احسان نراقی-۴۳
نراقی:اگر مردم بیدار شوند، فراماسونکشی شروع میشود(پاورقی)
برای همین بود که دعوتِ نراقی به کنفرانس «مسائل آموزشی و فرهنگی و اجتماعی جوانان» در رومانی که توسط یونسکو صورت گرفته بود، با اجازه نخستوزیر انجام شد۳۹۳ و پس از آن نیز، احسان نراقی به فرانسه رفت و با وجود اینکه با حضور در جمعِ دانشجویان موسوم به «جبهه ملی سوم» در راستای اهداف کلانِ نظام شاهنشاهی تلاش نمود، ولی دلخوریهای خود از امیرعباس هویدا را نیز، گاه و بیگاه، بروز میداد:
«شخصِ هویدا، از دوستان نزدیک من بود. همیشه میگفت: اگر روزی من به مقامی رسیدم، چنان میکنم و چنین خواهم کرد؛ ولی بعد از صدارت، عملاً نشان داد که از همه بدتر بوده و با تظاهر و ریا کار خود را پیش برده است. ولی خیال نکنید که با این بچههای کنفدراسیون و به اصطلاح انقلابیون، موافقم. آنها هم بدتر از همه. کسی که به گفتههای خود ایمان ندارد، قابل اطمینان نیست.»394
احسان نراقی درباره علت اختلافات خویش با هویدا و چگونگی ارتباط مجدد و آشتی با او میگوید:
«من از هویدا توقع داشتم از لحاظ سیاسی مقابل شاه بایستد. اما او اهل مقاومت نبود. من هم دلخور شدم ... به یونسکو رفتم و مدت شش سال از ایران دور بودم ... مدتی هم با هم قهر بودیم... حتی وقتی به ایران میآمدم، به دیدنش نمیرفتم ... تا این که در سال 1972 بود که فرح به پاریس آمد. من طرحی داشتم که با همکاری یونسکو، یک مرکز موسیقی شرقی در شیراز تأسیس کنیم. به همین خاطر، با مدیرکل یونسکو برای ملاقاتی با فرح رفتیم. هویدا هم بدون خبر قبلی آنجا بود. وقتی وارد شدیم، سه تا صندلی بود، یعنی برای فرح، من و رنه ماهو. هویدا مرا روی صندلی نشاند و رفت برای خودش صندلی آورد. با این که نخستوزیر بود، ولی محبت میکرد ... فرح خندید و گفت: شما دو نفر باید با هم آشتی کنید.»395
البته احسان نراقی، در جایی دیگر، داستان دیگری را از چگونگی دیدار خود با هویدا در فرانسه نقل میکند، که با توجه به موارد بالا، قابل تأمل است:
«پنج سال پیش، یعنی سال 1973(1352) که من در یونسکو کار میکردم، هویدا به پاریس آمد و مرا همراه رنه ماهو، که رئیس آن مؤسسه بود، دعوت کرد. ( هویدا برای رنه ماهو احترام زیادی قائل بود، زیرا در سال 1938، در مدرسه فرانسویهای لندن، استاد فلسفه او بوده است.) ما در هتل بریستول، همراه همسران مان، ناهار را با او صرف کردیم. طی دو ساعتی که با هم بودیم، هویدا تصویری شگفتانگیز از ایران و توسعهاش در تمام زمینهها برای ما ترسیم نمود.»396
هویدا، شخصیتی بسیار پیچیده و سیّاس بود که با وجود گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز چهره واقعیِ او در هالهای از ابهام است و طبیعی است که فردی مانند احسان نراقی که دارای ضعفِ شخصیت در ابعاد مختلف بود و آن را به انحاء مختلف نیز بروز میداد، توانایی مقابله با امیرعباس هویدا را نداشت. کما اینکه اسدالله علم نیز، با تمام پشتوانه و جایگاهی که در رژیم شاهنشاهی و دربار پهلوی و نزدیکی به شاه داشت، به رغم تمسخرِ هویدا، خود را در مقابل او، ناتوان میدانست.
تعبیرِ «ترسیمِ تصویری شگفتانگیز از ایران و توسعهاش» که احسان نراقی در گفتگوی خود با هویدا از آن یاد میکند، او را که متنبه نیز شده بود، راهی ایران کرد تا این بار، با حمایت نخستوزیر و با فرمان محمدرضا پهلوی، «ریاست موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی» را عهده دار شود.397
پس از فراگیر شدنِ انقلاب اسلامی که انتشار مقالهی مجعول رشیدی مطلق، آن را به اوج رساند، احسان نراقی، فرصتی یافت تا از امیرعباس هویدا انتقامجویی نماید؛ از این رو، به سراغِ جمشید آموزگار که اینک نخستوزیر بود، رفت و چگونگیِ انتشارِ این مقاله راسؤال نمود و در همانجا، مسئله دستگیری هویدا را، با این سؤال که «چرا هویدا میگردد.»، مطرح کرد. سپس با مهدی بهار(دکتر مهدیان) تماس گرفت و آگاهیهای خود از انتشار این مقاله را در اختیار او گذاشت و درخواست کرد تا این مسئله را با توجه به نقش امیرعباس هویدا، در مقالهای انتشاردهد:
«مهدیان: خوب، اگر من این مطلب را بنویسم و چاپ شود و رفت و شکایت کرد، چه میشود و بعداً اگر فراماسونری با من درافتاد، آن وقت چه کنم.
نراقی: هویدا چنین جرأتی نمیکند که شکایت کند و فرصت این رسیده که اگر مردم بیدار شوند، فراماسونکشی شروع میشود. یعنی بدان که ماسونکشی در این کشور شروع خواهد شد. هنوز اثرات شوم این تحریک هویدا، روی مردم هست و دارند خودشان هم دامن میزنند.
مهدیان: داریوش همایون اقرار کرد که هویدا نوشته است این را.
نراقی: بله.»398