پیدا و پنهان شکلگیری وهابیت - دربار شیطان
چرا ادعای وهابیون در مورد شرک بودن زیارت نادرست و انحرافی است ؟!(پاورقی)
سيد دحلان از تاريخ عصامي نقل ميكند كه خود با چشم خويش ديد كه آنچه كعبه را با آن ملوث كرده بودند، از قاذورات نبود، بلكه پارهاي از انواع سبزي بود كه با عدس و روغن متعفن آميخته بودند و رايحه بدي از آن برميخاست.167
مولف تاريخ مكه، بعد از ذكر اين واقعه چنين گفته است كه من سخت متاسفم از اين كه عوامالناس، (در اين نواحي) چنين گمان ميكنند كه شيعه عجم، در صورتي حج خود را قبول ميدانند كه كعبه شريف را ملوث نمايند. سپس، سخن خود را اين طور ادامه ميدهد كه اگر ما، پيرو منطق و عقل بوديم و صحيح فكر ميكرديم درمييافتيم كه به موجب اين توهم، ميبايست در هر سال، هزاران بار، به تعداد حجاج شيعه عجم، كعبه ملوث گردد. در حالي كه واقعيت ملموس و آن چه به راي العين مشاهده ميكنيم، خلاف اين امر را ثابت ميكند اما چه بكنيم كه ما در مقام دشمني، عقل و خرد را از خويشتن دور ميكنيم.168
اين گونه شايعات زماني كه با هيجانات جمعي ميآميخت، ميتوانست به فاجعه منتهي شود. حادثهاي كه در يكي از ايام حج براي يك ايراني روي داد، نتيجه تاثير شايعات سوء آن دوران بود. مطابق آن چه كه روزنامه امالقري، چاپ مكه در آن زمان به چاپ رسانده بود، در اين روز پليس در بيتالله الحرام مردي به نام «ابوطالب يزدي» از شيعيان ايران را دستگير ميكند كه به قصد آزار طوافكنندگان و اهانت به كعبه معظمه پليديهايي را با خود حمل كرده و به داخل دايره طواف ميريخته است، او به حكم قاضي مكه محكوم و گردنش زده شد.
اين خبر كه به طور مبهم به ايران رسيد، همه مردم را غرق در ناراحتي و تعجب كرد. هيچكس از حقيقت امر آگاه نبود تا اين كه ايرانياني كه در آن سال به سفر حج مشرف شده بودند، مراجعت كردند و جريان امر را چنين توضيح دادند كه ابوطالب يزدي، هنگام طواف دچار به هم خوردگي مزاج ميشود و حال استفراغ به او دست ميدهد. براي اين كه دايره طواف آلوده نشود، دامن لباس خود را جلوي دهان ميگيرد و در نتيجه مقداري از استفراغ او در گوشه لباسش ريخته ميشود.
چند تن از طوافكنندگان مصري و سعودي او را دستگير ميكنند و به شرطه تحويل مينمايند و همان چند نفر در محكمه شهادت ميدهند كه وي قاذورات به همراه داشته و طواف را ملوث ميكرده است.
در رابطه با حادثه ابوطالب سؤالات بسياري وجود دارد كه بيپاسخ مانده است. اين كه چگونه آن چند نفر طوافكننده به اين نتيجه رسيده بودند كه او قصد اهانت به بيتاللهالحرام را دارد و اين كه چطور يك فرد عاقل با تحمل آن همه رنج و مرارتي كه از بابت سفر حج برايش پيش ميآيد و به بزرگترين توفيق ديني دست مييابد، ميتواند به طور عمد به چنين عملي دست بزند؟ آيا كسي از او ـ نه زبان قاضي را ميدانست و نه قاضي به زبان وي آشنايي داشت ـ دفاع كرده است؟ در حالي كه اسلام حكم به حداكثر احتياط را درباره حكم قتل ميدهد، چگونه فاصله اتهام تا اجراي حكم وي فقط دو روز بوده است؟ به طورمشخص در زمان ابوطالب يزدي سفر مكه بسيار دشوار بود. بيشتر ايرانياني كه قصد حج داشتند، با زحمت و تحمل مشقت فراوان خودشان را به كويت ميرساندندو در آن جا، اگر امكان داشت با كاميون از راه صعبالعبور صحرا به نجد و حجاز ميرفتند. مقصود اين كه ابوطالب خودش را با تحمل مشقات فراوان به مكه رساند و سپس اين اتفاق ناگوار بر اثر تصور و توهم ناشي از تبليغات سوء درباره شيعه برايش پيش آمد.
بر اساس اعلاميهاي كه در همان زمان از طرف وزارت امور خارجه ايران منتشر شد، در همان سال در حدود 6 هزار ايراني از راههاي مختلف به حج مشرف شده بودند كه اتفاقات ناگواري براي آنان اتفاق افتاد؛ از جمله اين كه عدهاي از آنها به وسيله سعوديها توقيف شدند و اين كه بعد از گردن زدن ابوطالب، ايرانيان مورد تعدي و آزار قرار گرفتند.169
نتيجه اين كه عدم شناخت پيروان دو مذهب سني و شيعه از يكديگر كه با تبليغات سوء دشمنان دو طرف همراه است، اغلب باعث سوءتفاهمهاي بسياري ميشود، به عنوان مثال، زماني كه يك زائر شيعي بيتالله الحرام در كنار قبر پيامبر زيارتنامه ميخواند، يا از مهر براي سجده استفاده ميكند يا در كنار قبر يكي از ائمه معصوم نماز ميخواند، به راحتي ميتواند مورد اين اتهام قرار گيرد كه او از دين واقعي اسلام خارج شده و مشرك است و به همين دليل هم مورد نفرت يك اهل سنت قرار گيرد. در حالي كه اگر فلسفه و علت هر كدام از اين اعمال بررسي شود، هرگز چنين احساسي به دست نخواهد داد.
چند اطلاعيه از تاريخ
يكي از كارهايي كه ابن تيميه و وهابيان آن را نادرست و نامشروع و مرتكب به آن را مشرك و مستحق مرگ ميدانند، زيارت قبور است. در افكار عمومي اين گونه جاافتاده است كه مسئله زيارت عموما توسط شيعه انجام ميشود و يكي از دلايل كفر شيعه و به تبع آن شيعهكشي همين ايراد بر شرك است.
در حالي كه هيچيك از مذاهب اربعه در رد مسئله زيارت چيزي نگفتهاند و زيارت قبور بزرگان از طرف همه فرقههاي اسلامي انجام گرفته و ميگيرد. از قرن دوم به بعد، دهها قبر مربوط به بزرگان مذاهب اربعه زيارتگاه عوام و خواص فرقههاي مزبور بوده و هست كه نخستين آن هم قبر مطهر پيامبر اكرم (ص) است.
زيارتگاهها
امروزه سنيمذهبها در جوار قبر پيامبر اكرم (ص)، ابوبكر و عمر با جملاتي همانند زيارتنامههاي شيعه، زيارتنامه ميخوانند اما به تبع همان تبليغاتي كه شيعه را جزو گروه غلات و رافضيان و غيره ذكر ميكردند، مرتكبين شيعه را مشرك ميدانند و حتي عنوان ميشود كه شيعه نخستين كساني هستند كه باعث شرك و عبادت قبور شدند و بر قبور مسجد بنا كردند.
شيخ عبدالرحمان، نوه محمدبن عبدالوهاب دراين باره چنين توضيح داده است كه عبيديون كه خود را به دروغ فاطمي ميخواندند، نخستين كساني هستند كه در نزد قبري مسجد بنا كردند. به اين معني كه در شهر قاهره، قبري با گنبدي عظيم و ساختمان، براي حسين (ع) بنا نمودند و مسجد مشهور را در نزد آن احداث كردند اما واقعيت اين است كه بنا كردن قبور از همان زمان صدر اسلام مرسوم بوده است. چنان كه مقبره پيامبر گرامي و اصحاب وي شاهد اين ادعاست. زيارت قبور و به تعبير وهابيان عبادت قبور و قرار دادن گنبد و ساختن مسجد در اطراف آن نيز اختصاص به شيعه ندارد، بلكه همه فرقههاي اسلامي از قرنهاي اوليه هجري براي بزرگان ديني خود، ساختمانهايي بنا و در كنار آن موقوفات قرار ميدادند و به زيارت آنها ميرفتند.
وهابيت بيان ميكند كه اساس كارهايش بر مبناي سنت و در مواقع ديگر قول و عمل صحابه است. اكنون بايد پرسيد كه اگر وجود بنا بر روي قبر جايز نيست، چرا سلف صالح و صحابه پيغمبر در همان صدر اسلام كه جسد مطهر پيامبر را در داخل حجره مقدسه گذاشتند، آن را خراب نكردند و حتي چند بار هم تجديد بنا كردند؟
مومناني كه به پيغمبر يا اولياءالله استغاثه ميكنند، نه آنان را خدا ميدانند و نه شريك خدا، همه ايشان از نظر مومنان بندگان و مخلوق خدا هستند و به هيچ وجه آنها را مستحق عبادت نميدانند. برخلاف مشركان كه بتان را شايسته پرستش ميديدند! خداي آنها همان بتها بودند! و عظمتي كه آنها براي بتان قائل بودند، به قدر همان عظمتي است كه مومنان براي خداوند قائلند. مومنان انبيا را مستحق عبادت نميدانند و عظمتي را كه براي خداوند قائلند براي آنها قائل نيستند؛ بلكه معتقدند كه پيغمبران و اولياء بندگان خدا، دوستان و برگزيدگان او هستند كه خداوند به بركت وجود ايشان بر بندگان خود ترحم ميكند و قصدشان از زيارت انبياء و اولياء فقط تبرك جستن است! به روايت انس بن مالك و ابوهريره 170 پيامبر فرمودهاند: «هر پيغمبري از خدا درخواستي دارد و من درخواست خود را براي شفاعت از امتان خود در آخرت، نگاه داشتم.»
شاهد اين ادعا گنبدي بلند و سفيد، بر روي قبر ابوحنيفه در بغداد است كه ابنحبير آن را وصف كرده است.171 قبر ابوحنيفه با گنبد و بارگاهي بسيار مجلل زيارتگاه هزاران نفر از حنفيان است. در همين شهر قبر احمد حنبل و شيخ عبدالقادر گيلاني قرار دارد و قبر شافعي در قرافه مصر نيز شاهدي ديگر است172بنابراين از اين نظر ميان شيعه و سني تفاوتي وجود ندارد.
درباره ساختن بنا هم همه فرقهها، ساختمانهايي در اطراف قبور ساختهاند. كما اين كه به گفته ابن خلكان: شرفالملك ابوسعد خوارزمي مستوفي ملكشاه سلجوقي بر قبر ابوحنيفه مشهد و قبهاي بنا نمود و مدرسه بزرگي هم براي حنفيان در نزد آن ساخت، ظاهرا ابوسعد، بناي مذكور را از طرف آلب ارسلان سلجوقي به انجام رسانيده است. 173 درباره زيارت قبور بزرگان اربعه و گنبد و بناها و نذرها و اعتكاف و غيره در نزد آنها نوشتههاي فراواني وجود دارد كه در كتابهاي تاريخ يافت ميشود و بنابراين به طور قطع ميتوان گفت كه علت دشمني وهابيان با شيعه و شيعهكشي چيز ديگري است. آنها خود بهتر از هر كسي ميدانند كه حتي ابن تيميه پدر سلفيهاي نخستين، براي زيارت قبر پيامبر (ص) حرمت زيادي قائل بود174 و همه فرقهها صرفنظر از شيعه و سني براي بزرگان حرمت و مقامي را نزد خداوند قائل هستندو به خاطر آن منزلت و جايگاه به آنها توسل ميكنند.
همچنين وهابيان شيعه را متهم ميكنند كه قبرهاي اوليا و امامان خود را به طلا و نقره مزين ميكنند.
از آیت الله شهید سيدمحمد باقر صدر در اين باره نقل شده است كه: «اين امر منحصر به شيعه نيست و هيچ حرمتي هم در آن نيست. ضمن اين كه مساجد برادران اهل سنت نيز، چه در عراق يا مصر يا تركيه یا ديگر كشورهاي اسلامي، مزين به طلا و نقرهاند و حتي مسجد رسولالله در مدينه منوره نيز چنين است. خانه خدا در مكه مكرمه نيز هر سال با يك پارچه طلاكوب نو پوشيده ميشود كه ميليونها ريال سعودي صرف آن ميشود. پس اين امر منحصر به شيعه نيست.» 175
***
جبرييل اشتباه نميكند
يكي از اتهامات نادرست و واهي بر شيعه اين است كه مغرضان ادعا ميكنند شيعيان جبرييل را متهم به خيانت يا اشتباه كرده و معتقدند خداوند در اصل اين قرآن را بر علي (ع) نازل فرموده است، نه پيامبر (ص).
پوچي اين مبحث از ابتدا مشخص است. و شيعه هرگز چنين ادعايي ندارد و اين ادعا نيز ساخته و پرداخته دشمنان شيعيان است در هيچ ذهني نميگنجد كه خداوند كه خود قادر مطلق و توانا بر هر چيزي است فرشتهاي را براي وحي بفرستد كه حتي توان خطا كردن را داشته باشد. شيعه كه به عنوان تنها فرقه اسلامي که براي پيامبر و ائمه مقام عصمت را از ابتداي تولد قائل است و آنها از هر اشتباه و خطايي مصون میداند، چگونه براي فرشته وحي، كه خداوند وي را «روحالامين» ناميده است، خيانت يا اشتباه را فرض كند؟
در رهگذر اين شايعهسازي، وهابيان آن طور تبليغ ميكنند كه شيعه به همين دليل علي (ع) را به جاي پيامبر گرفته و حتي براي وي مقام پرستش قائل است. نگاهي گذرا به هزاران هزار كتاب و اثر مذهبي و تعاليمي كه شيعيان از آن بهره ميبرند، نشان ميدهد مقامي كه شيعه براي پيامبر (ص) قائل است، هرگز براي كسي ديگر قائل نيست. از ديدگاه شيعه، علي (ع) تنها جانشين پيامبر است، نه خود پيامبر!
گنبدها شفا نميدهند
در طول تاريخ هر زمان كه وهابيان بر نقطهاي از يك كشور اسلامي دست يافتهاند، گنبدها و قبرهاي اوليا را با خاك يكسان كردهاند. از زماني كه آل سعود بر مكه دست يافت، ديگر هيچ اثري از قبور ائمه اطهار و صحابه پيامبردر بقيع نيست.176
بهانهاي كه سعوديها خود را با آن مبري ميكنند، شرك زيارتكنندگان اين قبرهاست كه با دست كشيدن و توسل به صالحين و تبرك جستن به آنها مشخص ميشود. در حالي كه شيعه معتقد است كه اگر دست بر قبر كشيدن و توسل جستن به اين نيت باشد كه آنها مستقل از اراده الهي نفع ميدهند يا زيان ميرسانند، اين نيت بدون ترديد شرك است. اما هر مسلماني ميداند كه ضرر و نفع فقط از سوي خداست. آنها در واقع از اوليا و ائمه به دليل مقامي كه در نزد خداوند دارند، ميخواهند تا واسطهاي بين آنها و خداوند قرار گيرند.
در زمان عبدالعزيز آل سعود، علامه سيد شرفالدين عاملي كه از علماي شيعه بود، به زيارت خانه خدامشرف شد و از قضا از جمله علمايي بود كه پس از به سلطنت رسيدن عبدالعزيز به كاخ او دعوت شد تا به پادشاه ـ طبق معمول ـ در عيد قربان تبريك بگويد. زماني كه نوبت به او رسيد و دست شاه را گرفت، هديهاي به او داد ـ هديهاش يك جلد قرآن مجيد بود كه در جلدي پوستين نگهداري ميشدـ ملك عبدالعزيز هديه را گرفت و بوسيد و به عنوان احترام و تعظيم بر پيشاني خود
گذاشت.
سيد شرفالدين ناگهان گفت كه اي پادشاه! چگونه اين جلد را ميبوسي و تعظيم ميكني در حالي كه چيزي جز پوست يك بز نيست؟
ملك گفت: غرض من قرآني است كه در داخل اين جلد قرار دارد نه خود جلد!
عالم شيعي پاسخ داد كه احسنت، اي پادشاه! ما هم وقتي پنجره يا در اطاق پيامبر را ميبوسيم، ميدانيم كه آهن، هيچ كاري نميتواند بكند ولي غرض ما آن كسي است كه ماوراي اين آهنها و چوبها قرار دارد. ما ميخواهيم رسولالله را تعظيم و احترام نماييم؛ همان گونه كه شما با بوسه زدن بر پوست بز ميخواستي قرآني را تعظيم نمايي كه در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تكبير گفته و او را تصديق كردند. آن جا بود كه ملك به ناچار اجازه داد تا حجاج قبر رسولالله را زيارت كنند، اگرچه كه اين اجازه نيز پس از مرگ عبدالعزيز با آمدن پسران او و قدرت گرفتن وهابيت از ميان رفت. اكنون نيز ضريح پيامبر، ابوبكر و عمر در اطاق دربستهاي است كه هيچ روزني به بيرون ندارد. 177
علي مولي هست، خدا نيست
يكي از ايرادات وهابيان بر شيعيان اين است كه آنها حضرت علي (ع) را سيد و مولي ميخوانند و اظهار ميدارند كه وقتي شيعيان ميگويند:
«يا سيدي و مولاي افعل كذا و كذا 178...» چنين سخناني بر زبان جاري ساختن، همچون پرستش لات و عزي است. محمدبن عبدالوهاب در اين باره ميگويد كه مقصود مشركين از كلمه اله همان بوده است كه مشركين زمان ما از لفظ سيد اراده ميكنند.179»
در حالي كه شيعه با گفتن لفظ سيد! مالكيت حقيقي را كه مالكيت خداوند است، اراده نميكند، حتي در قرآن كريم نيز لفظ سيد براي غير خدا آمده است. از جمله درباره يحييبن زكريا، آن جا كه ميفرمايد: «و سيدا و حصورا»180 همچنين در آيه «والفيا سيدها لدي الباب.»181
همين طور ميتوان گفت كه اطلاق لفظ سيد بر غير خدا در سخن پيامبر(ص) به حد تواتر رسيده است. در روابت بخاري از جابر است كه پيامبر فرمود «من سيدكم يا بني سلمه؟» يا درروايت ابوهريره از پيغمبر كه فرمودهاند: انا سيد ولد آدم يوم القيامه» و دهها روايت ديگر.
مولف تاريخ مكه، بعد از ذكر اين واقعه چنين گفته است كه من سخت متاسفم از اين كه عوامالناس، (در اين نواحي) چنين گمان ميكنند كه شيعه عجم، در صورتي حج خود را قبول ميدانند كه كعبه شريف را ملوث نمايند. سپس، سخن خود را اين طور ادامه ميدهد كه اگر ما، پيرو منطق و عقل بوديم و صحيح فكر ميكرديم درمييافتيم كه به موجب اين توهم، ميبايست در هر سال، هزاران بار، به تعداد حجاج شيعه عجم، كعبه ملوث گردد. در حالي كه واقعيت ملموس و آن چه به راي العين مشاهده ميكنيم، خلاف اين امر را ثابت ميكند اما چه بكنيم كه ما در مقام دشمني، عقل و خرد را از خويشتن دور ميكنيم.168
اين گونه شايعات زماني كه با هيجانات جمعي ميآميخت، ميتوانست به فاجعه منتهي شود. حادثهاي كه در يكي از ايام حج براي يك ايراني روي داد، نتيجه تاثير شايعات سوء آن دوران بود. مطابق آن چه كه روزنامه امالقري، چاپ مكه در آن زمان به چاپ رسانده بود، در اين روز پليس در بيتالله الحرام مردي به نام «ابوطالب يزدي» از شيعيان ايران را دستگير ميكند كه به قصد آزار طوافكنندگان و اهانت به كعبه معظمه پليديهايي را با خود حمل كرده و به داخل دايره طواف ميريخته است، او به حكم قاضي مكه محكوم و گردنش زده شد.
اين خبر كه به طور مبهم به ايران رسيد، همه مردم را غرق در ناراحتي و تعجب كرد. هيچكس از حقيقت امر آگاه نبود تا اين كه ايرانياني كه در آن سال به سفر حج مشرف شده بودند، مراجعت كردند و جريان امر را چنين توضيح دادند كه ابوطالب يزدي، هنگام طواف دچار به هم خوردگي مزاج ميشود و حال استفراغ به او دست ميدهد. براي اين كه دايره طواف آلوده نشود، دامن لباس خود را جلوي دهان ميگيرد و در نتيجه مقداري از استفراغ او در گوشه لباسش ريخته ميشود.
چند تن از طوافكنندگان مصري و سعودي او را دستگير ميكنند و به شرطه تحويل مينمايند و همان چند نفر در محكمه شهادت ميدهند كه وي قاذورات به همراه داشته و طواف را ملوث ميكرده است.
در رابطه با حادثه ابوطالب سؤالات بسياري وجود دارد كه بيپاسخ مانده است. اين كه چگونه آن چند نفر طوافكننده به اين نتيجه رسيده بودند كه او قصد اهانت به بيتاللهالحرام را دارد و اين كه چطور يك فرد عاقل با تحمل آن همه رنج و مرارتي كه از بابت سفر حج برايش پيش ميآيد و به بزرگترين توفيق ديني دست مييابد، ميتواند به طور عمد به چنين عملي دست بزند؟ آيا كسي از او ـ نه زبان قاضي را ميدانست و نه قاضي به زبان وي آشنايي داشت ـ دفاع كرده است؟ در حالي كه اسلام حكم به حداكثر احتياط را درباره حكم قتل ميدهد، چگونه فاصله اتهام تا اجراي حكم وي فقط دو روز بوده است؟ به طورمشخص در زمان ابوطالب يزدي سفر مكه بسيار دشوار بود. بيشتر ايرانياني كه قصد حج داشتند، با زحمت و تحمل مشقت فراوان خودشان را به كويت ميرساندندو در آن جا، اگر امكان داشت با كاميون از راه صعبالعبور صحرا به نجد و حجاز ميرفتند. مقصود اين كه ابوطالب خودش را با تحمل مشقات فراوان به مكه رساند و سپس اين اتفاق ناگوار بر اثر تصور و توهم ناشي از تبليغات سوء درباره شيعه برايش پيش آمد.
بر اساس اعلاميهاي كه در همان زمان از طرف وزارت امور خارجه ايران منتشر شد، در همان سال در حدود 6 هزار ايراني از راههاي مختلف به حج مشرف شده بودند كه اتفاقات ناگواري براي آنان اتفاق افتاد؛ از جمله اين كه عدهاي از آنها به وسيله سعوديها توقيف شدند و اين كه بعد از گردن زدن ابوطالب، ايرانيان مورد تعدي و آزار قرار گرفتند.169
نتيجه اين كه عدم شناخت پيروان دو مذهب سني و شيعه از يكديگر كه با تبليغات سوء دشمنان دو طرف همراه است، اغلب باعث سوءتفاهمهاي بسياري ميشود، به عنوان مثال، زماني كه يك زائر شيعي بيتالله الحرام در كنار قبر پيامبر زيارتنامه ميخواند، يا از مهر براي سجده استفاده ميكند يا در كنار قبر يكي از ائمه معصوم نماز ميخواند، به راحتي ميتواند مورد اين اتهام قرار گيرد كه او از دين واقعي اسلام خارج شده و مشرك است و به همين دليل هم مورد نفرت يك اهل سنت قرار گيرد. در حالي كه اگر فلسفه و علت هر كدام از اين اعمال بررسي شود، هرگز چنين احساسي به دست نخواهد داد.
چند اطلاعيه از تاريخ
يكي از كارهايي كه ابن تيميه و وهابيان آن را نادرست و نامشروع و مرتكب به آن را مشرك و مستحق مرگ ميدانند، زيارت قبور است. در افكار عمومي اين گونه جاافتاده است كه مسئله زيارت عموما توسط شيعه انجام ميشود و يكي از دلايل كفر شيعه و به تبع آن شيعهكشي همين ايراد بر شرك است.
در حالي كه هيچيك از مذاهب اربعه در رد مسئله زيارت چيزي نگفتهاند و زيارت قبور بزرگان از طرف همه فرقههاي اسلامي انجام گرفته و ميگيرد. از قرن دوم به بعد، دهها قبر مربوط به بزرگان مذاهب اربعه زيارتگاه عوام و خواص فرقههاي مزبور بوده و هست كه نخستين آن هم قبر مطهر پيامبر اكرم (ص) است.
زيارتگاهها
امروزه سنيمذهبها در جوار قبر پيامبر اكرم (ص)، ابوبكر و عمر با جملاتي همانند زيارتنامههاي شيعه، زيارتنامه ميخوانند اما به تبع همان تبليغاتي كه شيعه را جزو گروه غلات و رافضيان و غيره ذكر ميكردند، مرتكبين شيعه را مشرك ميدانند و حتي عنوان ميشود كه شيعه نخستين كساني هستند كه باعث شرك و عبادت قبور شدند و بر قبور مسجد بنا كردند.
شيخ عبدالرحمان، نوه محمدبن عبدالوهاب دراين باره چنين توضيح داده است كه عبيديون كه خود را به دروغ فاطمي ميخواندند، نخستين كساني هستند كه در نزد قبري مسجد بنا كردند. به اين معني كه در شهر قاهره، قبري با گنبدي عظيم و ساختمان، براي حسين (ع) بنا نمودند و مسجد مشهور را در نزد آن احداث كردند اما واقعيت اين است كه بنا كردن قبور از همان زمان صدر اسلام مرسوم بوده است. چنان كه مقبره پيامبر گرامي و اصحاب وي شاهد اين ادعاست. زيارت قبور و به تعبير وهابيان عبادت قبور و قرار دادن گنبد و ساختن مسجد در اطراف آن نيز اختصاص به شيعه ندارد، بلكه همه فرقههاي اسلامي از قرنهاي اوليه هجري براي بزرگان ديني خود، ساختمانهايي بنا و در كنار آن موقوفات قرار ميدادند و به زيارت آنها ميرفتند.
وهابيت بيان ميكند كه اساس كارهايش بر مبناي سنت و در مواقع ديگر قول و عمل صحابه است. اكنون بايد پرسيد كه اگر وجود بنا بر روي قبر جايز نيست، چرا سلف صالح و صحابه پيغمبر در همان صدر اسلام كه جسد مطهر پيامبر را در داخل حجره مقدسه گذاشتند، آن را خراب نكردند و حتي چند بار هم تجديد بنا كردند؟
مومناني كه به پيغمبر يا اولياءالله استغاثه ميكنند، نه آنان را خدا ميدانند و نه شريك خدا، همه ايشان از نظر مومنان بندگان و مخلوق خدا هستند و به هيچ وجه آنها را مستحق عبادت نميدانند. برخلاف مشركان كه بتان را شايسته پرستش ميديدند! خداي آنها همان بتها بودند! و عظمتي كه آنها براي بتان قائل بودند، به قدر همان عظمتي است كه مومنان براي خداوند قائلند. مومنان انبيا را مستحق عبادت نميدانند و عظمتي را كه براي خداوند قائلند براي آنها قائل نيستند؛ بلكه معتقدند كه پيغمبران و اولياء بندگان خدا، دوستان و برگزيدگان او هستند كه خداوند به بركت وجود ايشان بر بندگان خود ترحم ميكند و قصدشان از زيارت انبياء و اولياء فقط تبرك جستن است! به روايت انس بن مالك و ابوهريره 170 پيامبر فرمودهاند: «هر پيغمبري از خدا درخواستي دارد و من درخواست خود را براي شفاعت از امتان خود در آخرت، نگاه داشتم.»
شاهد اين ادعا گنبدي بلند و سفيد، بر روي قبر ابوحنيفه در بغداد است كه ابنحبير آن را وصف كرده است.171 قبر ابوحنيفه با گنبد و بارگاهي بسيار مجلل زيارتگاه هزاران نفر از حنفيان است. در همين شهر قبر احمد حنبل و شيخ عبدالقادر گيلاني قرار دارد و قبر شافعي در قرافه مصر نيز شاهدي ديگر است172بنابراين از اين نظر ميان شيعه و سني تفاوتي وجود ندارد.
درباره ساختن بنا هم همه فرقهها، ساختمانهايي در اطراف قبور ساختهاند. كما اين كه به گفته ابن خلكان: شرفالملك ابوسعد خوارزمي مستوفي ملكشاه سلجوقي بر قبر ابوحنيفه مشهد و قبهاي بنا نمود و مدرسه بزرگي هم براي حنفيان در نزد آن ساخت، ظاهرا ابوسعد، بناي مذكور را از طرف آلب ارسلان سلجوقي به انجام رسانيده است. 173 درباره زيارت قبور بزرگان اربعه و گنبد و بناها و نذرها و اعتكاف و غيره در نزد آنها نوشتههاي فراواني وجود دارد كه در كتابهاي تاريخ يافت ميشود و بنابراين به طور قطع ميتوان گفت كه علت دشمني وهابيان با شيعه و شيعهكشي چيز ديگري است. آنها خود بهتر از هر كسي ميدانند كه حتي ابن تيميه پدر سلفيهاي نخستين، براي زيارت قبر پيامبر (ص) حرمت زيادي قائل بود174 و همه فرقهها صرفنظر از شيعه و سني براي بزرگان حرمت و مقامي را نزد خداوند قائل هستندو به خاطر آن منزلت و جايگاه به آنها توسل ميكنند.
همچنين وهابيان شيعه را متهم ميكنند كه قبرهاي اوليا و امامان خود را به طلا و نقره مزين ميكنند.
از آیت الله شهید سيدمحمد باقر صدر در اين باره نقل شده است كه: «اين امر منحصر به شيعه نيست و هيچ حرمتي هم در آن نيست. ضمن اين كه مساجد برادران اهل سنت نيز، چه در عراق يا مصر يا تركيه یا ديگر كشورهاي اسلامي، مزين به طلا و نقرهاند و حتي مسجد رسولالله در مدينه منوره نيز چنين است. خانه خدا در مكه مكرمه نيز هر سال با يك پارچه طلاكوب نو پوشيده ميشود كه ميليونها ريال سعودي صرف آن ميشود. پس اين امر منحصر به شيعه نيست.» 175
***
جبرييل اشتباه نميكند
يكي از اتهامات نادرست و واهي بر شيعه اين است كه مغرضان ادعا ميكنند شيعيان جبرييل را متهم به خيانت يا اشتباه كرده و معتقدند خداوند در اصل اين قرآن را بر علي (ع) نازل فرموده است، نه پيامبر (ص).
پوچي اين مبحث از ابتدا مشخص است. و شيعه هرگز چنين ادعايي ندارد و اين ادعا نيز ساخته و پرداخته دشمنان شيعيان است در هيچ ذهني نميگنجد كه خداوند كه خود قادر مطلق و توانا بر هر چيزي است فرشتهاي را براي وحي بفرستد كه حتي توان خطا كردن را داشته باشد. شيعه كه به عنوان تنها فرقه اسلامي که براي پيامبر و ائمه مقام عصمت را از ابتداي تولد قائل است و آنها از هر اشتباه و خطايي مصون میداند، چگونه براي فرشته وحي، كه خداوند وي را «روحالامين» ناميده است، خيانت يا اشتباه را فرض كند؟
در رهگذر اين شايعهسازي، وهابيان آن طور تبليغ ميكنند كه شيعه به همين دليل علي (ع) را به جاي پيامبر گرفته و حتي براي وي مقام پرستش قائل است. نگاهي گذرا به هزاران هزار كتاب و اثر مذهبي و تعاليمي كه شيعيان از آن بهره ميبرند، نشان ميدهد مقامي كه شيعه براي پيامبر (ص) قائل است، هرگز براي كسي ديگر قائل نيست. از ديدگاه شيعه، علي (ع) تنها جانشين پيامبر است، نه خود پيامبر!
گنبدها شفا نميدهند
در طول تاريخ هر زمان كه وهابيان بر نقطهاي از يك كشور اسلامي دست يافتهاند، گنبدها و قبرهاي اوليا را با خاك يكسان كردهاند. از زماني كه آل سعود بر مكه دست يافت، ديگر هيچ اثري از قبور ائمه اطهار و صحابه پيامبردر بقيع نيست.176
بهانهاي كه سعوديها خود را با آن مبري ميكنند، شرك زيارتكنندگان اين قبرهاست كه با دست كشيدن و توسل به صالحين و تبرك جستن به آنها مشخص ميشود. در حالي كه شيعه معتقد است كه اگر دست بر قبر كشيدن و توسل جستن به اين نيت باشد كه آنها مستقل از اراده الهي نفع ميدهند يا زيان ميرسانند، اين نيت بدون ترديد شرك است. اما هر مسلماني ميداند كه ضرر و نفع فقط از سوي خداست. آنها در واقع از اوليا و ائمه به دليل مقامي كه در نزد خداوند دارند، ميخواهند تا واسطهاي بين آنها و خداوند قرار گيرند.
در زمان عبدالعزيز آل سعود، علامه سيد شرفالدين عاملي كه از علماي شيعه بود، به زيارت خانه خدامشرف شد و از قضا از جمله علمايي بود كه پس از به سلطنت رسيدن عبدالعزيز به كاخ او دعوت شد تا به پادشاه ـ طبق معمول ـ در عيد قربان تبريك بگويد. زماني كه نوبت به او رسيد و دست شاه را گرفت، هديهاي به او داد ـ هديهاش يك جلد قرآن مجيد بود كه در جلدي پوستين نگهداري ميشدـ ملك عبدالعزيز هديه را گرفت و بوسيد و به عنوان احترام و تعظيم بر پيشاني خود
گذاشت.
سيد شرفالدين ناگهان گفت كه اي پادشاه! چگونه اين جلد را ميبوسي و تعظيم ميكني در حالي كه چيزي جز پوست يك بز نيست؟
ملك گفت: غرض من قرآني است كه در داخل اين جلد قرار دارد نه خود جلد!
عالم شيعي پاسخ داد كه احسنت، اي پادشاه! ما هم وقتي پنجره يا در اطاق پيامبر را ميبوسيم، ميدانيم كه آهن، هيچ كاري نميتواند بكند ولي غرض ما آن كسي است كه ماوراي اين آهنها و چوبها قرار دارد. ما ميخواهيم رسولالله را تعظيم و احترام نماييم؛ همان گونه كه شما با بوسه زدن بر پوست بز ميخواستي قرآني را تعظيم نمايي كه در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تكبير گفته و او را تصديق كردند. آن جا بود كه ملك به ناچار اجازه داد تا حجاج قبر رسولالله را زيارت كنند، اگرچه كه اين اجازه نيز پس از مرگ عبدالعزيز با آمدن پسران او و قدرت گرفتن وهابيت از ميان رفت. اكنون نيز ضريح پيامبر، ابوبكر و عمر در اطاق دربستهاي است كه هيچ روزني به بيرون ندارد. 177
علي مولي هست، خدا نيست
يكي از ايرادات وهابيان بر شيعيان اين است كه آنها حضرت علي (ع) را سيد و مولي ميخوانند و اظهار ميدارند كه وقتي شيعيان ميگويند:
«يا سيدي و مولاي افعل كذا و كذا 178...» چنين سخناني بر زبان جاري ساختن، همچون پرستش لات و عزي است. محمدبن عبدالوهاب در اين باره ميگويد كه مقصود مشركين از كلمه اله همان بوده است كه مشركين زمان ما از لفظ سيد اراده ميكنند.179»
در حالي كه شيعه با گفتن لفظ سيد! مالكيت حقيقي را كه مالكيت خداوند است، اراده نميكند، حتي در قرآن كريم نيز لفظ سيد براي غير خدا آمده است. از جمله درباره يحييبن زكريا، آن جا كه ميفرمايد: «و سيدا و حصورا»180 همچنين در آيه «والفيا سيدها لدي الباب.»181
همين طور ميتوان گفت كه اطلاق لفظ سيد بر غير خدا در سخن پيامبر(ص) به حد تواتر رسيده است. در روابت بخاري از جابر است كه پيامبر فرمود «من سيدكم يا بني سلمه؟» يا درروايت ابوهريره از پيغمبر كه فرمودهاند: انا سيد ولد آدم يوم القيامه» و دهها روايت ديگر.