درباره فیلم" شهابی از جنس نور" به کارگردانی محمدرضا اسلاملو
چگونه می توان یک حرف خوب را خراب کرد؟
محمدامین نوروزی
فیلمهای ارزشی که دغدغه موضوعات مهم سیاسی، استراتژیک و استکبار ستیزانه را دارند، متاسفانه معمولا در ورطه شعار و پیام دادنهای یک طرفه می غلتند. در این مدل فیلمها، آنقدر دغدغههای سازندگان جنبه گل درشت و موعظه گرایانه آشکار پیدا میکند، که دیگر جای هیچ تحلیل و تفکری را برای مخاطب نمیگذارد. مضامین فیلم آنقدر محکم و مستقیم به صورت بیننده کوبیده میشود که دیگر مخاطب از این همه توهین و جسارت غیر هنرمندانه فیلم واکنش منفی نشان می دهد. این گونه مواقع پیام فیلم تاثیرگذاری عکس می گذارد و تبدیل به ضد خود می شود.
مضمونی که قرار است بسیار مهم باشد، تبدیل به ضدش میشود و بسیار غیر ضروری نمایانگر می شود. توصیه ای که به چنین فیلم سازانی می توان داشت این است که بیش از پیش اهمیت داستان را در سینما دریابند و به جای آنکه دغدغه پیام دادن داشته باشند، دغدغه داستان گویی در مدیوم سینما را داشته باشند.
اگر داستان به درستی شکل بگیرد و مضامین در سیر داستانی بدون گل درشت شدن جایگذاری بشوند. بدون شک تاثیر گذار در ذهن و فکر مخاطب هم خواهد شد. باید قدرت داستان در سینما را فهمید، یقین کرد و بعد سمت سینما آمد. سینمای داستانگو، موعظهگر قدرتمندی است که پیام و نصیحت های خود را پنهان می کند. پس آنهایی هم که دغدغه پیام دادن در سینما را دارند، بیش از دیگران برایشان واجب است که اهمیت داستان را بفهمند. اگر هم اهمیت داستان در سینما را نمی توانند درک کنند، بهتر است شیوه دیگری مثل مقاله نویسی را برای انتقال دغدغه های خود دنبال کنند.
فیلم «شهابی از جنس نور» هم بیشتر دنبال دادن هشدار و خطر نسبت به دغدغههای ذهنی فیلمساز است. اما اتفاق تاسف بار تر این است که به شعاری بودن فیلم تنها نمی توان ایراد گرفت. «شهابی از جنس نور» مثل مقالهای پر از اطلاعات است که به موضوعات مختلف ناخنکی زده باشد و حق هیچ کدام از موضوعات را درست ادا نکرده باشد. فیلم نه جنبه مستند دارد و نه جنبه داستانی. یک فیلم لنگ در هوایی که تکلیفش با خودش مشخص نیست. هر وقت خواستید حرف بسیار مهمی را بی ارزش کنید، از آدمی که لکنت زبان دارد و موقع حرف زدن کلمات را جابهجا و ناصحیح تلفظ می کند، بخواهید که آن حرف مهم را مطرح کند. بدون شک آن حرف ضایع خواهد شد و اهمیتش از بین میرود. درست مثل اتفاقی که در «شهابی از جنس نور» افتاده است.
فیلمهای ارزشی که دغدغه موضوعات مهم سیاسی، استراتژیک و استکبار ستیزانه را دارند، متاسفانه معمولا در ورطه شعار و پیام دادنهای یک طرفه می غلتند. در این مدل فیلمها، آنقدر دغدغههای سازندگان جنبه گل درشت و موعظه گرایانه آشکار پیدا میکند، که دیگر جای هیچ تحلیل و تفکری را برای مخاطب نمیگذارد. مضامین فیلم آنقدر محکم و مستقیم به صورت بیننده کوبیده میشود که دیگر مخاطب از این همه توهین و جسارت غیر هنرمندانه فیلم واکنش منفی نشان می دهد. این گونه مواقع پیام فیلم تاثیرگذاری عکس می گذارد و تبدیل به ضد خود می شود.
مضمونی که قرار است بسیار مهم باشد، تبدیل به ضدش میشود و بسیار غیر ضروری نمایانگر می شود. توصیه ای که به چنین فیلم سازانی می توان داشت این است که بیش از پیش اهمیت داستان را در سینما دریابند و به جای آنکه دغدغه پیام دادن داشته باشند، دغدغه داستان گویی در مدیوم سینما را داشته باشند.
اگر داستان به درستی شکل بگیرد و مضامین در سیر داستانی بدون گل درشت شدن جایگذاری بشوند. بدون شک تاثیر گذار در ذهن و فکر مخاطب هم خواهد شد. باید قدرت داستان در سینما را فهمید، یقین کرد و بعد سمت سینما آمد. سینمای داستانگو، موعظهگر قدرتمندی است که پیام و نصیحت های خود را پنهان می کند. پس آنهایی هم که دغدغه پیام دادن در سینما را دارند، بیش از دیگران برایشان واجب است که اهمیت داستان را بفهمند. اگر هم اهمیت داستان در سینما را نمی توانند درک کنند، بهتر است شیوه دیگری مثل مقاله نویسی را برای انتقال دغدغه های خود دنبال کنند.
فیلم «شهابی از جنس نور» هم بیشتر دنبال دادن هشدار و خطر نسبت به دغدغههای ذهنی فیلمساز است. اما اتفاق تاسف بار تر این است که به شعاری بودن فیلم تنها نمی توان ایراد گرفت. «شهابی از جنس نور» مثل مقالهای پر از اطلاعات است که به موضوعات مختلف ناخنکی زده باشد و حق هیچ کدام از موضوعات را درست ادا نکرده باشد. فیلم نه جنبه مستند دارد و نه جنبه داستانی. یک فیلم لنگ در هوایی که تکلیفش با خودش مشخص نیست. هر وقت خواستید حرف بسیار مهمی را بی ارزش کنید، از آدمی که لکنت زبان دارد و موقع حرف زدن کلمات را جابهجا و ناصحیح تلفظ می کند، بخواهید که آن حرف مهم را مطرح کند. بدون شک آن حرف ضایع خواهد شد و اهمیتش از بین میرود. درست مثل اتفاقی که در «شهابی از جنس نور» افتاده است.