kayhan.ir

کد خبر: ۸۲۹۴
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۳
تحلیل هشتاد و ششمین مراسم اسکار در گفت وگو با سعید مستغاثی، منتقد و مستندساز

قهرمان سازی ورشکسته ها به سبک آکادمی اسکار


مراسم اسکار اگرچه از نظر جنبه های هنری و فرهنگی -به ویژه برای ما ایرانیان- اهمیت چندانی ندارد.(حتی دو نفر از اعضای آکادمی اسکار به تازگی در گفت وگویی با روزنامه لس آنجلس تایمز اعتراف کرده اند که اصلا فیلم برگزیده اسکار را ندیده اند و تنها براساس توصیه دیگران به این فیلم رأی داده‌اند!) اما به هر حال، اسکار به عنوان تجلی‌گاه سیاست های رسمی دولت آمریکا در زمینه هنر هفتم و یکی از اهرم های نظام سرمایه داری جهانی در انتشار شاخص‌های مدنظرش، قابل تأمل است. به مناسبت برگزاری هشتاد و ششمین دوره اسکار با سعید مستغاثی، منتقد، پژوهشگر، رئیس اسبق انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران و کارگردان مجموعه مستندهایی چون «راز آرماگدون»، «و اینک آخرالزمان» و ... درباره این مراسم سینمایی گفت وگو کردیم.
تصویرروز
- مراسم اسکار امسال با هیجان کمتری برگزار شد و برگزیدگان، قابل پیش بینی بودند.
البته هر سال همین طور است. پارسال هم واضح بود که «آرگو» برنده جایزه بهترین فیلم می شود. سال قبلش هم قابل پیش بینی بود که «آرتیست» جایزه فیلم برتر را می گیرد. چون جوایز و جشنواره هایی که حکم حلقه های پیرامون اسکار را دارند، اعم از گلدن گلوب و بافتا و جوایز انجمن‌ها و ... از چند هفته قبل با انتخاب های خودشان نتیجه اسکار را هم مشخص می کنند. وقتی این جوایز امسال همگی فیلم «12 سال بردگی» را انتخاب کردند، قابل پیش بینی بود که اسکار هم به همین انتخاب دست می زند. جالب است که حتی جوایز فیلم مستقل هم برخلاف اسمش به «12 سال بردگی» و «جاسمین غمگین» که فیلم مستقل نیستند( و متعلق به کمپانی های بزرگی همچون فاکس قرن بیستم و برادران وارنر و سونی پیکچرز و ...هستند) جایزه داد که این خیلی خنده دار است. علاوه بر این، مراسم اسکار امسال بی‌حال‌تر از همیشه برگزار شد، چون می خواستند زورکی به فیلمی که راجع به سیاه پوست هاست جایزه بدهند. در این مراسم جایزه بهترین فیلم را معمولا هنرپیشه‌های قدیمی و اسطوره های بازیگری می‌دهند. اما این بار جایزه بهترین فیلم را ویل اسمیت که یک شب قبل جایزه بدترین بازیگر سال (تمشک طلایی) گرفته بود، داد! این کار، جز تحقیر فیلم برگزیده معنای دیگری ندارد و نشان می دهد که اسکار به زور مجبور به اهدای جایزه بهترین فیلم خود به "12 سال بردگی" شده است.
- بر چه اساسی می گویید این جایزه «زورکی» داده شده است؟
ببینید، معمولا فیلم هایی که به عنوان بهترین فیلم معرفی می شوند، حداقل در دو رشته بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه هم برنده می شوند. چون مگر می شود فیلمی به عنوان بهترین فیلم انتخاب شود اما کارگردانی و فیلمنامه اش برتر نباشد؟ از این نظر، آکادمی اسکار هم پهلو به پهلوی جشنواره فیلم فجر ما می زند. چون امسال هم در جشنواره فجر ، برخی فیلم ها که نامزد دریافت سیمرغ بهترین فیلم بودند ، نه در فیلمنامه و نه در کارگردانی نامزد نبودند! من نمی دانم اگر بهترین فیلم، دارای بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه نیست پس چه عنصری آن را به بهترین فیلم تبدیل می کند؟!
از طرف دیگر اعطای جایزه اسکار بهترین فیلم به فیلمی بود که اگرچه اهداف شان را پوشش می داد اما به هرحال چندان به ذائقه نژاد پرستانه آکادمی نشینان خوش نمی آمد.
- چگونه به فیلمی جایزه دادند که به ذائقه‌شان خوش نمی آمد؟
فرانسیس ساندرس در کتاب «جنگ سرد فرهنگی» از قول برخی عناصر اطلاعاتی آمریکایی می گوید که آمریکایی ها نزد ملل دیگر به خصوص اروپایی ها ، همیشه به یک سری ویژگی ها معروف بوده اند که نژادپرستی و سیاه پوست آزاری یکی از این ویژگی ها بوده است. ساندرس همچنین از قول همان مقامات آمریکایی می نویسد که ما باید چهره آمریکا را در افکار عمومی جهان اصلاح کنیم که فیلم و سریال بهترین وسائل برای این کار هستند. مسئله آفریقایی ها و سیاهان یک داغ ننگی بر پیشانی آمریکا محسوب می شود. به قول خودشان، 200 میلیون سیاه پوست در جریان برده‌داری قربانی شده اند. به همین دلیل هم تصمیم گرفتند که این لکه ننگ را از خود پاک کنند. هالیوود وارد کار و اولین فیلمی که در این زمینه ساختند «در گرمای شب» (نورمن جویسون – 1967) نام داشت که در آن، پلیس سیاه پوست، همرده پلیس سفیدپوست نمایش داده می شود. این درحالی است که هنوز حتی در همین اسکار هم سیاه پوست ها از بی مهری ها و تبعیض نژادی شاکی هستند. یکی از کارهایی که کردند روی کار آوردن یک رئیس جمهور سیاه‌پوست بود. کریستوفر پالین (نویسنده و محقق برجسته آمریکایی) در یکی از کتاب هایش نوشته که آمریکایی ها از اوائل دهه 80 در این زمینه کار می کردند که یک رئیس جمهور سیاه پوست را روی کار بیاورند تا مقداری چهره ناپاک خود را نزد جهانیان موجه جلوه دهند. (اگرچه می دانید که رئیس جمهوری در ایالات متحده کمترین نقش را دارد چه سیاه باشد و چه سفید!) ساخت این گونه فیلم ها و انتخاب آن ها در اسکار هم در راستای همین سیاست است. اما به هر صورت چون ماهیتا نژادپرست هستند قلبا نمی توانند با این موضوع کنار بیایند و برای شان یک خرده سنگین است.
ضمن اینکه فیلم های سیاه پوستی که در اسکار مطرح می شوند، سیاهان را همواره به عنوان آدم‌های درجه دو نمایش می دهند. مثل فیلم «لینکلن» که سیاه پوست ها در آن کمترین نقش را داشتند. درست است که مسئله برده داری مطرح می شود، اما قهرمان اصلی، سرمایه دارهای سفیدپوست هستند. یا در فیلم «خدمتکار» همین طور که در آن فیلم هم سیاه پوست خوب، انسانی درجه دو محسوب می شود که خدمتکار خوبی است و قهرمان، ارباب سفیدپوست و مهربان است. در فیلم «برباد رفته» هم دقیقا همین طور بود.
- یعنی به جز این فیلم ها، آثار دیگری هم که به سیاهان می پردازند هست؟
بله، یک سری فیلم ها هستند که هیچ گاه مطرح نمی شوند. مثلا امسال یک فیلم سیاه پوستی داشتیم درباره محمد علی کلی، قهرمان بوکس با نام «بزرگ‌ترین مبارزه محمدعلی» که در آن، کلی را به عنوان یک سیاه پوست مسلمان مطرح می کند. فیلم راجع به مقطعی است که محمدعلی کلی از رفتن به جنگ ویتنام خودداری کرده و باعث می‌شود که محاکمه شود. او در این محاکمه می‌گوید: «هیچ ویت‌کنگی من را کاکاسیاه نخوانده، هیچ ویت کنگی من و پدر و مادرم را به بردگی نکشیده و هیچ ویت کنگی من و پدر و مادرم را نکشته است.» او همچنین از این حرف می زند که اسلام می گوید که من نباید در هیچ جنگی وارد شوم، مگر اینکه خدا گفته باشد. فیلم، دادگاه عالی آمریکا را هم زیر سوال می برد. خب، این فیلم اصلا در هیچ یک از جشنواره های سینمایی و حلقه های سینمایی پیرامون جایزه اسکار راه نمی یابد. این درحالی است که توسط کارگردان مشهوری به نام استیفن فریرز ساخته شده است. عجیب این است که همین کارگردان یک فیلم دیگر به نام «فیلومینا» دارد که از نظر ساختاری نسبت به فیلم «آخرین مبارزه محمدعلی» ضعیف تر است اما در جشنواره ها و جوایز آمریکایی از جمله همین اسکار به شدت مطرح شد. و یا در فیلمی به نام «باتلر» که راجع به دوران روسای جمهور مختلف از آیزنهاور تا ریگان است و اتفاقا پایان فیلم هم به اوباما می رسد، چون سیاه پوست ها را فعال و تأثیرگذار نمایش می دهد (و سفید پوستان نقش چندانی ندارند)، اصلا در جوایز آمریکایی و ازجمله اسکار مطرح نمی شود.
- فیلم «12 سال بردگی» با حضور یک سرمایه دار سفیدپوست آمریکایی به عنوان منجی به پایان می رسد. به نظر می رسد که منجی گرایی، وجه غالب آثار برگزیده اسکار امسال است؟
بله، دقیقا این جریان از «12 سال بردگی» شروع می شود. یعنی شما بدبخت ترین سیاه پوست ها را در این فیلم می بینید. هیچ حرکتی نمی کنند؛ بدبخت، بیچاره و ذلیل هستند و حال آدم را به هم می زنند! اسکار و جوایز آمریکایی و اساسا تفکر و ایدئولوژی آمریکایی این نوع سیاه پوست را می پسندد. نکته کنایه آمیز فیلم هم این است که نقش نجات دهنده سیاه پوست را «براد پیت» بازی می کند که خودش تهیه کننده فیلم است و یکی از بازیگران اسطوره ای هالیوود محسوب می شود.
اگرچه منجی گرایی و قهرمان آمریکایی (آن قهرمان ایدئولوژیک که ما آن را شبه قهرمان می‌دانیم) همیشه در هالیوود بوده و هست، اما امسال در اسکار محور قرار گرفت. این را حتی از خود مراسم هم می شد دریافت. چون سه تا کلیپ در مراسم به نمایش درآمد و هر سه نیز درباره قهرمان‌های هالیوودی بودند. این کلیپ ها به نوعی خط مشی هر دوره از اسکار را نشان می‌دهند. اسکار در هر دوره یک خط مشی دارد. مثلا سال گذشته ستایش از سرمایه داری و ضدیت با جنبش ضد وال‌استریت، خط مشی اسکار بود و دو سال قبل هم محور مراسم ، میراث پدران بود و امسال، منجی‌گرایی و قهرمان سازی ایدئولوژیک. البته ناگفته نماند که همه جشنواره ها و جوایز سینمایی برای خودشان یک خط و مشی و چشم اندازی دارند و تنها جشنواره فیلم فجر ما است که فاقد خط مشی و چشم انداز است!
- این خط مشی بر چه اساسی شکل می‌گیرد؟
این خط مشی مطابق با سیاست های روز و البته در راستای منافع دراز مدت آمریکاست. مثلا سال قبل، جنبش ضدسرمایه داری وال استریت موی دماغ آمریکا شده بود و اسکار هم به فیلم‌هایی علیه آن جریان توجه نشان داد. آمریکا امروز در دوران افول و انحطاط به سر می برد و آمریکایی‌ها دیگر مانند گذشته کشور خودشان را قدرتمند و برتر نمی دانند. مثلا آن ها روزگاری ایران را در حد نوکر خودشان می پنداشتند، اما حالا مجبور هستند که در مقابل ایران (به طور مقطعی هم که شده) کوتاه آمده و حتی کرنش کنند. غرور آمریکا شکسته شده است. البته این غرور از 33 سال قبل و در زمان تسخیر لانه جاسوسی شان در تهران لطمه دید. آن ها می خواهند این غرور را بازیابی کنند؛ همچنان که برژینسکی گفت که هژمونی سلطه گری آمریکا از بین رفته است و باید به فکر یک هژمونی جدید باشد تا بار دیگر ژاندارم جهان شود. به نظر بنده، گرایش شدید به قهرمان سازی و منجی نمایی قهرمان های آمریکایی که (البته همیشه وجود داشته ولی) در اسکار امسال محور بروز ایدئولوژی آمریکایی و خط مشی اصلی قرار گرفته، پاسخی به همین نیاز جامعه امروز آمریکاست.
- آن طوری که من دقت کردم، همه این قهرمان ها هم ویژگی های مشترک و شبیه به هم دارند.
بله، قهرمان ایدئولوژیک در فیلم های آمریکایی دارای المان های خاصی است. مثلا فردگرا و بی‌نیاز از آدم های دیگر است، بی بند و بار و بی خیال است، اومانیست است و تنها بر اراده خودش تکیه می کند، بعضا اسطوره گرا و دارای باورهای شبه‌مذهبی هم هست. وسترنر، مهم ترین تجلی قهرمان ایدئولوژیک آمریکاست.
- در فیلم های برگزیده اسکار این قهرمان‌سازی چگونه انجام شده است؟
مثلا فضانورد فیلم «جاذبه» دقیقا همین ویژگی‌ها را دارد. او تک افتاده و بی پشتوانه است و حتی فرزندش را هم از دست داده است. در فیلم می‌بینیم که بدون هیچ گونه کمک و پشتیبانی و تک و تنها خودش را نجات می دهد و قهرمان می شود. در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» هم قهرمان فیلم یک گاوچران و وسترنر است که منجی همجنسگراها و ایدزی ها می شود. در فیلم «او» یک نرم افزار رایانه‌ای قهرمان فیلم می شود و جالب است که حتی او هم دارای ویژگی های قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی است، حتی حالت بی بندوباری و فردگرایی دارد. «گتسبی بزرگ» نمونه تمام عیار قهرمان آمریکایی است. این فیلم، یک شمایل سازی کامل از قهرمان آمریکایی با ویژگی هایی چون ثروت، عاشق پیشگی، شجاعت و تهور است.
- یعنی فیلم هایی که نامزد شده اما جایزه نبردند این ویژگی ها را نداشتند؟ مثلا فیلم‌هایی مثل «گرگ وال استریت»، «حقه بازی آمریکایی» و ...
اتفاقا این مشخصه در آن فیلم ها هم هست. «حقه بازی آمریکایی» درباره دو آمریکایی است که در حقه بازی علیه پلیسی که مکزیکی الاصل است شمایل قهرمانی می یابند. در «گرگ وال استریت» هم گفته می شود که حتی در میان گرگ های اقتصادی هم ما قهرمان هستیم. بلفورت نمونه کامل یک قهرمان آمریکایی است. این فیلم دقیقا ستایش وال استریت است و می گوید در آمریکا اگر کمی عرضه داشته باشی می توانی سرمایه دار شوی. درحالی که حتی یک بچه دبیرستانی رشته اقتصاد هم می داند که در آمریکا فقط سرمایه‌دارهای بزرگ هستند که حرف اول و آخر را می زنند و سرمایه‌دارهای کوچک به راحتی بلعیده می شوند.و یا فیلم «نبراسکا» که داستان یک وسترنر به آخر خط رسیده است، اما در نهایت او هم به هدفش رسیده و الگویی برای دیگر همشهریانش می شود یا در واقع منجی زندگی کسالت بار و به پایان رسیده آنها می گردد. در فیلم «همه چیز از دست رفته» هم که دیگر قهرمان آمریکایی در وسط دریا و با دست خالی قهرمان می شود. یعنی همه اش زرق و برق و قهرمان سازی آمریکایی را در نظر مخاطب جلوه می دهند. در همه رشته ها؛ اقتصاد، جنگ، جاسوسی، حقه بازی، کامپیوتر، سبک زندگی و ...
- برخی همچنان معتقدند که انتخاب های اسکار صرفا هنری هستند و این فیلم ها، چون از نظر هنری و تکنیکی نسبت به سایر فیلم‌های روز سینمای آمریکا برتری داشتند به جوایز اسکار دست پیدا کردند. آیا مصداق‌هایی برای رد این نظر وجود دارد؟
بله، به عنوان مثال فیلم های «پشت درخت‌های کاج» و «خارج از کوره» دو فیلم اجتماعی و انتقادی بودند که هیچ جایی در اسکار و جوایزی شبیه به آن پیدا نکردند. فیلم «شراکتی که تو نگه داشتی» یک فیلم سیاسی و اجتماعی روز به کارگردانی رابرت ردفورد بود که آن هم نادیده گرفته شد. و یا فیلمی به نام «سرزمین موعود» که فیلم خوبی هم بود (و در بسیاری از جشنواره های درجه یک مانند برلین جایزه گرفته بود)  در اسکار و جوایز و حلقه های متصل به آن مطرح نشد. چرا مطرح نشد؟ چون اسم فیلم، «سرزمین موعود» است و این فیلم می گوید که سرزمین موعود براساس حقه و فریب بنا می شود. فیلم دیگری به نام «پشت چلچراغ» بود که یک داستان واقعی را درباره دو همجنسگرا را نمایش می داد و به سرانجام تلخی می رسیدند. این پایان مخالف ایدئولوژی آمریکایی است. چراکه براساس آن ایدئولوژی، فیلم ها نباید تصویری منفی از همجنس‌گرایی نشان دهند و گرنه مثل همین فیلم از جوایز محروم می مانند! فیلم «امپراطور» راجع به حضور آمریکا در ژاپن در دوران پس از جنگ جهانی دوم و ماجرای پرل هاربر است. اما به رغم برخورداری از ساختار و بازی های خوب، چون از حمله آمریکا به ژاپن انتقاد می کند و به ژاپنی‌ها حق می دهد که از کشور خودشان دفاع کنند از اسکار باز می ماند. حتی فیلم «جنگ جهانی z »هم با اینکه همه چیزش مطابق سیاست های اسکار است و همه منتظر بودند تا در اسکار بدرخشد، اما صرف اینکه نشان می دهد زامبی ها به اورشلیم هم نفوذ می کنند و این شهر را هم فاقد امنیت نشان می دهد، از اسکار باز می ماند. «ایلایزیوم» هم یک فیلم علمی تخیلی و پسا آخرالزمانی بود که نشان می داد یک سری سرمایه دار در شرایط بهتر زندگی می کنند و یک سری آدم های درجه دوم هم در سوی دیگر در حال مرگ تدریجی هستند. حتی فیلم هایی چون «هجوم» ساخته ران هوارد و «خلسه» به کارگردانی دنی بویل با وجودی که فیلم های ضد سیستم نیستند اما چون قهرمان آمریکایی با مشخصاتی که گفتیم را ندارند، در اسکار و جوایز آمریکایی هیچ جایگاهی نیافتند. مجموعه این ها نشان می دهد که اسکار امسال با خط مشی قهرمان سازی آمریکایی و منجی گرایی برگزار شد و هر فیلمی که مطابق این خط و مشی نبوده از اسکار و همه حلقه ها و جوایز متصل به آن دور مانده است.