«قصه ها»ی بی سر و ته
حسام آبنوس
رخشان بنی اعتماد در «قصهها» چیزی برای ارائه نداشت و در آخرین ساختهاش، گذشته خود را به رخ مخاطب میکشد تا ببینده پیشینه فیلم سازی وی را به خاطر بیاورد و به همین خاطر به فیلم وی توجه کند. شاید بتوان گفت که بنیاعتماد و بخشی از کارگردانهای کهنه کار، دیگر حرفی برای گفتن نداشته و در ضمن تحمل بازنشستگی را نیز در خود نمیبینند. این فیلم که وامدار آثار قبلی او است در حقیقت دست خالی بودن این طیف کارگردانها را نشان میدهد و میتوان گفت که بنیاعتماد در «قصهها» به تکرار افتاده است.
«قصهها» برخلاف اسمش فاقد مولفه قصه گویی بوده و بیانیه سینمایی کارگردانش است که بعد از چند سال خانه نشینی و تنها تولید چند مستند که آنها نیز بیشتر رنگ و لعاب سیاسی داشته، تولید شده است. «قصهها» ابدا قصه ندارد بلکه اگر آن را یک نوع خودستایی محض ندانیم لااقل باید گفت صرفا یک تفریح عاطفی برای کارگردانش بوده است. این فیلم فاقد هرگونه ساختار دراماتیک است و شاید به جرأت بتوان گفت که فاقد هر نوع ساختاری است. دیده شدن شخصیتهای آثار قبلی کارگردان فیلم در سکانسهای مختلف که در حکم نخ تسبیح فیلم تعبیر شده است، انگار کارگردان سراغ هر کدام از شخصیتها و قصههای فیلمهای قبلی فقط به همان اندازه رفته که از نظر عاطفی به آنها میل داشته، نه آن اندازهای که نیاز دراماتیک قصه ایجاب میکرده است. بازیگرانی که حضورشان در فیلم مشخص نیست و آن هم از نامشخص بودن داستان نشات گرفته است. شاید این گونه پاسخ داده شود که این فیلم سرگذشت شخصیتهای قبلی فیلمهای بنیاعتماد است و در این فیلم به نوعی احوالی از آنها پرسیده شده است.
بازیگران این فیلم همگی به طرز عجیبی تحت تاثیر کارگردان قرار گرفته و به طرز شعارگونه بیانیههای سیاسی و اجتماعی قرائت کرده و بازی هنرمندانهای از خود نشان نمیدهند. بازیگران فیلم نیز دست کمی از بنیاعتماد ندارند و سیاهنمایی را به شدت در بازیهای خود بروز داده اند. اعتراضات و شعارهای سیاسی و اجتماعی این فیلم بیشتر در داخل تاکسی و وسایل حمل و نقل عمومی مطرح میشود که نشان میدهد جنس فیلم بنیاعتماد و اعتراضهای آن از جنس غرغرهای داخل تاکسی و اتوبوس است.
مستندسازی که در «زیر پوست شهر» فقط در حد صدا در فیلم حضور داشت، حالا جلوی دوربین آمده تا نخی باشد برای دوختن و وصله کردن خود به قصههای مختلف این فیلم مبهم. تنها عامل وحدت کل فیلم با اجزای مختلف، حضور اشخاص فیلمهای قبلی بنی اعتماد و برخورد آنها با یکدیگر در مقاطع گوناگون فیلم است. این فیلم با نمایی از قاب بندی یک دوربین هندیکم از داخل یک تاکسی شروع میشود که به نظر این دوربین به یک مستندساز تعلق دارد، ولی شخصیت مستندساز به طورناگهانی ناپدید میشود تا در جاهایی که بنیاعتماد دوست دارد حضور یابد. در جریان یک اعتراض کارگری در فیلم، افرادی ناشناس که احتمالا کارگردان میخواسته آنها را لباس شخصی قلمداد کند دوربینش را مصادره کرده و در پایان با نشان دادن این مستند ساز که مشغول مکالمه است و میگوید: "دوربینم سالم بود و فقط فیلمها رو ازم گرفتن...نه...هیچ فیلمی نیست که دیده نشه...تا آخر که نمیخواد تو کمد بمونه...” میخواهد برمستند بودن تصاویر و دیالوگها تاکید کند و به مخاطب اینگونه القا نماید، این تصاویر واقعیتی است که تمام جامعه را فرا گرفته و گریزی از آن نیست.
این فیلم بر پایه ساختههای قبلی بنیاعتماد شکل گرفته و حاکی از خالی بودن دست بنیاعتماد در فیلمسازی است. این فیلم حاوی این پیام است که عمر هنری امثال بنیاعتماد تمام شده و نق زدن مولفه اصلی کار وی است. او با پیشه کردن شعار " اعتراض میکنم پس هستم " خواسته بعد از چند سال خودی در عرصه سینما نشان دهد.
رخشان بنی اعتماد در «قصهها» چیزی برای ارائه نداشت و در آخرین ساختهاش، گذشته خود را به رخ مخاطب میکشد تا ببینده پیشینه فیلم سازی وی را به خاطر بیاورد و به همین خاطر به فیلم وی توجه کند. شاید بتوان گفت که بنیاعتماد و بخشی از کارگردانهای کهنه کار، دیگر حرفی برای گفتن نداشته و در ضمن تحمل بازنشستگی را نیز در خود نمیبینند. این فیلم که وامدار آثار قبلی او است در حقیقت دست خالی بودن این طیف کارگردانها را نشان میدهد و میتوان گفت که بنیاعتماد در «قصهها» به تکرار افتاده است.
«قصهها» برخلاف اسمش فاقد مولفه قصه گویی بوده و بیانیه سینمایی کارگردانش است که بعد از چند سال خانه نشینی و تنها تولید چند مستند که آنها نیز بیشتر رنگ و لعاب سیاسی داشته، تولید شده است. «قصهها» ابدا قصه ندارد بلکه اگر آن را یک نوع خودستایی محض ندانیم لااقل باید گفت صرفا یک تفریح عاطفی برای کارگردانش بوده است. این فیلم فاقد هرگونه ساختار دراماتیک است و شاید به جرأت بتوان گفت که فاقد هر نوع ساختاری است. دیده شدن شخصیتهای آثار قبلی کارگردان فیلم در سکانسهای مختلف که در حکم نخ تسبیح فیلم تعبیر شده است، انگار کارگردان سراغ هر کدام از شخصیتها و قصههای فیلمهای قبلی فقط به همان اندازه رفته که از نظر عاطفی به آنها میل داشته، نه آن اندازهای که نیاز دراماتیک قصه ایجاب میکرده است. بازیگرانی که حضورشان در فیلم مشخص نیست و آن هم از نامشخص بودن داستان نشات گرفته است. شاید این گونه پاسخ داده شود که این فیلم سرگذشت شخصیتهای قبلی فیلمهای بنیاعتماد است و در این فیلم به نوعی احوالی از آنها پرسیده شده است.
بازیگران این فیلم همگی به طرز عجیبی تحت تاثیر کارگردان قرار گرفته و به طرز شعارگونه بیانیههای سیاسی و اجتماعی قرائت کرده و بازی هنرمندانهای از خود نشان نمیدهند. بازیگران فیلم نیز دست کمی از بنیاعتماد ندارند و سیاهنمایی را به شدت در بازیهای خود بروز داده اند. اعتراضات و شعارهای سیاسی و اجتماعی این فیلم بیشتر در داخل تاکسی و وسایل حمل و نقل عمومی مطرح میشود که نشان میدهد جنس فیلم بنیاعتماد و اعتراضهای آن از جنس غرغرهای داخل تاکسی و اتوبوس است.
مستندسازی که در «زیر پوست شهر» فقط در حد صدا در فیلم حضور داشت، حالا جلوی دوربین آمده تا نخی باشد برای دوختن و وصله کردن خود به قصههای مختلف این فیلم مبهم. تنها عامل وحدت کل فیلم با اجزای مختلف، حضور اشخاص فیلمهای قبلی بنی اعتماد و برخورد آنها با یکدیگر در مقاطع گوناگون فیلم است. این فیلم با نمایی از قاب بندی یک دوربین هندیکم از داخل یک تاکسی شروع میشود که به نظر این دوربین به یک مستندساز تعلق دارد، ولی شخصیت مستندساز به طورناگهانی ناپدید میشود تا در جاهایی که بنیاعتماد دوست دارد حضور یابد. در جریان یک اعتراض کارگری در فیلم، افرادی ناشناس که احتمالا کارگردان میخواسته آنها را لباس شخصی قلمداد کند دوربینش را مصادره کرده و در پایان با نشان دادن این مستند ساز که مشغول مکالمه است و میگوید: "دوربینم سالم بود و فقط فیلمها رو ازم گرفتن...نه...هیچ فیلمی نیست که دیده نشه...تا آخر که نمیخواد تو کمد بمونه...” میخواهد برمستند بودن تصاویر و دیالوگها تاکید کند و به مخاطب اینگونه القا نماید، این تصاویر واقعیتی است که تمام جامعه را فرا گرفته و گریزی از آن نیست.
این فیلم بر پایه ساختههای قبلی بنیاعتماد شکل گرفته و حاکی از خالی بودن دست بنیاعتماد در فیلمسازی است. این فیلم حاوی این پیام است که عمر هنری امثال بنیاعتماد تمام شده و نق زدن مولفه اصلی کار وی است. او با پیشه کردن شعار " اعتراض میکنم پس هستم " خواسته بعد از چند سال خودی در عرصه سینما نشان دهد.