینما رفتن باشد معنای این اتفاق را به خوبی می‌داند!
فیلم البته در سیر روایت نیز انسجام مطلوبی ندارد و دچار دوپارگی است. بدین صورت که در دقایق ابتدایی، مریم و دغدغه‌های حقوق بشری وی، مشخصا مقوله قصاص، محور داستان است. اما خیلی زود و به ناگاه روایت گروهی بزهکار به نام لانتوری، و سردسته‌شان پاشا، در مرکزیت قرار می‌گیرد و فضای نقد جامعه شناسانه بزهکاری بر فیلم حاکم می‌شود که این نقد هم به سطحی‌ترین و عریان‌ترین شکل و از زبان افراد بیان می‌شود، نه در قالب و لفافه قصه، آنگونه که در یک اثر داستانی و سینمایی انتظار داریم. نحوه پرداخت به موضوع بزه به صورتی است که مخاطب خود را در حال تماشای مستندهایی از جنس «شوک» می‌یابد با این تفاوت که می‌داند آنچه در حال تماشایش است «فیلم» است! ضمن این که اساسا فیلم، حرف جدیدی هم در این زمینه برای مخاطب ندارد و بنا نیست تغییری در نگرش وی نسبت به موضوع ایجاد کند یا حتی چیزی به دانسته‌هایش بیفزاید.
در ادامه، ماجرای دلدادگی پاشا به مریم روایت می‌شود و سرانجام در یک سوم پایانی و پس از نقطه اوج فیلم (اسید پاشی پاشا به مریم)، باز هم مریم و این بار تصمیمش برای قصاص یا بخشش، در جایگاه اصلی قرار می‌گیرد و این مخاطب است که حیران می‌ماند در پاسخ به این پرسش که اساسا ماجرای دسته لانتوری با آن حجمی که از فیلم اشغال می‌کند، چه کارکردی در مسیر اصلی داستان، که به قول یکی از شخصیت‌ها قصه مریم است و بخشش‌اش، دارد؟ خصوصا که تصویر کردن عشق پاشا و اثری که بر زندگی مریم می‌گذارد، احتیاجی به آن مقدمه مطول درباره گروه لانتوری ندارد. گویی قصه این گروه در واقع ربطی به داستان اصلی نداشته و صرفا بستری فرعی است برای پرداختن به موضوع بزهکاری آن هم به غیر سینمایی‌ترین شیوه ممکن و در قالب شبه مستند و از زبان عده‌ای کارشناس و بزهکار. اگر اسید پاشی یکی ازبدترین بلاهایی باشد که می‌توان بر سر صورتی آورد، یقینا این هم یکی از بدترین کارهایی است که می‌توان با اثری داستانی و سینمایی کرد.
همان‌طور که گفته شد تقریبا دو سوم از فیلم، به معرفی لانتوری و پاشا و عشق پاشا به مریم اختصاص می‌یابد در حالی که شخصیت‌های پاشا و مریم که قرار است طرفین مهم‌ترین رخداد فیلم، باشند به خوبی پرداخت نمی‌شوند و بنابراین نه چرایی عمل اسیدپاشی پاشا برای مخاطب ملموس می‌شود و نه درگیری‌های درونی و مصائب مریم، که درپی فاجعه به آنها دچار می‌گردد. در واقع زجری که مریم متحمل می‌شود و او را از آن چه بود، تبدیل می‌کند به فردی که جز قصاص به چیزی نمی‌اندیشد و باز گذر او از این مرحله به نقطه‌ای که می‌تواند پاشا را ببخشد و رضایت دهد، به سرعت و همگی در قالب چند منولوگ که از مریم می‌شنویم اتفاق می‌افتد. در حالی که چنین سوژه‌ای ظرفیت‌های دراماتیک بسیار بیشتری در خود داشت و به خوبی می‌توانست به یکی از بهترین‌های سینمای ایران تبدیل شود. اما سازنده، با فرعیاتی که به این داستان بکر تحمیل می‌کند و نیز قالب غیر جذابی که برای روایت برمی گزیند، این فرصت را به رایگان از کف داده و باعث می‌شود نقاط مثبت فیلم به کارگردانی خوب چند صحنه از جمله صحنه‌های اسید پاشی و قصاص محدود بماند.
گفته‌های فوق البته تمامی آن چیزی نیست که به لانتوری لطمه زده. بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف فیلم شعار زده بودن آن است. شاید کمتر فیلمی را بتوان یافت که چنین صریح و بی‌محابا در ورطه شعار غلتیده باشد. تا جایی که درمیشیان حتی بحث سیاه‌نمایی و سیاه‌نما نبودن فیلمش را هم در منولوگ‌های افراد گنجانده!
این شعارزدگی خصوصا در مورد دو تن از شخصیت‌ها یا در واقع مصاحبه شوندگان، برجسته است. اولی جامعه شناسی است که مشخصا تفکرات سازنده اثر را نمایندگی می‌کند که حتی از گفتن جملات قصار و شاعرانه پی‌درپی هم ابایی ندارد و البته بازی اغراق‌آمیز اردشیر رستمی نیز شعار‌ها را شعارتر می‌کند!
نفر دوم شخصی است نماینده آنچه درمیشیان با آن مخالف است و از قضا اون نیز شعاری است و چنان سخنان بلاهت‌آمیزی بر زبان می‌راند که گاه مخاطب خود را در برابر اثری کمدی باز می‌یابد! و عجیب است که حتی پیشه این فرد نیز از این شعارزدگی مصون نمانده و او در بین مصاحبه شوندگانی که جملگی دانشجو، وکیل و جامعه شناس انتخاب شده اند، میوه فروش است!
هرچند گفتنی‌ها در باب تازه‌ترین اثر درمیشیان بیش از این هاست اما اجمالا و به عنوان نتیجه می‌توان گفت لانتوری سوژه‌ای جذاب، بکر و تحسین برانگیز دارد که متأسفانه قربانی اسید شعارزدگی، قالب غیر جذاب و داستان پردازی غلط شده است.