انتخابات؛ سبک زندگي سياسي در نظام اسلامی (3)
اصول سبك زندگي سياسي
حجتالاسلام دکتر محمدجواد نوروزیاصلاح سبك زندگي از اهداف مهم انقلاب اسلامي بهشمار میرود. امروزه سرنوشت ما با انقلاب گره خورده است. این انقلاب با تکیه بر مباني نظري اسلام و طرح نظريه ولايت فقيه، سخنی نو براي جهان مطرح نمود و به تعبیر امام خميني ـرِضْوانُالله عَلَيْهِـ انقلاب ما مفتخر به تحقق مقاصد قرآن و سنت بوده و با مشاهده بيكفايتي رژيم پهلوي، اسلامگريزي و عواملي نظير سرسپردگي، بياخلاقي و بيعدالتي، به حرکت در آمده و سبک الگوی طاغوتی را طرد و با تغييراتي بنيادين در ساختار سیاسی كشور، ارزشهاي اسلامي را احيا نمود. حال یکی از عرصههای نظام جمهوری اسلامی ایران مسئله انتخابات است که از روزهای آغازین انقلاب اسلامی، نماد عینیّت یافتن حاکمیّت مردم در پرتو اندیشه اسلامی بوده است، اما ارزشهای حاکم بر انتخابات چیست؟ پرسشی که در این فصل به بررسی آن اشاره خواهیم داشت.
1. ولايت مداري
شاخص اصولگرايي در انتخابات، ولايت است. برخي حاضر به هيچ انعطاف و تحولپذيري در عرصه سياست نيستند و اين امر یعنی تصلّب بیمنطق درسیاستورزی، ميتواند پيامدهاي ناگواري براي جامعه داشته باشد.
مقوله ولایتمحوری و ولایتمداری موضوعی است که در دوران ائمه معصومین ـعَلَيْهِم السَّلَامُـ و بعد از آن، مورد توجه است. هرچه درجه قرب و تقرب به ولایت و محوریت ولایت، نزدیکتر باشد، امتحانها سنگینتر و سختتر است و آزمونها، جدّیتر خواهد بود؛ چرا که در مقوله ولایت، تبعیّت یک جایگاه ویژهای دارد.
موانع ولایت محوری
1- ناآگاهی از جایگاه ولایت
اولین مانع در ولایتمداری، ناآگاهی از جایگاه ولایت است. بعد از رحلت پیامبر ـصَلَّىاللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِـ مشکل اساسی پیش آمده، مقوله ولایت بود؛ افراد بهدنبال حکومت و خلافت رفتند. در جامعه و در فتنههاي بهوجود آمده، این مسئله قابل مشاهده است. در فتنه، خیلی از افراد دخیل در آن، در مقوله ولایت دچار مشکل شدند. یکی از اين افراد که در مقوله فتنه یک جایگاهی دارد، بیان میکند که «من زمان حیات امام هم برای ایشان نامه نوشتم و به امام اعلام کردم که ولایت فقیه اینچنینی جواب نمیدهد. ما اگر بخواهیم حکومت به جایی برسد ـدقت کنید میگوید حکومتـ باید یک مجموعه کنترلی برای آن قرار بدهیم. مثلاً در حوزههای علمیه به یک جمعی بگوییم که آنها هشدارهایی را بدهند، در موقعیتهای مختلف تذکرهایی بدهند که مراقبت از حکومت بکنند؛ لذا ولایت فقیه لازم نیست.»
2- دنیازدگی و فراموش شدن آرمانهای اسلامی
دنیاگرایی مهمترین آسیب خواص در چرخش به سوی باطل است و آفتی است که خواص را تهدید میکند؛ لذا امام علی ـعَلَيْهِ السَّلَامُـ در نهجالبلاغه مواضع بسیاری (بیش از ثلث نهجالبلاغه) در مورد زهد و زیانهای دنیاگرایی و عدم توجه به آخرت است. به تعبير مقام معظم رهبری ـمُدَّ ظِلُّهُ الْعالیـ میفرماید:
«وقتی خواص در یک جامعه خواص طرفدار حق، آنچنان میشوند یا اکثریت قاطعشان آنچنان میشوند که برایشان دنیای خودشان اهمیّت پیدا میکند، از ترس از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را بهخطر نمیاندازند، اولش با شهادت حسین بن علی ـعَلَيْهِ السَّلَامُـ آن وضع آغاز میشود، ...جاه و ثروتطلبی مهمترین عنصر انحراف در عصر امام علی ـعَلَيْهِ السَّلَامُـ قلمداد میشود».
در صدر اسلام پيروي عوام از خواص بر پايه آن بود که مسلمانان گمان ميکردند، افرادی چون سعد وقّاص، طلحه، زبیر و ابوموسی اشعری، همچنان هویت اسلامی و انقلابي عصر نبوي را حفظ کردهاند، در حالیکه این افراد پس از رحلت پیامبر تغییر موضع داده و از هويّت اسلامی تهی شده بودند. از سوی دیگر خواص در جهت پیروی عوام، همواره در جهت فریب عوام کوشيدهاند هویت مادّی، دنیوی و شیطانی خود را رنگ و لعاب دینی، و اعمال و مواضع خود را توجیه شرعی نمایند.
در نگاه ساختاری، ساختار تبعیضآمیز که از دوران گذشته به ارث مانده (ساختار طبقاتی) نهتنها ميتواند مددرسان نخبگان و خواص اهل باطل در نيل به مطامعشان باشد، بلکه آن را تسهیل میکند. مصلحتاندیشهای عافیتطلبانه از جمله عوامل اساسی زوال تمدّن اسلامی فراموشی یا نادیده انگاشتن آرمانهای اسلامی است. زمانی که رهبران فکری جامعه دچار دنیازدگی شوند، به تدریج زمینههای فکری نیز با آن همراهی و در نهایت بستری برای دور شدن از ارزشهای اسلامی مهیا میشود. از اینرو در احادیث آمده است که «حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ» دنیازدگی رهبران فکری به تدریج جامعه را دچار فساد و تباهی میکند؛ زیرا جامعه با رفتار رهبران فکری، عملکرد خود را تنظیم میکند. در قرآن کریم آمده است: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» ویژگی مهم این رهبران، ذخیره کردن کنز، درهم و دینار بود، چنانچه در مقابل، پایبندی و استواری رهبران الهی بر ارزشها، موجب پایداری جامعه بر سر ارزشها میگردد. هرگاه رهبران فکری در عملکرد خود دچار کاستی و خطا شوند، بهتدریج زمینههای التقاط فکری و تضعیف باورها مهیا میشود.
3- بدعت
بدعت، پیامد مهم دنیازدگی و پشت پا زدن به اهداف و آرمانهای اسلامی است. به دیگر سخن، پایبند نبودن به ارزشهای اسلامی در مقام عمل، زمینههایی را در جهت شکلگیری فکر و نظریههای منطبق با عمل مهیا میکند. ایجاد بدعت، راهبرد اساسی خواص جبهه باطل است. کسانی که برتریطلب و دنبالهرو خواستههای نفسانياند، میکوشند در راستای ارضای خواستههای خود، مردم را بهدنبال خود داشته باشند. آنان با شعارهای فریبنده، در مسیر حق اختلال ایجاد ميکنند. هدف این بدعتها، جلب توجه مردم به خود و ایجاد فاصله و تردید در باورها و تعامل میان شهروندان و حاکم اسلامي است. بدعتگذاران از سویی سعی در همنوایی با مبانی اعتقادی مردم دارند؛ زیرا مخالفت با آنها موجب طردشان میشود. از دیگر سو، خواستهها و اهداف خود را که با اصول و مبانی اعتقادی منافات دارد، بهعنوان تفسیر دین و عقاید دینی عرضه ميکنند، لذا با آميزش حق و باطل، کژي و باطل را موجه جلوه میدهند.
«إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى».
از آنجا كه در روایات اسلامی بر همراه بودن علم و عمل تأکید شده است؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ؛ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ، وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ، وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ».، میتوان نتیجه گرفت که ذهن و عین در اندیشه اسلامی در تعامل با همدیگرند و نافرمانی در عمل به تدریج اندیشه را نیز به همسویی با عمل میکشاند و زمینهساز وقوع بدعتها میشود؛ «أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ».
4- ظلم و ستم عملی
تجاوز از حدود الهی در مقام عمل که ناشی از دنیازدگی و فراموشی آرمانها و ارزشهای اسلامی است، زمینه را برای ظلم، تجاوز و ستمورزی مهیا میکند. عدم پایبندی به حدود و احکام الهی معضلي است که اصرار و تأکید بر آن موجب سرکشی و بروز روحیه ستمگری در فرد میشود.
5- اشرافیگری
از دیگر پیامدهای دنیازدگی و بیتوجهی به آرمانهای الهی، رشد روحیه اشرافیگری در افراد و گروهها است. تأمل در آیات قرآن کریم و سرگذشت امّتهای پیشین، گویای آن است که این سه امر در بنیاسرائیل تجربه شده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً».
6- حسادت
امام علی ـعَلَيْهِ السَّلَامُـ درباره سعدبن ابیوقاص و رفتارش در شوراي شش نفره میفرماید: «یکی از آنان (سعدبن ابیوقاص) بهسبب کینهای که داشت، بهطرف دوستش (عبدالرحمن) منحرف شد، در حالیکه ديگري (عبدالرحمن)، به علت داماديش با (عثمان) به نفع او رأی داد».
7- سادهلوحی و سادهاندیشی
یک عامل اساسی شکست سپاه امام علی ـعَلَيْهِ السَّلَامُـ در جنگ صفين، سادهلوحی برخی خواص از جمله ابوموسی اشعری بود. کسانی که مالک اشتر را مجبور به عقبنشینی از کنار خیمه فرماندهی معاویه کردند.
8- نفوذ اندیشههاي بیگانه
«نفوذ ایدههای بیگانه و غربی از آفتهای مهم خواص است و عوام، آن را از طریق خواص میگیرند. تحليلهاي نادرست و شبههافکني رويکردي است که عرفيگرايان در چالش با جامعه اسلامي دارند و گاه بهظاهر خود را دلسوز مردم نيز نشان ميدهند؛ چنان که در قرآن کريم، فرعون به قوم خود چنين وانمود کرد که از ترس تغيير دين از سوي حضرت موسي، با او ميجنگد؛ «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ.» و از کارکردهاي مثبت پاسخگویی به شبهات، نمیتوان در مقابل شبهات و مکاتب ساختگي که وارد جامعه میشود سد ایجاد کرد».
بازتاب آفت دنیازدگی در رهبران فکری، شکلگیری طبقه جدیدی با رویکرد غیردینی در جامعه است. اگر روحانیت به مثابه یک جریان فکری ـ فرهنگی در طول تاریخ اسلام، دچار دنیازدگی شود، این امر موجب بدبيني به کل دستگاه روحانیت طرد شده و بهجای آن، طبقه جدیدی با نگاه غیردینی شکل ميگیرد و با تولید اندیشههای التقاطی، خلأ عالمان راستين را پر ميکند. اگر در جامعه اسلامی، حکومت اسلامی شکل گرفته و رهبران فکری آن دچار دنیازدگی شوند، به تدریج کارگزاران حکومتی از بدنه رهبران فکری جدا شده و خود خلأ ناشی از رهبران فکری را پر میکنند.
با دنیاگرا شدن رهبران فکری و شکلگیری طبقهای با نگاه غیردینی، کارکردهای نهادهای مدنی اسلامی نیز بهتدریج تغییر مییابد و این نهادها رفتار خود را با رویکرد غیردینی منطبق میکنند، بر این اساس نهاد خانواده سنتی، مسجد، مدرسه، رسانه و سایر نهادها مهمترین پل برای گذار جامعه از دین به اخذ رویکردها و رفتار غیردینی میگردند. این فرایند موجب تأثیرپذیری نهادهای مدنی جامعه اسلامی از نخبگان غیردینی، تغییر ذائقهها و درنهایت، غیردینی شدن افراد، گروهها و نهادها میگردد.
رخدادهاي یاد شده موجب غیردینی شدن نیروهای دفاعی و امنیتی میشود؛ زيرا بهتدریج فکر غیردینی در میان نیروهای دفاعی رسوخ کرده و انگیزه دفاع از حاکمیت دینی و ارزشهای الهی در میان آنها تضعیف و بهجای آن، انگیزههای ملّی جایگزین شود. این امر موجب بقاي شکل و فقدان محتوی ميگردد. در حالیکه شاخصهای جریانهایی که زمینههای زوال را مهیا میکنند را میتوان در تبعیّت از عواملي چون؛ تضعیف باورها و ایمان، خودباختگی، فاصله گرفتن از ارزشهای اخلاقی، تضعیف باورهای دینی، همنوایی با دشمنان، دنیازدگی، قدرتطلبی، رقابت منفی و حسد برشمرد.