kayhan.ir

کد خبر: ۳۶۴۲۰
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۲:۰۱

راه به دست آوردن چشم وگوش باطنی (خوان حکمت)

عالم به حق خلق شده است‌، يعني اگر كسي در مسائل اعتقادي داراي يك عقيده صحيح بود، اين رَه به مقصد مي‌برد‌. اگر در مسائل اخلاقي به خُلق حسن متخلّق بود‌، اين رَه به مقصد مي‌برد‌. در مسائل فقهي و حقوقي محقق و متحقّق بو‌د، رَه به مقصد مي‌برد‌؛ و‌گرنه در بين راه مي‌ماند‌. مسئله هدايت و ضلالت هم از همين قبيل است؛ كي در بين راه مي‌ماند، كي به مقصد مي‌رسد‌، كي عمري در وادي تِيه سرگردان است و نمي‌داند متحيّر است؛ گاهي ممكن است راه يك‌شبه را 40 سال سرگردان باشد و نداند و خيال بكند دارد حركت مي‌كند. پيروان موساي كلیم(ع)‌، همين‌هایي هستند كه راه صد ساله را در جريان طي آن دريا يك‌شبه رفته‌اند‌؛ فرمود‌: تو عصا به دريا بزن‌، آب‌هاي رفتهْ رفته است و آب‌هاي نيآمده نمي‌آيد و اين وسط بستر جاده خاكي خشك مي‌شود و شما مي‌گذريد؛ همين‌كه وجود مبارك موساي كليم عصا را به دريا زد؛ آب‌هاي رفته كه رفتند، آب‌هاي نيامده تلّي از سد آبي درست كردند، پشت سر هم ماندند؛ اين وسط شد جاده خاكي. وجود مبارك موساي كليم و همراهانش گذشتند، فرعون و پیروانش پشت سر رسيدند، به وسط دريا كه رسيدند؛ دستور رسيد اين سدّ آبي فرو بريزد: فَغَشِيَهُمْ مِنَ اليَمِّ مَا غَشِيَهُم(1). وآن راه صد ساله را يك لحظه طي كردند. وقتي به حق بودند، اينها را ديدند. اما وقتي از موساي كليم فاصله گرفتند، حرف‌هاي او را كنار گذاشتند، به دنبال هوس و هوی رفتند، راه یک‌شبه را 40 سال سرگردان بودند. اگر كسي با حق باشد، راه صد ساله را يك شبه مي رود‌؛ اگر بر باطل باشد، راه يك‌شبه را صد سال سرگردان است.
اين حرف براي بسياري از افراد تجربي و حسّي، افيون است و افسانه! كه آيا مي‌شود انسان در يك بيابان شفاف و صافي راه گم بكند، راه يك‌شبه را چهل سال سرگردان باشد؛ بله، مي‌شود. آنكه اهل حس و تجربه است، از حس و تجربه بالا نيامده، به علوم والاتر بار نيافت؛ اينها را (معاذالله) اساطير اوّلين و افيون و افسون مي‌داند! امّا آنهایي كه اين معارف را درك كردند، مي‌گويند عالم به حق خلق شده است. يعني بحث‌هاي فيزيكي اين عالم قابل كارشناسي است كه خاكش چگونه است‌، معدنش چگونه است‌، هوايش چگونه است‌، آبش چگونه است و مانند آن. امّا كي اين را ساخت، براي چه ساخت، چه جور ساخته شد؛ به حق ساخته شد يا به باطل، اين با علم تجربي قابل درك نيست!
درك پيام حق‌مدارانه خلقت در قرآن كريم، راه فهم مشاركت شيطان در مال و فرزند
پيام قرآن اين است كه اين مجموعه به حق خلق شده است، باطل برنمي‌دارد. اگر كسي بيراهه رفت، مال حرامي فراهم كرد، فرزند حرامي فراهم كرد؛ اين گرفتار: وَ شارِكهُمْ فِي الاَموالِ وَ الاُولاد(2) می‌شود. در پرورش بعضي از مال‌ها و فرزندها شيطان شريك است. اين‌گونه از آيات براي برخي از مردم اسطوره است و افسانه است و افيون. شيطان، شريك درپيدايش بچه است، يعني چه؟ شيطان شريك مال است، يعني چه؟ من مال را خودم با ربا تهيه كرده‌ام، شيطان شريك من است يعني چه؟ اين فرزند را خودم به بار آورده‌ام، شيطان شريك اين فرزند است يعني چه ؟ آن ديني كه به اين مرد مي‌گويد: اگر نامحرمي را نگاه كردي، بعد شب به منزل رفتي، با همسرت به كنار آمدي؛ آن فرزند گرفتار وَ شارِكهُمْ فِي الاَموال است، براي اين شخص، افسون است و افسانه ؛ اينها را درك نمي‌كند! امّا وقتي آن آيه با: اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَرضْ بِالحَق تفسير شد، معنايش اين است كه انسان غير از اين ديد ظاهري، اين چشم ظاهري، اين گوش ظاهري يك چشم و گوش ديگري بايد پيدا كند تا آن را بفهمد تا آنگاه باور كند كه شيطان شريك بعضي از مال‌هاست يعني چه، شريك بعضي از فرزندهاست يعني چه.
نقش مؤثر «تقوا» در فراگيري علوم و معارف
براي توضيح اين مطلب شما در منطق‌ها ملاحظه كرديد كه گفتند: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً؛ این حرفي است صحيح، حرف باطلي نيست. اين منطق، سخني است حق، امّا تمام حق اين نيست! اين حق هست، اين لازم هست؛ ولي براي ادراك معارف كافي نيست! گفتند اگر كسي حسّي داشته باشد، علم حاصل از آن حس به دست مي‌آيد. كسي بينا باشد؛ انواع رنگ‌ها را مي‌تواند تشخيص بدهد، مي‌تواند نقاش خوبي بشود، رنگ‌ها را تشخيص بدهد و مانند آن. اگر كسي سامعه سالمي داشته باشد؛ آهنگ‌ها را تشخيص مي‌دهد، فن موسيقي را تشخيص مي‌دهد، حلال و حرامش را تشخيص مي‌دهد، صداها را تشخيص مي‌دهد. اگر كسي سامعه را از دست داد، از اين علم محروم است: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً، اين سخن درست است. امّا در مكتب انبياء يك مطلب تازه‌اي است و آن اين است كه: مَنْ فَقَدَ تَقوَيً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً. اگر كسي طهارت روح را، تقوا را، پاكدامني را از دست داد؛ بخشي از علوم و معارف را از دست داد. اين حرف براي برخي‌ها افيون است و افسانه‌! در آن مكتب مي‌گويند: بايد چشم و گوش داشته باشي تا صداي ديگران را بشنوي، رنگ‌هاي خارج را ببيني و در اين دو فن ورزيده بشوي. امّا اگر تقوا داشته باشي‌، حرف دلت را مي‌شنوي‌، اعتراض وجدانت را مي‌شنوي، سروش غيب را مي‌شنوي، در خواب حرف‌ها را هم مي‌شنوي؛ اين فرشته‌ها صدا مي‌كنند، پيام مي‌آورند، مي‌شنوي؛ تسبيح سراسر موجودات را مي‌شنوي.
هم مرحوم شيخ طوسي‌(ره) نقل كرد از ما، هم جناب زمخشري نقل كرد از اهل سنّت؛ هر دو از قُدماي اهل تفسيرند. شيخ طوسي كسي است كه بزرگان اهل سنّت گفتند به او بگوئيد: (شيخُ‌الإسلام)، نه شيخ الطائفه! وقتي شما مي‌گوئيد شيخ‌الطائفه، يعني شيخُ‌الطائِفَهِ الاِماميّه! شيخ طوسي را بايد گفت شيخُ‌الإسلام، كه ما سنّي‌ها هم به وجود او فخر مي‌كنيم. اين بزرگان قبل از هزار سال، هم فخر مايند، هم فخر اهل سنّت؛ اينها از وجود مبارك رسول گرامي(ص) نقل كردند كه فرمود: يك سنگي بود در جاهليّت، قبل از اينكه من به مقام نبوّت برسم؛ هر وقت عبور مي‌كردم ، اين سنگ به من سلام مي‌كرد، وَ اِنّي لَاَعرِفُهُ الآن(3)؛ الآن هم من آن سنگ را مي‌شناسم. اين يك چيزي نيست كه تنها ما شيعه‌ها نقل كرده باشيم، يا تازگي نقل شده باشد! به ما گفتند: اگر شما مواظب چشم و گوش باشيد، اين تسبيح موجودات را مي‌شنويد. اين زميني كه هر روز با شما حرف مي‌زند و می‌گوید: اَنَا بِيتُ الغُربَه، اَنَا بِيتُ الوَحشَه(4)، اين را مي‌شنويد. اينها تمثيل نيست، اينها سخن حقيقي اينهاست. زمين شهادت مي‌دهد‌، زمين شكايت مي‌كند، حسينيه‌ها و مسجدها شهادت مي‌دهند؛ اين حرف‌ها را مي‌شنويد.
پس اِنْ تَتَّقُوا اللهْ يَجعَلْ لَكُمْ فُرقاناً (5). اين معنا كه در سوره مباركه انفال آمده كه اگر شما اهل تقوا بوديد، خيلي از چيزها را ياد مي‌گيريد؛ اين است. آنگاه انسان مي‌فهمد اين مجموعه به حق آفريده شده. اگر يك وقتي دستش به طرف خلاف دراز بشود، مي‌گويد اين در و ديوار عالم دارد من را مي‌بينند، عليه من شهادت مي‌دهند، يك روز من را رسوا مي‌كنند؛ من در حضور اين همه شاهدان هستم چرا خلاف بكنم؟!! به خودش اجازه خلاف نمي‌دهد؛ مي‌گويد بالأخره زمين شهادت مي‌دهد، زمان شهادت مي‌دهد، هيچ كدام حاضر نيستند اين ننگ را تحمّل بكنند! من كه تنها نيستم، اين همه دارند من را مي‌بينند.
اين روحيه از اين آيه سوره مباركه انفال به دست مي‌آيد كه: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ يَجعَلْ لَكُمْ فُرقاناً. و اگر در سوره مباركه بقره فرمود: اِتَّقُوا اللهْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله(6)؛ گرچه اين دو تا آيه خيلي فرق دارد، آني كه در سوره انفال است به صورت شرط و جزاست؛ آني كه در سوره بقره است به صورت شرط و جزا نيست! نفرمود اِتَّقُوا اللهْ يُعَلِّمْكُمُ الله. این با واو عطف شده، مرفوع هم هست، مجزوم نيست؛ امّا تناسب تقوا با تعليم اين معنا را به ما مي‌فهماند كه مَنِ اتَّقَ اللهْ يُعَلِّمْهُ الله. اگر كسي اهل تقوا باشد، خداي سبحان يك چيزي هم به او مي‌فهماند كه ديگران ندارند.
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دامت بركاته)
در ديدار با اقشار مختلف مردم آمل؛ حسينيه ارشاد آمل ـ  28/11/1383
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) طه / 78                     (2) اسراء / 64            (3) أمالي طوسي / 341
(4) كافي / 3 / 242           (5) انفال / 29             (6) بقره / 282
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر می‌شود.