شعر
غزل پریشان است
شعری درباره فاجعه منا
که چندی پس از آن رخداد تلخ سروده شد...
محمدمهدی عبدالهی
چه روی داده خدایا غزل پریشان است؟!
نشستهام بنویسم که عید قربان است
چه روی داده خدایا غزل پریشان است
چه روی داده درین عید خون که آن بالا
ستاره بر گذر حاجیان گل افشان است
دوباره دست سیاهی مسیر را بسته
دوباره چشم زمین و زمانه گریان است
دوباره واژه نفرت، دوباره آل سعود
که قاتل نفس زائران رحمان است
صفای عاشق دلخسته در منا این است
که مرگ سرخ عنایت ز حیّ سبحان است
ببین که خون شهیدان بیت حق جاریست
کنار رمی سعودی که اصل شیطان است
برای عرض خوش آمد به محضر حجاج
یقین که حضرت غایب کنار ایشان است
اگرچه طعم غزل طعم تلخ هجران شد
حکایتی ست که در حزن این نیستان است
زیارت همهی حاجیان چه مقبول است
کنار سعی و صفایی که حاصلش جان است
اگرچه بغض، غزل را دچار نسیان کرد
امام شاهد ما فکر این شهیدان است
صفای مشعر دلهای منتظر بازآ
ظهور حضرت باران دوای هجران است
امنیت خانه
اکبر اکرامی پور
قدر امنیت این خانه بدانیم همه
شعر ِ وحدت بنویسیم وبخوانیم همه
سبزی این وطن ازدست وِفاقِ من وتوست
وای از آن روز که این نکته ندانیم همه
دشمنان در رهِ باطل همه وحدت دارند
در رهِ حق زِچه مهجور بمانیم همه
دستِ مابود که با هم کمر خصم شکست
خصم اگر باز بُوَد، باز همانیم همه
شَوَد از وحدتِ این ملت ورهبر (پویا)
قدرت خود به رُخِ خصم کشانیم همه
*
سهگانه
1)با نگاه روشنت مرا ستاره کن
آفتاب من!
یک اشاره کن
2)در خود فرو رفتند صیادان،
اما بسی دیر است؛
تالاب بیپرواز مرغ مهاجرسخت
دلگیر است
3)روییده در اندوه مرداب
یادآورتنهایی من بود
نیلوفری بیتاب
الهه تاجیک زاده
شعر نوجوان
بازگشت من
آلاله جنیدی
آن روز کوچه کوچه
پر از غبار میشد
بر دوش نازک شهر
غمها سوار میشد
از روی شاخه هامان
زیتون درد چیدند
گنجشکها از آن پس
پرواز را ندیدند...
دنیای ما عوض شد
خون شد، و آتش و خاک
آواره شد پرستو
خشکید شاخه ی تاک
*
با سنگ بازگشتم
تا قدس را بگیرم
تا انتقام گنجشک
از تانکها بگیرم