این پیراهن کفن من است! (یک شهید، یک خاطره)
مریم عرفانیان
قبل از اینکه عازم منطقه شود، پیراهنی سفید دوخته بود. پیراهن را برتن کرد و روبه رویم ایستاد، گفت:
- «این پیراهن کفن من است!»
با همان پیراهن هم به در خانه تمام اقوام رفت و از همه حلالیت طلبید. آن روز به همه آنها گفته بود که شهید میشود.
***
وقتی پیکرش را آوردند، همان پیراهن را برتن داشت که دیگر سفید نبود.
خاطرهای از شهید حسین حسین خویی
راوی: فاطمه حسین خویی، خواهر شهید
قبل از اینکه عازم منطقه شود، پیراهنی سفید دوخته بود. پیراهن را برتن کرد و روبه رویم ایستاد، گفت:
- «این پیراهن کفن من است!»
با همان پیراهن هم به در خانه تمام اقوام رفت و از همه حلالیت طلبید. آن روز به همه آنها گفته بود که شهید میشود.
***
وقتی پیکرش را آوردند، همان پیراهن را برتن داشت که دیگر سفید نبود.
خاطرهای از شهید حسین حسین خویی
راوی: فاطمه حسین خویی، خواهر شهید