بررسی آفات و آثار برتریجویی در سبک زندگی
مذمت خود برتر بینی حتی در بند کفش
علی جواهر دهی
برتریجویی وتکبر از رذایل اخلاقی است. تکبر حالتی در نفس است که انسان خود را برتر از دیگران میبیند و موجبات خودپسندی وی را فراهم میآورد. همین حالت نفسانی، عامل مهم در رفتارهای نابهنجار فرد در جامعه است که از جمله آنها میتوان به نقدناپذیری، تندخویی، استکبارورزی، عصبانیت، درگیری، اهانت، دشنام و مانند آن اشاره کرد.
نویسنده در این مطلب گوشهای از آفات و آسیبهای برتریجویی را در رفتار اجتماعی و تفاوت سبک زندگی این افراد با افراد دیگر جامعه تبیین کردهاست.
علل و عوامل تکبر و برتریجویی
حالت نفسانی تکبر و برتریجویی نسبت به دیگران هر چند که بستر طبیعی در ذات انسانی دارد، ولی علل و عواملی این مسئله را تشدید میکند. شرافت طبیعی بشر نسبت به موجودات دیگر، بستری را فراهم آورده که برخی از انسانها خود را نه تنها نسبت به موجودات دیگر برتر دانسته و خود را اشرف آفریدههای بشر میدانند، بلکه در میان خودشان نیز این حالت بروز و ظهور میکند و برخی گمان میکنند که از دیگران به طور طبیعی برتری دارند.
از آیات قرآنی به دست میآید که بسترهای فکری، فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی در ایجاد این حالت در نفس نقش اساسی دارد. به عنوان نمونه خداوند در آیه 27 سوره هود، طبقه اجتماعی اشرافیت را زمینه ابتلا به تکبر و خوی خودبرتربینی در انسان برمیشمارد. اینکه شخص در یک خانواده اشرافی به دنیا میآید و در آن رشد میکند گاه به این توهم باطل میرسد که همگان برده زرخرید اویند و باید مطیع محض او باشند. فراهم شدن همه امکانات واطاعت بیچون و چرا از او از سوی دیگران بویژه خدمه و کارگزاران موجب میشود که شخص به این باور برسد که از نظر نفسی نیز، او برتر از دیگران است. پس از نظر فکری و فهم و شعور نیز برتر است و باید همگان نظرات او را بپذیرند.
پس طبقه اجتماعی از یک سو و برخورداری از امکانات و فراوانی مال و فرزند از سوی دیگر، زمینه تکبر و غرور را در افراد موجب میشود و این حالت را در اشخاص برمیانگیزد. خداوند در آیاتی از جمله آیه 10 سوره هود و آیات 32 تا 35 سوره کهف و آیات 50 و 51 سوره فصلت به این عامل یعنی برخورداری از امکانات اشاره میکند و میفرماید که چگونه ثروت موجب میشود که شخص گمان کند که او از هرگونه بدی و نقص به دور است و چون از فقر مادی رهایی یافته است هیچگونه فقری ندارد و این دیگران هستند که به سبب فقر مادی در همه گونه فقر دست و پا میزنند. پس از نظر شخص ثروتمند، دارایی و ثروت مساوی با نیکخویی و برتری است، چنانکه فقر مادی به معنای فقر در همه عرصهها و زمینههاست. تعبیر قرآن در آیه 10 سوره هود آن است که شخص ثروتمند گمان میکند که بدی به سبب وجود ثروت از دامن او رخت بسته است. پس باید خود را شادمان و فاخر بداند و بر همین است تفاخر و بزرگی بفروشد.
خداوند در آیات پیش گفته سوره کهف به تحلیل روحیه تکبر و برتربینی افراد پرداخته و میفرماید که از نظر این افراد، ثروت و دارایی آنان همانگونه که در دنیا و در میان مردم برایشان بزرگی آورده و آنها را در شرایط خوبی قرار داده، در آخرت و پیشگاه خداوند هم موجب عزت و جلب حسنه و نیکی به آنان خواهد بود. از نظر این افراد ثروت و دارایی عامل بزرگ جلب حسنات در دنیا و آخرت است. پس چون در دنیا از ثروت و حسنان بهرهمند هستند در آخرت و پیشگاه خداوند نیز به همین منوال از حسنات بهرهمند خواهند شد.
از دیگر عوامل تهییج و برانگیختن روحیه تکبر میتوان به علم اشاره کرد. برخی از افراد به علم خود میبالند و موفقیتهای خود را به خود نسبت میدهند و میگویند که این علم آنهاست که آنان را در عرصههای گوناگون چون اقتصاد و مدیریت موفق کرده است و فارغ از یاد خدا و آخرت شده و فراموش میکنند که وقتی به دنیا آمدند هیچ نمیدانستند و در ناتوانی و نادانی به سر میبردند و خداوند به الهام و عقل وتعلیم و تغذیه، ایشان را دانا و توانا ساخت و همان خدا به چیزی کوچک، آنان را ناتوان و نادان میسازد و یا در سر پیری این امکانات و نعمتها را از آنها میگیرد.
به هر حال، علم، یک عامل برای خودبرتر بینی بشر است وقتی که در آن خدا از یاد برود و از آخرت و خدا غافل شود. خداوند این عامل را به عنوان یکی از متغیرات و عوامل تکبر انسان در آیاتی از جمله 76 تا 78 سوره قصص مطرح میکند؛ زیرا قارون غره به علم خود شد و گمان برد که دارایی و ثروتی که به دست آورده ناشی از علم اقتصاد او بوده است و همین موجب شد که تکبر و علو کند.
خداوند در آیه 14 سوره نمل میفرماید که یکی از عوامل انکار یقین از سوی برخی افراد، علو و برتریجویی است. به این معنا که شخص با آنکه به موضوع و مسئلهای یقین قطعی و برهانی دارد و از نظر اندیشهای جزم دارد ولی در مقام عمل به انکار آن میپردازد؛ زیرا عمل به علم خود را مانع برتریجویی یا ظلم میبیند، پس با انکار یقین میکوشد تا کار خودش را توجیه کرده و به علو و ظلم بپردازد. این دو انگیزه نفسانی باعث میشود که انسان چیزهایی را که میداند انکار کند. این دو عامل ممکن است در نفس ما هم وجود داشته باشد. وقتی انسان به حق خودش راضی نباشد و ناآگاهانه، نیمه آگاهانه یا آگاهانه میخواهد به دیگری بگوید: من از تو بالاترم! حق را انکار میکند.
البته عوامل دیگری چون شیطان و وسوسههایش (نساء، آیات 36 تا 38)، غفلت از یاد خدا (اعراف، آیه 146)، نژادپرستی (اسراء، آیه 61؛ ص، آیات 75 و 76) و مانند آن از دیگر عوامل تاثیرگذار در ایجاد و اظهار این حالت در انسان است که در آیات قرآن به آنها اشاره شده است.
مصادیقی ازعلو و برتریجوئی در زندگی اجتماعی
از نظر قرآن، علو و برتریجويي ریشه همه مفاسد اجتماعی است، همان طوری که عامل مخالفت با خدا و پیامبران و طغیان علیه خداست.
اینکه انسان خود را در همه امور، نیک و خوب ببیند و دیگران را بد بداند و حتی خوبی دیگران را برنتابد، زمینهساز بسیاری از رفتارهای نابهنجار است.
از نظر اسلام، این حالت نباید در شخص انسانی ایجاد شود و یا اگر ایجاد شده باید درمان شود، زیرا موجب شقاوت و بدبختی خود و جامعه در دنیا و آخرت میشود.
آموزههای اسلامی برای درمان بسیاری از بیماریهای مهم روحی و روانی بشر آمده است. از این رو آن را شفا و درمان نامیده است. بیماریهایی که شقاوت ابدی انسان را موجب میشود. مبارزه با این بیماریها میبایست در اولویت قرارگیرد.
اسلام به عناوین گوناگون در اندیشه شناسایی این بیماریها، علل و عوامل ایجادی و یا بقایی آنها و نیز درمان و از میان بردن آنها است.
چنانکه گفته شد، شرایط محیطی و زیستی و نیز علل و عوامل چندی در ایجاد و بقا و تقویت این روحیه نقش دارد. پس باید با توجه به اینکه برخی از امور بستر ساز بروز و بقای این بیماری هستند، باید با آنها مبارزه کرد. برخی از اینها چنان دقیق و لطیف هستند که به سادگی نمیتوان آن را شناسایی و یا به عنوان عامل ردگیری کرد. این امور همچون ریا است که مرز دقیق و لطیفی با اخلاص دارد. حرکت در مسائل روحی و روانی مانند حرکت بر لبه شمشیر و نازکتر از مو است و امکان سقوط در آن بسیار است. از این رو باید همه حرکات و سکنات و افکار بشر به دقت مورد تحلیل و تجزیه قرار گیرد تا امکان سقوط فراهم نیاید.
خود برتربینی حتی در بند کفش
شاید انسان گمان کندکه برخی از کارها و رفتارها و یا افکارش موجب علو و برتری نیست یا بستر و فضای آن را فراهم نمیکند. ولی باید توجه داشت که این امور و حالات اندک اندک ایجاد یا تقویت میشود. پس گاه میشود که انسان خود را متکبر نمیبیند در حالی که گرفتار تکبر و برتریجویی شده است. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «کسی که دوست داشته باشد بند کفشش از بند کفش دیگری بهتر باشد، طالب علو است.» (تفسیر نورالثقلین،ج 4 ص144)
این سخن به خوبی نشان میدهد که این بیماری تا کجا میتواند نفوذ کند و آهسته و آرام چون موری سیاه بر سنگی سیاه در شبی تاریک بخزد و در جان ما آشیانه کند و اندک اندک جان و روح و روان ما را چون خوره بخورد و به بیماری برتریجویی و تکبر گرفتار کند.
خداوند در آیه 63 سوره قصص پس از ذکر داستان برتریجویی و فسادانگیزی فرعون و قارون به مردم هشدار میدهد که در زمین برتریجویی و فساد نکنند،زیرا اینها نشانه بیتقوائی است و موجب میشود که در آخرت از زیانکاران بوده و از بهشت و مواهب آن محروم شوند: تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا و العاقبه للمتقین، این سرای آخرت را از آن کسانی ساختهایم که در این جهان نه خواهان برتریجویی هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است.
دو آفت هستی سوز
در حقیقت از نظر قرآن دو آفت هستی سوز، برتریجویی و تبهکاری است، چنان که در آیات پیش از این، رهاورد شوم برتریجویی و برتریطلبی در داستان عبرتانگیز فرعون و هامان و نیز قارون به روشنی ترسیم شده و اینک هشدار میدهد که ما سرای جاودانه آخرت و پاداش پرشکوه آن را برای کسانی قرار میدهیم که نه در اندیشه خود بزرگبینی و برتریجویی باشند و نه در پی تبهکاری و فساد.
در روایت است که امیرمومنان(ع) به تنهایی به بازار میرفت و در راه خویش گمشدگان را راه نشان میداد و محرومان را کمک میکرد و به ناتوانان یاری میرساند و هنگامی که به فروشندگان میرسید، قرآن را میگشود و به تلاوت این آیه میپرداخت که: تلک الدار الاخره... ایشان پس از تلاوت آیه شریفه میفرمود: نزلت هذه الآیه فی اهل العدل و التواضع من الولاه و اهل القدره من سائر الناس؛ هان ای مردم! این آیه شریفه در مورد زمامداران عدالت پیشه و فروتن و توانمندان و صاحبان امکانات فرود آمده و به آنان هشدار میدهد که مبادا به آفت برتریجویی و مستی قدرت و ثروت گرفتار شوند.
و نیز آوردهاند که ایشان میفرمود: ان الرجل لیعجبه شراک نعله فیدخل فی هذه الایه، تلک الدار الآخره؛ گاه انسان از این به خود میبالد و غرق در سرور و شادمانی میگردد که بند کفش او از دیگران بهتر است و با این کار به مفهوم آیه شریفه وارد می شود که: این سرای آخرت و پاداش پرشکوه آن را برای کسانی قرار میدهیم که هیچ برتریجویی و تباهی را نخواهند، چرا که این فرد در قلمرو کوچک و ناچیزی، در اندیشه برتریطلبی است.
با این بیان منظور این است که هرکس با هر نعمتی از نعمتهای گوناگون، گرچه با لباس و کفش خویش برکسی تکبر ورزد و برتریجویی کند، از کسانی است که در روی زمین در اندیشه برتریجویی و تبهکاری است. (مجمعالبیان، امینالاسلام طبرسی، ذیل آیه)
بنابراین در رفتار و سبک زندگی روزمره ما از جمله لباس، خانهسازی، تغذیه، خرید وسایل خانه، آمد و شد، وسایل نقلیه و مانند آن، این روحیه و حالت تکبر و خود برتربینی به خوبی خود را نشان میدهد. کسی که متکبر و مغرور است، میکوشد تا لباسی متفاوت داشته باشد که او را برجسته نشان دهد. در غذا و تغذیه نیز این گونه است و رویه اسراف و تبذیر را درپیش میگیرد و اهل خوشگذرانی است. (سبا، آیات 34 و 35) در راه رفتن نیز چنان گردنکشی میکند که گویی همه باید زیر پای او و برده او باشند و بر او سلام کنند. (لقمان، آیات 11 تا 19)
این گونه افراد اهل اسراف و تبذیر در همه امور هستند. در رفتوآمد به خانه خویشان و دوستان رفتارهایی نشان میدهند که انسان از آن منزجر میشود. در خرید وسایل خانه، میکوشد تا برترینها و بهترین برندها را بخرد هرچند که هیچ استفادهای نداشته باشد. کتابخانههایی با چوب گردو و کتب نفیس دارد و درهر شکلی شده بر آن است تا تفاخر بفروشد و گردن فرازی کند.
اهل تجمل و تجملپرستی است و بیشترین هزینه را برای آن میکند و چشم و همچشمی، او را کور کرده و اجازه نمیدهد تا کسی بالاتر و برتر از او باشد. از هر گونه نقد و انتقاد گریزان است و فکر و رای و عملش را برترین و بهترین میداند.
بیگمان شما در پیرامون خود با کسانی که اهل تکبر و خودبرتر بینی هستند مواجه هستید و به سادگی تفاوت رفتاری آنان را با دیگران مشاهده میکنید؛ زیرا اهل هیچ قانون و مرامی نیستند و خود را چنان برتر میبینند که در همه جا میکوشند تا از حق و قانون بگریزند و قانون را دور بزنند و اگر نتوانستند، با قلدری آن را برای خود مجاز قرار دهند. درهمین جامعه امروز به ویژه در میان فرزندان اشراف و رهبران و مسئولان و اهل زر و زور میتوانید به سادگی رفتارهای متکبرانه و تفاخرآمیزی را مشاهده کنید که برخاسته از روحیه تکبر و علو طلبی آنان است. همه چیز برای آنان است و همه ملت باید پذیرای قول و فعل آنان باشند. دیکتاتوری در آنان نهادینه شده و چون قدرت و ثروت دارند مطبوعات و رسانهها را به خدمت میگیرند و حتی قانون را به بازی میگیرند و اجازه نمیدهند تا قانون علیه آنان اجرا شود. با نگاهی به اشرافیت قوم یهود و تطبیق آنان با اشرافیت امروزی در ایران میتوان دریافت که چگونه امروز فرعونها و قارونهای زمان ما علو و فساد میکنند و قانون هم جلودار آنان نیست.
سبک زندگی این متفرعنها و قارونهای زمان چنان مشخص است که به سادگی همه نابهنجارها و فسادها را میتوان در زندگی آنان مشاهده و ردگیری کرد.