پيشينه توحيدي ايرانيان قبل از ظهور اسلام
اسلام وقتي به ايران آمد، خيلي روشن نبود كه اسلام ناب كدام است و قرآن و عترت با حرف كي هماهنگ است؛ سربازاني، افسراني وارد اين خاك وسيع شدند، اين امپراطوري بزرگ. منتها اين سرزمين، سرزمين عقل و درايت بود، فهميدند اينها حرفهاي اساسي دارند، بدون جنگ پذيرفتند؛ و گرنه اگر ايران ميخواست با آنها بجنگد، يقيناً پيروز ميشد به حسب ظاهري! ايران گرچه مثل يونان خيلي نتوانست براي توحيد شهيد بدهد، ولي مثل هند هم نبود كه به دنبال بتپرستي حركت كند.
اين مثلث را من تبيين كنم تا روشن بشود جايگاه ايران اسلامي چه بود. خاورميانه گرفتار الحاد يا شرك بود، يا ميگفتند خدایي نيست: اِنْ هِيَ إلا حَياتُنَا الدُّنيا (1)؛ يا ميگفتند: مَا نَعبُدُهُمْ إلا لِيُقَرِّبُونَا اِلَي اللهِ زُلفي (2). اين آفت خاورميانه بود. زواياي اين منطقه وسيع را توحيد اداره ميكرد. وجود مبارك ابراهيم (ع) كه ظهور كرد، با استدلال و برهان در همان منطقه، گروه بسيار اندكي را موحد كرد؛ حتّي درباره عمويش نتوانست، يعني حرفهایش اثر نكرد! برهان اقامه كرد كه ستارهها و اصنام و بتان، كاري از آنها ساخته نيست؛ اما برهان حضرت اثر نكرد.
صاحبان (دست) و (چشم) در فرهنگ متعالي قرآن
قرآن كريم ميفرمايد: ابراهيم دست دارد، چشم دارد؛ اسحاق دست دارد، چشم دارد؛ اينها كسانياند كه دست و چشم دارند: اُولِي الاَيديِ وَ الاَبصار(3). اما خيليها دست و چشم ندارند. آنكه چشم توحيدي ندارد، آن را قرآن ميگويد (اَعمَي): لا تَعمَي الاَبصارْ وَ لكِنْ تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور(4). آنكه نه دستي دارد كه قلمي بزند، حرفهاي عالمانه بنويسد؛ چشمي ندارد كه كتاب عميق علمي را مطالعه كند؛ آن نه دست دارد، نه چشم! آنكه دست به تبر ميزند يك روز، يا دست به قلم ميبرد يك روز؛ اين را قرآن ميگويد: اُولِي الاَيدي وَ الاَبصار. خيليها هستند كه معلول و فلجند، منتها نميدانند معلولند! آن كسي كه نتواند در مدّت عمر يك كتاب علمي بنويسد، اين دست ندارد! اين معلولي است كه از معلول بودن خود بيخبر است! كسي كه چشمش را شب و روز در راه علم صرف نميكند، كور است؛ منتها نميداند معلول است! در فرهنگ قرآن كسي داراي دست است، كسي داراي چشم است كه يا به كتاب بنگرد يا كتاب بنويسد! وجود مبارك ابراهيم را كه خدا فرمود اينها جزء اُولِي الاَيدِي وَ الاَبصارند، براي اين است كه آن براهين را اقامه كرد، ديد اثر نكرد؛ دست به تبر برد! آن كه هر خطري را تحمّل ميكند، با تبر جلو ميرود: وَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إلا كَبيراً لَهُم(5)؛ اين داراي دست است.
بعد از آن جريان که تا حدودي در يك عدّه اثر گذاشت. ميفرمايد: فَسئَلُوهُمْ اِنْ كانُوا يَنطِقُون (6). فًنُكِسُوا عَلي رُؤسِهِم(7)، يك عدّه آگاه شدند. آن زمامداران الحاد و شرك توطئه كردند كه حضرت ابراهيم را از سر راه بردارند، تا آن وقت هم اثر رسمي نكرد. بعد وقتي كه انس ميدان آتش شد، و حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَكُم(8) شد، و فرمان الهي رسيد: يا نارُ كُونِي بَرداً وَ سَلاماً (9) شد؛ وضع برگشت. گرچه آن روز نظير امروز نه پيامك بود، نه تلفن بود، نه تلگراف بود؛ امّا خبر آنقدر مهم بود كه در كوتاهترين مدّت، خاورميانه را گرفت. بعد از يك مدّتي ميگفتند كه ميدان آتش، شده گلستان؛ ديگر كمكم آن ملحداني كه ميگفتند: اِنْ هِيَ إلا حَياتُنَا الدُّنيا به فكر الهي افتادند، مشركان هم به فكر توحيد افتادند.
بيداري توحيدي اهل يونان در سايه مجاهدتهاي ابراهيم خليل(ع)
ابوريحان بيروني كه معاصر مرحوم بوعلي است، ميگويد: اين كار ابراهيم خليل(ع) كه در خاورميانه اتفاق افتاد، اوّل گروهي را كه بيدار كرد و راه انداخت، يونان بود. به دنبال آن مراسم حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَكُم و به دنبال يا نارُ كُونِي بَرداً وَ سَلاماً، يونان بيدار شد و براي حفظ توحيد، پيشگام شهادت مرحوم سقراط بود؛ آن روز كار آساني نبود که براي توحيد زهر را بنوشد! نتيجه شهادت سقراط هم پرورش ارسطو و افلاطون بود كه كلّ آن منطقه را توحيد بيدار كرد.
گرچه ايران نتوانست مثل آنها شهيد بدهد و ارسطو و افلاطون تربيت كند؛ ولي نه الحاد را پذيرفت، نه شرك را ! الحمدلله محفوظ ماند. گِله ابوريحان بيروني از هند و امثال هند است كه من اين را در ديداري كه با علماي هند داشتم گفتم و اينها هم گريه كردند؛ كه هم نياكان شما تقصير دارند و هم شما كوتاه آمديد! كوتاه آمدن شما براي اين است كه الان اگر عصر علم نباشد، پس كِي عصر علم است؟! مگر چقدر موتور و دوچرخه در خيابان و بيابان ماست؟ بيش از اينها بالاي سر ما ماهواره است!آیا الان عصر علم نيست؟! الان كه عصر علم است شما داريد موش و گاو ميپرستيد!! اين كوتاهي شما علما است! حرف ابوريحان اين است كه اگر عالمان هند نظير عالمان يونان چهار تا شهيد ميدادند، ديگر گاوپرستي و موشپرستي در هندي كه اسرارآميز است، نبود!! هند ساليان متمادي است اتمي شده و ما كه اصلاً نخواستيم اتمي بشويم، ولي در همان انرژي هستهاي هم الان در اين وضعيم! هر وقت پاكستان را ميخواهد تهديد كند، با اتم تهديد ميكند، كشوري است اسرار آميز و اتمی که از نظر صنايع سنگين هم سوابق فراواني دارد.پس علم آنجا موج ميزند؛ امّا موشپرستي و گاوپرستي هم هست!
حرف ابوريحان اين است كه عالمان هندي كوتاه آمدند؛ اگر اينها هم مثل سقراط شهيد ميدادند، ديگر اينجور نبود! شما در يونان مسأله گاوپرستي و گوسالهپرستي و اينها را نميبينيد! يا ارسطو است يا افلاطون است يا جالينوس است يا سقراط يا فرهاريوس. اينها دارند فكر صادر ميكنند؛ بعدها ممكن است آسيب ديده باشند!
توحيد ايرانيان قبل از ظهور اسلام
ايران به لطف الهي اگر چه مثل يونان نبود كه براي توحيد شهيد بدهد و ارسطو و افلاطون تربيت كند؛ ولي زير بار الحاد و شرك و امثال ذلت نرفت! و جريان زرتشتيّت هم با توحيد همراه بود؛ مرحوم صاحب جواهر (رض) نقل ميكند مجوس كتابي داشتند و كتابشان از دست رفت، پيامبرشان شهيد شد. آنطور نبود كه (معاذالله) مثلاً به فكر بتپرستی باشند. اينها توحيد و حق را شنيده بودند.
عدم امكان فتح نظامي مناطقي نظير طبرستان توسط اعراب
وقتي اسلام وارد ايران شد، ایرانیها منتظر بودند كه پيام اينها چيست. هر جا اين سادات و بزرگواران آمدند، مثل طبرستان، مثل قم، مثل گلپايگان، مثل خوانسار؛ اينها مهد تشيع شد. الان شما به طبرستان كه ميرويد، قدم به قدم امامزاده است! اگر بنا بود كه طبرستان را با جنگ و نبرد بگيرند، هرگز ممكن نبود! اين قدم به قدم سنگر است. مگر چقدر عربها ميتوانستند آنجا بروند؟! امّا اجداد ما اينها را استقبال كردند. مگر ممكن بود كسي طبرستان را فتح كند، با همه اين شيارها و كوههایي كه قدم به قدم سنگر است. يك وقتي بختياريها خواستند بيايند طرف شمال، در اين درّههاي لاريجان قدم به قدم سنگر زدند، اينها را در همان نيمه راه برگرداندند! اصلاً ممكن نيست كسي بتواند آنجا را فتح كند. هر درختي براي خودش يك سنگر در جنگل است، هر درّهاياي براي خودش سنگر است؛ مگر ميشود طبرستان را با شمشير گرفت؟! اجداد ما وقتي اين سادات آمدند، ديدند كه علي بن ابيطالب اينجور ميگويد، فاطمه زهرا هست، امام حسن هست، امام حسين هست، اينها ولايت را پذيرفتند! ناصر صغير، ناصر كبير؛ اينها سهم تعيينكنندهاي در تشيع داشتند. آن روز خيلي روشن نبود شيعه دوازده امامي و چهارده معصومي و چهار امامي و كمتر و بيشتر! و اين بزرگواران سهم تعيينكنندهاي در ولايت و تشيع و اينها داشتند.
هوش و استعداد سرشار ايرانيان در فراگيري و توليد علوم گوناگون
اگر يك وقتي يك كسي هم در ايران پيدا ميشد كه كار سقراط را ميكرد، اينها يك دست ارسطو و افلاطون تربيت ميكردند. استعداد هست؛ نه تنها هنر نزد ايرانيان است و بَس، حكمت نزد ايرانيان است و بَس، فقه و اصول نزد اينها هست! شما ميبينيد غالب كتابهاي فقهياي كه در نجف تدريس شد، توليد ايرانيهاست. اين شرايع را ميبينيد؛ شما در عربها اينقدر نداريد! صاحب جواهر، ايراني بود؛ او اصلش از اصفهان است! فقه مهم را ايراني نوشته، اصول مهم را ايراني نوشته. اگر شيخ انصاري است، ايراني است؛ اگر آخوند خراساني است، ايراني است. كتابهاي مهم شيعه را همين ايرانيها نوشتند. فلسفه حساب ديگري دارد، فلسفه با بناي عقلاء و فهم و عرف و لغت حل نميشود تا كسي بتواند فيلسوف بشود! اين جان كندن و هوش سرشار میخواهد. آن علوم ديگر كه با بناي عقلاء و فهم عرف و اينهاست، ميشود با يك عدّهاي رابطه داشت. اگر مرحوم بوعلي است كه مال اين سرزمين است، اگر خواجه نصير است مال اين سرزمين است، اگر شيخ اشراق است مال اين سرزمين است! اينها آمدند، مكتب درست كردند. اين سرزمين اين استعداد را به لطف الهي دارد!
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دامت بركاته) در ديدار با اعضاي كميته علمي همايش بين المللي ناصر كبير؛ قم ـ بنياد اسراء؛ 13/ 9/ 1392
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) انعام/ 29 (2) زمر/ 2 (3) ص/ 45 (4) حج/ 46 (5) انبياء/ 58
(6) انبياء/ 63 (7) برداشت از: انبياء/ 65 (8) انبياء/ 68 (9) انبياء/ 69
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.