ترور در برابر منطق مناظره
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
«(شهید هاشمینژاد) مسئولیت سنگین خود را از سال ۴۱ تا دیروز صبح یعنی در طول ۱۹ سال بخوبی انجام داد و دیروز هم با کمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست. احساس میکنم برادر عزیز و گرانبهایی که قلباً و روحاً به او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم را از دست دادهام...»(1)
این جملاتی است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای فردای شهادت حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد برای تجلیل از مقام والای وی اظهار داشتند. روحانی مبارزی که از سال ۱۳۴۰، با برپایی جلسات تبلیغ و وعظ به آگاهی و بیداری مردم همت گماشت.
هاشمینژاد در سنین جوانی بود که پس از جریان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، در سفرهای تبلیغی محرم و صفر و رمضان، به شهرهای نیشابور، شهرری، چالوس و... با طرح مسائل جدید، به سؤالات و مشکلات علمی و اجتماعی مردم پاسخ میگفت و اذهان آنها را نسبت به حکومت جائر زمان، روشنی میبخشید. در این سفرها، مزدوران ساواک سایه به سایه او را تعقیب میکردند و در واقع بخش مهمی از پرونده شهید هاشمینژاد را در ساواک، اسناد سفرهای تبلیغی فرهنگی/ سیاسی او تشکیل میداد. (2)
هاشمینژاد در شهر مشهد با تأسیس «کانون فرهنگی جوانان»، نسل جوان آن روز را که تحت تبلیغات شدید ضد دینی رژیم شاه قرار داشت، با مسائل دینی و سیاسی آشنا کرد و در سال ۱۳۴۳ «کانون بحث و انتقاد دینی» را در جهت ارشاد نسل جوان بنا نهاد. این اقدام سبب شد تا دفاع از قلمرو دین و فرهنگ اسلامی از حالت یکجانبه و تدریس و تبلیغ منبری در سطح عامه بیرون آمده و جنبه مباحثه و انتقاد در سؤال و جواب برای قشر خاص جوانان تحصیلکرده را به خود بگیرد.(3)
منطق مناظره داشت
در همین سالها بود که کتابی به نام «مناظره دکتر و پیر» را نوشت. کتابی که میان جوانان و نسل علاقهمند و پرسشگر مباحث دینی دست به دست میشد. در این کتاب تعالیم و اعتقادات اسلامی را در قالب مناظرهای مابین یک دکتر جوان و پیرمردی که در حال مسافرت با قطار بوده و در یک کوپه همسفر شده بودند، به صورتی جذاب مطرح مینمود.
در این کتاب، شبهات و سؤالاتی که درباره مسائل دینی و اعتقادی در بین نسل جوان وجود داشت، از زبان دکتر جوان با صراحت و شفافیت تمام طرح شده و سپس از زبان پیرمرد پاسخ آنها با استحکام و قوت هرچه بیشتر ارائه میگردید.
در آن سالها که رژیم شاه سعی در زدودن هرگونه نشانه اسلام انقلابی و ناب را داشت، این کتاب در کنار جزوات «مؤسسه در راه حق» آیتالله مصباح، اسلام اصیل را به زبان ساده ترویج کرده و راه و یاد آرمانهای امام را زنده نگه میداشت.
از همین روی ساواک نتوانست آن را تحمل کرده و با دستورات اکید به واحدهای خود، جمعآوری کلیه نسخ آن را به مرحله اجرا درآورد. در یکی از اسناد ساواک درباره کتاب «مناظره دکتر و پیر» آمده است:
«... این کتاب مورد بررسی واقع شده و مطالب آن زننده انتقادآمیز و تحریککننده میباشد. خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی نسبت به جمعآوری و ممانعت از تجدید چاپ کتاب مزبور اقدام و نتیجه را اعلام فرمایند..»(4)
اگر چه «کانون بحث و انتقاد دینی» بیشتر به موضوعات دینی، اجتماعی، اخلاقی، علمی و تاریخی میپرداخت، اما مسائل سیاسی روز هم از قبیل اسرائیل غاصب، آمریکا، جنایتهای رژیم وابسته و... در کمال شجاعت و هوشیاری و با تحلیلهای دقیق و روشنگرانه سید شهید مورد بحث قرار میگرفت و این همان است که ساواک آن را «فعالیت مضره» نامید!
در سال ۱۳۴۹ ساواک درباره کانون اعلام داشت که «بهطور کلی... مرکز فعالیت مضره سیاسی و ضد دولت میباشد.»
در نهضت امام و با مراد خویش
از طرف دیگر سید عبدالکریم هاشمینژاد از همان روزهای آغاز نهضت امام، در کنار رهبر و مقتدای خویش فعالیت کرد که اوج آن در سال 1342 بود. سید که در ایام عاشورای هر سال در تهران به منبر میرفت، چند روز قبل از ۱۵ خرداد 1342، در مسجد مروی، هیئت یزدیها، بازار سرای ملا علی و هیئت حسینی تهران به منبر رفته و سخنرانیهای پرشوری علیه رژیم و در افشاگری و تحلیل ماهیت «اصلاحات شاه»، «تساوی حقوق زنان و مردان» و «کشتار طلاب مدرسه فیضیه» و... ایراد کرد.
شهید هاشمینژاد همزمان با دستگیری امام، به همراه گروهی از روحانیون و طلاب مبارز بازداشت و زندانی شد. اما پس از آزادی از زندان ساواک، مجدداً به مشهد بازگشت و به ادامه فعالیتهای علمی و سیاسی پرداخت.
در اوایل مهرماه سال ۴۲ به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها، ایام فاطمیه در منزل خویش به منبر رفته و مسائل سیاسی و اجتماعی روز را بیان میکرد. اما در مهرماه 1342 برای سخنرانی به مسجد فیل دعوت شد و 3 شب در این مسجد به منبر رفت و به انتقاد شدید از رژیم شاه پرداخت و از خیانتهای رضاخانی و کشف حجاب و مخالفت با اسلام گفت.(5)
ماموران ساواک پس از تلاش بسیار برای جلوگیری از سخنرانی شهیدهاشمینژاد و به کار گرفتن ترفندهای مختلف برای دستگیری وی، سرانجام در سومین شب، به مسجد حمله کرده و ضمن بازداشت هاشمی نژاد، مسجد و حاضرین در مجلس سخنرانی را نیز به خاک و خون کشیدند که دهها نفر شهید و زخمی شدند.
فاجعه مسجد فیل، آنچنان تکاندهنده بود که بنا به نقلی، حتی رادیو بیبیسی در همان زمان چنین تعبیر نمود که شیر بچهای در مشهد حادثه مسجد فیل را که از نادر حوادث شهر مشهد میباشد، به وجود آورد.(6)
از حبسی به حبس دیگر
اما شهید هاشمینژاد همچنان پس از بیرون آمدن از حبس، مجدداً به همان امور انقلابی و مبارزاتی در نهضت امام مشغول میشد و مجدداً پس از مدتی باز هم از سوی ساواک دستگیر و زندانی میگردید که آخرین بار پس از اعتراض به قتل و غارت طلاب مدرسه فیضیه قم در خرداد 1354 بود که باعث شد همراه یار همیشگیاش، آیتالله واعظ طبسی، به زندان بیفتد و این بار تا دو سال در حبس بود تا اینکه با اجرای سیاستهای به اصطلاح فضای باز رژیم شاه از زندان آزاد شد.
در سالهای 56 و 57 و روزهای اوج گیری انقلاب، شهید هاشمینژاد در کنار حضرت آیتالله خامنهای و آیتالله واعظ طبسی، محور اصلی مبارزات و تظاهرات و اعتصابات در مشهد بودند و با صدور اعلامیههای مختلف در حمایت از رهبری حضرت امام، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی و تجمعات انقلابی دعوت میکردند.
پس از بازگشت پیروزمندانه حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، شهید هاشمینژاد از مشهد به تهران آمد و به دیدار رهبر محبوب خویش نائل شد، اما خیلی سریع به مشهد بازگشت تا همچنان مبارزات مردم در خراسان را هدایت نماید.
در وقایع 22 بهمن، هاشمینژاد در حفظ و نظم شهر و حفظ پادگانهای آن نقش بسزایی داشت. او به اتفاق آیتالله واعظ طبسی توانست پادگان مشهد و پادگان لشگر ۷۷ را از دستبرد افراد فرصتطلب دور داشته و سلاحها را حفظ کنند و مشهد را آرام نگه داشته و اداره نمایند.
در جبهههای مختلف نظام جمهوری اسلامی
پس از پیروزی انقلاب، وی با رأی قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت و در تصویب بندهای مهم قانون اساسی همچون اصل ولایت فقیه بیشترین نقش را ایفا کرد.(7)
سید در قضایای جنگ تحمیلی بارها به همراه حضرت آیتالله خامنهای به مناطق جنگی رفت. یک بار هم به اتفاق ایشان به اهواز سپس به دزفول رفت و در آنجا در پشت جبهه خدمات ارزندهای انجام داد. او همچنین در افشای خیانتهای بنیصدر و جبهه متحد لیبرالهای سلطنتطلب و منافقین سهم بسزایی داشت.
پس از شهادت رئیسجمهور محبوب ملت ایران محمد علی رجائی، با تلاشی پیگیر از مسئولین طراز اول کشور خواست تا شخصیتی از روحانیت دلسوز، عهدهدار این مقام باشد و اصرار داشت در این برهه خطیر، شخصیتی چون حضرت آیتالله خامنهای عهدهدار آن گردد.
خبر موافقت حضرت آیتالله خامنهای با شرکت در انتخابات ریاستجمهوری او را بیاندازه خوشحال نمود. سید اعتقاد داشت نباید آیتالله خامنهای را تنها یک فرد مکتبی بدانیم. باید او را یک ایدئولوگ و مکتب شناس بدانیم. اما نتوانست پیروزی یار دیرین و مبارز خود در انتخابات ریاستجمهوری 10 مهر 1360 را ببیند.
سید عبدالکریم روز هفتم مهرماه همزمان با شهادت حضرت جوادالائمه علیهالسلام، رأس ساعت ۷ صبح به مکان حزب جمهوری اسلامی رفت و در کلاسی که دانشپژوهان انتظار او را میکشیدند، حضور یافت. ساعت ۸ صبح هنگامی که در حال خروج از کلاس بود، یکی از منافقین شقی، با نارنجک به سید حمله کرد و هاشمینژاد با بدنی پاره پاره و دستهای قطع شده به خیل شهدا پیوست. پیکر پاکش را در «دارالزهد» حرم مطهر حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام به خاک سپردند.
حضرت امام به مناسبت شهادت او فرمودند:
«... در روز شهادت امام جواد علیهالسلام یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس کرده بودم. و مراتب فضل و مجاهدت او براشخاص آشنا پوشیده نیست.»(8)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- یاران امام به روایت اسناد ساواک- جلد 5 - پیشین
2- یاران امام به روایت اسناد ساواک- جلد 5- شهید حجتالاسلام سید عبدالکریمهاشمینژاد- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- 1378- مقدمه
3- همان
4- کتاب دکتر و پیر به روایت ساواک- یاد ایام- مهرماه 1388- شماره 50-1
5- همان- گزارش ساواک خراسان مورخ ۲۲/7/۴۲
6- ریادگر شهر شهادت- سید احمد هاشمینژاد- صفحه ۳۳۹
7- شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت- مرتضی بذرافشان- صفحههای ۱۰۳-۱۰۹
8- روزنامه جمهوری اسلامی- 8/7/1360