kayhan.ir

کد خبر: ۵۴۳۹
تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۸:۴۷

«قصه ­ها»ی بی سر و ته

 حسام آبنوس

 رخشان بنی اعتماد در «قصه‌­ها» چیزی برای ارائه نداشت و در آخرین ساخته­‌اش، گذشته خود را به رخ مخاطب می‌کشد تا ببینده پیشینه فیلم سازی وی را به خاطر بیاورد و به همین خاطر به فیلم وی توجه کند. شاید بتوان گفت که بنی‌­اعتماد و بخشی از کارگردان‌­های کهنه کار، دیگر حرفی برای گفتن نداشته و در ضمن تحمل بازنشستگی را نیز در خود نمی‌بینند. این فیلم که وام­دار آثار قبلی او است در حقیقت دست خالی بودن این طیف کارگردان­‌ها را نشان می‌دهد و می­توان گفت که بنی‌­اعتماد در «قصه­‌ها» به تکرار افتاده است.
«قصه­‌ها» برخلاف اسمش فاقد مولفه قصه گویی بوده و بیانیه سینمایی کارگردانش است که بعد از چند سال خانه نشینی و تنها تولید چند مستند که آن­‌ها نیز بیشتر رنگ و لعاب سیاسی داشته، تولید شده است. «قصه‌ها» ابدا قصه ندارد بلکه اگر آن را یک نوع خودستایی محض ندانیم لااقل باید گفت صرفا یک تفریح عاطفی برای کارگردانش بوده است. این فیلم فاقد هرگونه ساختار دراماتیک است و شاید به جرأت بتوان گفت که فاقد هر نوع ساختاری است. دیده شدن شخصیت‌­های آثار قبلی کارگردان فیلم در سکانس­‌های مختلف که در حکم نخ تسبیح فیلم تعبیر شده است، انگار کارگردان سراغ هر کدام از شخصیت‌‌ها و قصه‌های فیلم­های قبلی فقط به همان اندازه رفته که از نظر عاطفی به آن‌ها میل داشته، نه آن اندازه‌ای که نیاز دراماتیک قصه ایجاب می‌کرده است. بازیگرانی که حضورشان در فیلم مشخص نیست و آن هم از نامشخص بودن داستان نشات گرفته است. شاید این گونه پاسخ داده شود که این فیلم سرگذشت شخصیت­های قبلی فیلم­های بنی‌­اعتماد است و در این فیلم به نوعی احوالی از آن­‌ها پرسیده شده است.
بازیگران این فیلم همگی به طرز عجیبی تحت تاثیر کارگردان قرار گرفته و به طرز شعارگونه­ بیانیه‌های سیاسی و اجتماعی قرائت کرده و بازی هنرمندانه‌ای از خود نشان نمی‌دهند. بازیگران فیلم نیز دست کمی از بنی‌اعتماد ندارند و سیاه­نمایی را به شدت در بازی­‌های خود بروز داده اند. اعتراضات و شعارهای سیاسی و اجتماعی این فیلم بیشتر در داخل تاکسی و وسایل حمل و نقل عمومی مطرح می‌­شود که نشان می­‌دهد جنس فیلم بنی‌­اعتماد و اعتراض­‌های آن از جنس غرغرهای داخل تاکسی و اتوبوس است.
مستندسازی که در «زیر پوست شهر» فقط در حد صدا در فیلم حضور داشت، حالا جلوی دوربین آمده تا نخی باشد برای دوختن و وصله کردن خود به قصه‌های مختلف این فیلم مبهم. تنها عامل وحدت کل فیلم با اجزای مختلف، حضور اشخاص فیلم­‌های قبلی بنی اعتماد و برخورد آن­‌ها با یکدیگر در مقاطع گوناگون فیلم است. این فیلم با نمایی از قاب بندی یک دوربین هندی‌کم از داخل یک تاکسی شروع می‌شود که به نظر این دوربین به یک مستندساز تعلق دارد، ولی شخصیت مستندساز به طورناگهانی ناپدید می‌­شود تا در جاهایی که بنی­اعتماد دوست دارد حضور یابد. در جریان یک اعتراض کارگری در فیلم، افرادی ناشناس که احتمالا کارگردان می­‌خواسته آن­‌ها را لباس شخصی قلمداد کند دوربینش را مصادره کرده و در پایان با نشان دادن این مستند ساز که مشغول مکالمه است و می‌گوید: "دوربینم سالم بود و فقط فیلم­‌ها رو ازم گرفتن...نه...هیچ فیلمی نیست که دیده نشه...تا آخر که نمی‌خواد تو کمد بمونه...” می­‌خواهد برمستند بودن تصاویر و دیالوگ­‌ها تاکید کند و به مخاطب این‌گونه القا نماید، این تصاویر واقعیتی است که تمام جامعه را فرا گرفته و گریزی از آن نیست.
این فیلم بر پایه ساخته­‌های قبلی بنی‌­اعتماد شکل گرفته و حاکی از خالی بودن دست بنی‌­اعتماد در فیلمسازی است. این فیلم حاوی این پیام است که عمر هنری امثال بنی‌­اعتماد تمام شده و نق زدن مولفه اصلی کار وی است. او با پیشه کردن شعار " اعتراض می­‌کنم پس هستم " خواسته بعد از چند سال خودی در عرصه سینما نشان دهد.