توافق ما با امام رضا(ع) است(نگاه)
حسین قدیانی
هر چند «رضا» یعنی جمع «صبر» و «بصر» اما درد از این بالاتر؟ امامی که ولی عصر خود بود، باید ولیعهد مأمون خوانده میشد! باری از عزیزی که خود اهل خراسان بود شنیدم؛ «مکتب مشهد، نه مکتب فلاسفه، نه مکتب شعرا، نه مکتب سخنوران، نه حتی مکتب عدالتیون، بلکه تنها و تنها «مکتب غربت» است». تا نفهمیم معنای «غربت» را چگونه خواهیم فهمید معنای «مکتب غربت» را؟ غربت فرق میکند با مظلومیت! رنجش مضاعف است! غربت یعنی تو «دوست» داشته باشی اما در میان دوست هم غریب باشی! غربت یعنی تو «دشمن» داشته باشی اما دوست با تو بیشتر دشمنی کند! غربت یعنی «دوست خائن» دانسته و «دوست احمق» ندانسته، دشمن اصل کاری تو را همراهی کند! آه از «تجمیع خیانت و حماقت» در حق ولایت، آه! غربت از قضا، عمدتاً در اوج عظمت رخ میدهد! غربت یعنی در نهایت شکوه، مجبور باشی شُِکوه کنی از روزگار! غربت اما با این همه آه، با این همه درد جانکاه، هرگز مخل تصمیمات حکیمانه ولایت نیست! و میبینیم که نیست! امام رضا علیهالسلام در اوج غربت، همه رفتار و گفتارشان بر مبنای حکمت بود! در مسیر هجرت از مدینه تا طوس، هر منزلی سکنی گزیدند آنچنان گرم و گیرا به تبیین مبانی شیعه پرداختند که دیگر بعد از ایشان، این قصه غصهدار شیعه چند امامی تکرار نشد! و میبینیم که نشد! تا امام رضا هر که آمده، صحه بر امامت دیگر امامان بعد از ایشان هم گذاشته! تا «علی بن موسی» هر که آمده، تا «حجتبنالحسن» را هم قبول داشته! و قبول دارد! پیوندی هست میان ثامنالائمه و صاحبالزمان، از جنس معنی! اینک از همین جنس معنی، جای 2 پرسش اصل کاری است؛ اولاً چرا در میان این همه امام، تنها امام رضا علیهالسلام به ایران هجرت کردند؟! و ثانیاً چرا در میان این همه انقلاب، «انقلاب اسلامی» به معنای حداکثری و دقیق کلمه، تنها در ایران اتفاق افتاد؟! پیوندی هست میان ثامنالائمه و انقلاب اسلامی! هم چنانکه پیوندی هست میان انقلاب اسلامی و صاحبالزمان! انقلاب اسلامی یعنی حد فاصل این 2 معصوم تا خداوند منان به وعدهای که مبنی بر ظهور داده عمل کند! غربت انقلاب اسلامی جای خود اما باید هم نبض تحولات جهان دست جمهوری اسلامی باشد! و باید هم شیاطین عالم، هنگام سخن گفتن درباره سردار قاسم سلیمانی، جوانب ادب را در نظر بگیرند! ما این همه را، به گذشته که نگاه میکنیم از چشم «علی بن موسی» میبینیم، و به آینده که خیره میشویم از چشم «حجتبنالحسن»! شجره طیبه انقلاب اسلامی، ریشه در همان منازلی دارد که امام رضا علیهالسلام از مدینه تا مشهد به تبیین مبانی اسلام پرداختند، فلذا همان جمهوری اسلامی که از سویی توسط وهابیهای تکفیری طرد میشود و از دیگر سو توسط شیعه انگلیسی، هم از حماس اهل سنت دفاع میکند، هم از حماسه حزبالله شیعی. «فرع» شجره طیبه انقلاب اسلامی البته «فیالسماء» است! اگر خون هر شهید این نظام 300 هزار شهید جمهوری اسلامی ریشه در «مکتب مشهد» دارد، چشم شهدا در «مکتب ظهور» جز قامت دلربای «یوسف فاطمه» را نمیبیند! ما نیز چون شهدا، و چون امام شهدا، چشم از افق برنمیداریم! گذشت آن دوره که نور، بنا به جبر روزگار، ولیعهد تاریکی باشد! هر چند آن دوره هم، این نور بود که توانست در اوج غربت، حکمت به خرج دهد و تاریکی را تحتالشعاع خود قرار دهد! تاریکی یعنی ظلمت یعنی مأمون، نور اما یعنی روشنایی یعنی ضامن آهو! اینک در مشهد «ولادت نور» محشر به پا کرده! و مأمون مرده است! خیلی وقت است مرده است! مادام که انقلاب اسلامی، رهبری چون خمینی دارد و مادام که جمهوری اسلامی، رهبری چون خامنهای، یعنی چشم این نهضت و این نظام، به «بقیهًْالله الاعظم» دوخته شده! چه معصوم باشد، چه نایب معصوم، ما خودمان «ولی» داریم، و ولیعهد هیچ مأمون مردهای نخواهیم شد! بعضیها لطفاً خوابهای پریشان برای این دیار نامآشنا نبینند! فلان توافق چه تصویب بشود، چه تصویب نشود، یارای این را نخواهد داشت ذرهای از عداوت ما با تاریکی و ظلمت کم کند! ما از آرمان «مرگ بر آمریکا» لحظهای پاپس نمیکشیم! اگر ایران، قدمگاه امام هشتم است، انقلاب اسلامی ملت ایران اما حادث شده تا مقدمهای باشد برای ظهور، و مقدم آفتاب دوازدهم را گرامی بدارد! گفتم که! ما خود ولی داریم! توافق ما با حضرت ثامن است! با امام رضا! ما کبوتر جلد بابالجوادیم! و تا آسمان مشهد را داریم، عارمان میآید که بخواهیم آن هم داوطلبانه(!) وارد قفس شیطان بزرگ شویم! عشق ما امام خراسان است! صحن انقلاب! آسمان گنبد! عشق ما امام خراسانی است! صحن حسینیه! آسمان بیت! ولادت نور هشتم فرخنده باد!
هر چند «رضا» یعنی جمع «صبر» و «بصر» اما درد از این بالاتر؟ امامی که ولی عصر خود بود، باید ولیعهد مأمون خوانده میشد! باری از عزیزی که خود اهل خراسان بود شنیدم؛ «مکتب مشهد، نه مکتب فلاسفه، نه مکتب شعرا، نه مکتب سخنوران، نه حتی مکتب عدالتیون، بلکه تنها و تنها «مکتب غربت» است». تا نفهمیم معنای «غربت» را چگونه خواهیم فهمید معنای «مکتب غربت» را؟ غربت فرق میکند با مظلومیت! رنجش مضاعف است! غربت یعنی تو «دوست» داشته باشی اما در میان دوست هم غریب باشی! غربت یعنی تو «دشمن» داشته باشی اما دوست با تو بیشتر دشمنی کند! غربت یعنی «دوست خائن» دانسته و «دوست احمق» ندانسته، دشمن اصل کاری تو را همراهی کند! آه از «تجمیع خیانت و حماقت» در حق ولایت، آه! غربت از قضا، عمدتاً در اوج عظمت رخ میدهد! غربت یعنی در نهایت شکوه، مجبور باشی شُِکوه کنی از روزگار! غربت اما با این همه آه، با این همه درد جانکاه، هرگز مخل تصمیمات حکیمانه ولایت نیست! و میبینیم که نیست! امام رضا علیهالسلام در اوج غربت، همه رفتار و گفتارشان بر مبنای حکمت بود! در مسیر هجرت از مدینه تا طوس، هر منزلی سکنی گزیدند آنچنان گرم و گیرا به تبیین مبانی شیعه پرداختند که دیگر بعد از ایشان، این قصه غصهدار شیعه چند امامی تکرار نشد! و میبینیم که نشد! تا امام رضا هر که آمده، صحه بر امامت دیگر امامان بعد از ایشان هم گذاشته! تا «علی بن موسی» هر که آمده، تا «حجتبنالحسن» را هم قبول داشته! و قبول دارد! پیوندی هست میان ثامنالائمه و صاحبالزمان، از جنس معنی! اینک از همین جنس معنی، جای 2 پرسش اصل کاری است؛ اولاً چرا در میان این همه امام، تنها امام رضا علیهالسلام به ایران هجرت کردند؟! و ثانیاً چرا در میان این همه انقلاب، «انقلاب اسلامی» به معنای حداکثری و دقیق کلمه، تنها در ایران اتفاق افتاد؟! پیوندی هست میان ثامنالائمه و انقلاب اسلامی! هم چنانکه پیوندی هست میان انقلاب اسلامی و صاحبالزمان! انقلاب اسلامی یعنی حد فاصل این 2 معصوم تا خداوند منان به وعدهای که مبنی بر ظهور داده عمل کند! غربت انقلاب اسلامی جای خود اما باید هم نبض تحولات جهان دست جمهوری اسلامی باشد! و باید هم شیاطین عالم، هنگام سخن گفتن درباره سردار قاسم سلیمانی، جوانب ادب را در نظر بگیرند! ما این همه را، به گذشته که نگاه میکنیم از چشم «علی بن موسی» میبینیم، و به آینده که خیره میشویم از چشم «حجتبنالحسن»! شجره طیبه انقلاب اسلامی، ریشه در همان منازلی دارد که امام رضا علیهالسلام از مدینه تا مشهد به تبیین مبانی اسلام پرداختند، فلذا همان جمهوری اسلامی که از سویی توسط وهابیهای تکفیری طرد میشود و از دیگر سو توسط شیعه انگلیسی، هم از حماس اهل سنت دفاع میکند، هم از حماسه حزبالله شیعی. «فرع» شجره طیبه انقلاب اسلامی البته «فیالسماء» است! اگر خون هر شهید این نظام 300 هزار شهید جمهوری اسلامی ریشه در «مکتب مشهد» دارد، چشم شهدا در «مکتب ظهور» جز قامت دلربای «یوسف فاطمه» را نمیبیند! ما نیز چون شهدا، و چون امام شهدا، چشم از افق برنمیداریم! گذشت آن دوره که نور، بنا به جبر روزگار، ولیعهد تاریکی باشد! هر چند آن دوره هم، این نور بود که توانست در اوج غربت، حکمت به خرج دهد و تاریکی را تحتالشعاع خود قرار دهد! تاریکی یعنی ظلمت یعنی مأمون، نور اما یعنی روشنایی یعنی ضامن آهو! اینک در مشهد «ولادت نور» محشر به پا کرده! و مأمون مرده است! خیلی وقت است مرده است! مادام که انقلاب اسلامی، رهبری چون خمینی دارد و مادام که جمهوری اسلامی، رهبری چون خامنهای، یعنی چشم این نهضت و این نظام، به «بقیهًْالله الاعظم» دوخته شده! چه معصوم باشد، چه نایب معصوم، ما خودمان «ولی» داریم، و ولیعهد هیچ مأمون مردهای نخواهیم شد! بعضیها لطفاً خوابهای پریشان برای این دیار نامآشنا نبینند! فلان توافق چه تصویب بشود، چه تصویب نشود، یارای این را نخواهد داشت ذرهای از عداوت ما با تاریکی و ظلمت کم کند! ما از آرمان «مرگ بر آمریکا» لحظهای پاپس نمیکشیم! اگر ایران، قدمگاه امام هشتم است، انقلاب اسلامی ملت ایران اما حادث شده تا مقدمهای باشد برای ظهور، و مقدم آفتاب دوازدهم را گرامی بدارد! گفتم که! ما خود ولی داریم! توافق ما با حضرت ثامن است! با امام رضا! ما کبوتر جلد بابالجوادیم! و تا آسمان مشهد را داریم، عارمان میآید که بخواهیم آن هم داوطلبانه(!) وارد قفس شیطان بزرگ شویم! عشق ما امام خراسان است! صحن انقلاب! آسمان گنبد! عشق ما امام خراسانی است! صحن حسینیه! آسمان بیت! ولادت نور هشتم فرخنده باد!