محمد مهدی رسولی:
شعر با «روزمرگی» میمیرد!
«شاعرانگی» اصلیترین خصیصه آثار متنوع هنرمندانی است که شاعر بودن آنها بر هنر یا دیگر هنرهایشان سایه سنگینی دارد.
از جمله اینان باید به «محمد مهدی رسولی» نویسنده، شاعر و نقاش و کارگردان اشاره کرد.
وی تاکنون بیش از 30 عنوان کتاب در زمینه ادبیات و نقاشی منتشر کرده است که مضامین دینی و عرفانی، مهمترین پایه این آثار را تشکیل میدهد.
مجموعه شعر «تو را عشق است»، رمان «رقص بسمل» و...از کتابهای اوست.
اما «آهو درمانی» نام آخرین مجموعه ازاشعار آزاد رسولی به شمار میرود که 90 قطعه از سرودههای وی را در بر گرفته است.درباره این کتاب،گفتگویی با وی انجام دادهایم.
* در کتاب اخیر شما، آهودرمانی، جدیترین اشعار رنگ طنز دارد، این رویکرد ناخواسته است و یا کاملا آگاهانه اعمال میشود؟
بسم الله الرحمن الرحیم.اصولا شعر در مواجهه اولیه، عکسالعمل ناخودآگاهی است به صدایی که از درون، شاعر را به خود میخواند. صورت اولیه شعر، همواره در ناخودآگاه نقش میشود و سپس در مراقبتها و بازیافتهای متعدد در کارگاه خودآگاه، صیقل میخورد و رخ مینمایاند. در این مسیر هرگونه اطوار و رفتار شاعرانه صورت مثالی ِ مفهوم و جوهره شعر است که در هیئت کلمات و یا مثلا علامات سجاوندی ظاهر میشود. بنابراین رفتار طنزگونه نیز خاستگاهی جز مضمون شعر ندارد یعنی اگر مضمون، طلب طنز کند دریغ ِ شاعر از طنز، موجب دریغ! خواهد بود. اما خود ِ این طنز هم جای تأویل و تفسیر دارد. بطور مشخص تقریبا هیچ یک از آثار آهو درمانی، در دایره شعر طنز تعریف نمیشود، مگر با تسامح؛ چون شعر طنز مختصات شکلی و معنایی خود را دارد، اما به هر روی، نگاه موقعیت شناسانه در شعر و یا گونههای دیگر ادبی، زبان را به گشاده رویی، طنز و حتی گاهی مطایبه متمایل میکند.
* نقاش بودن شما کاملا در لحن و چینش کلمات اشعار کتاب آهودرمانی مشهود است، چقدر این ویژگی در معناسازی و انتقال معانی شعرتان موثر است؟ آیا شعر هم به نقاشیهای شما حس داده است؟
ببینید، نقاشی از جهان دو بعدی و پلاستیک میآید، حتی انتزاعیترین نقاشیها ساختاری ماده گون و فیزیکال دارند. نقاشی به خودی خود زبانی مستقل است که بدون در نظر گرفتن موضوع و مفهوم آن، به واسطه سطح دو بعدی و رنگدانهها شکل میگیرد، اما شعر کاملا بیواسطه و از جهان انتزاع برمی خیزد. البته تظاهرات تصاویرنقاشانه در شعر، در نگاه اول پارادوکسیکال مینماید اما اصلا پردازش لحظات تصویری در شعر یکی از رفتارهای هدفمند شاعر است و اگر تصاویر شاعرانه یعنی لحظههای نادیدهای که ابزارِ دیدنشان در شعر فراهم میآید از ساحت شعر فاصله بگیرد، هستی ِ شعر، مخدوش میشود. خب بله، من در نقاشیهایم شعر میگویم و بطور طبیعی در شعرهایم شمایلی از جهان موعودم را تصویر میکنم، درست است که این دو رودخانه در یک مسیر موازی از ذهن من جاری هستند اما هر یک، طعم و لحن و لهجه منحصر به خود را دارند.
* لحن کودکانه کارهایتان به درگیری مخاطب با شعر، کمک میکند، چون سادگی و حس دریغ نسبت به کودکی را دامن میزند. این لحن از کجا میآید؟
زیست در نشئه کودکی، نه تنها در شعر بلکه در دیگر قالبهای هنری، هنرمند را به سرچشمه بیتمامی میرساند که جوشش و استمرار مضمون را تضمین میکند. مواد و عناصر اولیه مضمونسازی و آرایش و پیرایش آنها همواره در خانه هزار اتاق کودکی، در فضا، معلق و در دسترس هنرمند خواهد بود. تا اینجا صحبت از مضمون بود اما لحن، موضوع دیگری است. لحن یک کارکرد فرمالیستی دارد. لحن کودکانه، مضامین پیچیده شاعرانه را در لباس راحتی، روی مخده نرم ِ درک ِ شعر مینشاند. اما یادمان باشد که این درک، فقط مربوط به لایه اول متن است. برای دریافت لایههای بعدی، لحن، کم رنگ میشود و حتی فراموش میشود اما بلافاصله پس از دریافت لایههای بعدی و جان شعر، دوباره لحن به شعر بازمی گردد. این رفت و آمد، محاکات مخاطب با جهان کودکی است که حالا دوباره در پنجاه سالگی متولد شده است.
* آیا معتقد هستید که شعر متعهد بازتاب جهان معاصر شاعر است؟ چرا این بازتاب در اشعار، داستان و رمان شما، برعکس نقاشی هایتان رمزآمیزتر است؟
من اصولا عناصر، مضامین و ابزار صورتسازی و شکل ورزی ِ آثارم را از جهان ِ زیسته ام میگیرم؛ اما این مضمون و این شکل تا قبل از اینکه در حوض ِ ذهن و جان و رؤیاهای من، غوطه نخورد مجوز صدور پیدا نمیکند! این ساز و کار، مضامین مرسوم و مألوف را بار دیگر در پردازشی همه جانبه به زبان ِ جغرافیای معنوی من ترجمه میکند. پس از این دگردیسی، مضامین، گاه لحن ِ استعاره به خود میگیرد و گاه لباس تلمیح به تن میکند و گاه در مناظر و منازلی دیگر مینشیند. در آثار نقاشی ام نیزهمین اتفاق به شکل و صورتی مادیتر تجسم مییابد. اما شعر، اگر به زبان جغرافیای معنوی شاعر ترجمه نشود تبدیل به شعار میشود. تبدیل میشود به یک مانیفست ناشیانه که به درد دعواهای حزبی میخورد. شعر اگر نتواند به بیان تغزلی ِ رخدادهای جهان معاصر زیستهاش دست یابد، کلماتی بیروح و از دست رفته است. در این صورت، این شعر در معرض همه تهدیدها قرار میگیرد؛ هم دروغ خواهد گفت، هم صله گیر خواهد شد. هم دغلبازی خواهد کرد، هم نان به نرخ روز خواهد خورد. هم دلقکی پیشه خواهد نمود و هم شهرآشوب محلههای از ما بهتران خواهد شد. در یک کلمه، هر چه باشد، شعر نخواهد بود، وبال میشود و میآویزد به گردن هر رهگذر تازه واردی و... و البته تصدیق میفرمایید این شعر نبودش بهتر است تا بودش، که بیشک در همان اوان ِ بیهودگی، بر اثر بیماری صعبالعلاج ِ روزمرّگی خواهد مرد.