مولفههای قوت و عزت در سیاست خارجی از منظر قرآن
جلال دوستکامی
در مطلب حاضر نویسنده با تبیین تفاوت قوت و قدرت در فرهنگ سیاسی اسلام، درباره ضرورت قوتنمایی به جای قدرتنمایی و تاکید اسلام بر ایجاد توان بازدارندگی و نیز کسب عزت با اتصال به قوت و عزت خداوندی سخن گفته است.
در آموزههای قرآنی در فرهنگ سیاسی قرآن و اصلاحات سیاسی آن، واژهای به نام قدرت وجود ندارد بلکه واژگانی چون ولایت، قوت، ملک، عزت و مانند آن است که به کار گرفته شده است؛ زیرا قدرت به معنای توانایی انجام و یا ترک اختیاری عمل، نمیتواند بازتاب فلسفه و هدف از رهبری جامعه در ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مانند آن باشد.
واژه ملک به معنای پادشاهی، حکومت و حاکمیت به کار رفته است؛ زیرا حاکم، اختیاردار جامعه و همانند مالک آن است؛ اما این عبارت بار معنایی مثبتی را که خداوند از فسلفه آفرینش و رهبری جامعه ایمانی خواسته، بر نمیتاباند، از این رو در فرهنگ سیاسی اسلام اصطلاح «ولایت» جایگزین ملک و پادشاهی و مانند آن شده است.
در اصطلاح قرآنی همچنین به جای قدرت از واژه قوت استفاده شده تا بیانگر توانمندی نظام سیاسی باشد. از نظر قرآن، قوت، لازم و ضرورت سیاسی است و دولت اسلامی باید تمام فکر و ذکرش کسب قوت باشد نه قدرت؛ زیرا تفاوت قوت و قدرت در این است که قوت همان نیرو و توان است و قدرت، توانایی. به این معنا که انسان تا توان و نیرو نداشته باشد نمیتواند توانایی در انجام و ترک چیزی داشته باشد. گاه میشود که انسانی نمیتواند ترک عملی را داشته باشد، زیرا توان و نیروی آن را ندارد، اما گاه دیگر با آنکه توان و نیرو دارد، با اراده و اختیار خود، به ترک عملی اقدام میکند.
تاکید قرآن بر بازدارندگی
خداوند در آیه 60 سوره انفال میفرماید: واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شیء فی سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون؛ و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات]، دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری را جز ایشان - که شما نمیشناسیدشان و خدا آنان را میشناسد - بترسانید و هر چیزی در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده میشود و بر شما ستم نخواهد رفت.
پس دولت و نظام اسلامی باید دنبال قوت باشد، تا توانایی اعمال قدرت به شکل انجام یا ترک عملی را داشته باشد و لازم نیست که حتما آن توان به شکل عملی به کار گرفته شود، بلکه وجود توان عالی در نظام اسلامی، خود به تنهایی نیروی بازدارنده است که در قرآن از آن به «ارهاب» تعبیر شده است. ارهاب به معنای به رهبت افکندن و ترساندن است که بیاعمال قدرت و تنها بر اساس توان موجود به دست میآید. وقتی به چهره شیر نر نگاه میشود، ابهت سیمای او ترس و رعبی در بیننده میافکند که نیازی به اعمال غرش هم نیست. نظام اسلامی باید اینگونه توان و قوتافزایی داشته باشد بی آنکه اعمال قدرتی کند تا اهداف و مقاصد خود را برآورده کرده و ترس و رعب در دشمن ایجاد کند و در یک کلمه بازدارندگی هدف از کسب قوت است.
نقش قوت در سیاست خارجی
چنانکه بیان شد، در سیاست داخلی و خارجی نظام اسلامی باید چنان قوت و توانی باشد که خود نقش بازدارندگی را ایفا کند. اگر حکومت و نظام ولایی بخواهد از اقتدار سیاسی برخوردار باشد و مرکز و محور باشد لازم است تا آنچنان توان و قوتی داشته باشد که همه جذب مرکز شده و در محور آن به گردش درآیند. این توان و قوت به نظام سیاسی اسلامی کمک میکند تا دشمن داخلی را در سرجایش بنشاند و دشمن خارجی را از ترس به عقبنشینی وادارد.
کسب قوت به میزان استطاعت در همه اشکال، لازمه حکومت و حاکمیت اسلامی است، اما هرگز به معنای اعمال آن به شکل قدرت نیست. از این رو نظام اسلامی میتواند از همه ابزارهای تولید توان و قدرت سود برد بی آنکه آن را در قالب قدرت به نمایش بگذارد.
پس کسب قوت هرگز به معنای اعمال آن به شکل قدرت نیست؛ زیرا در سیاست، اعمال قدرت گاه نه تنها مفید و سازنده نیست، بلکه نتیجه عکس میدهد؛ اما نمایش قوت همواره نتیجه مثبت و سازنده دارد و هرگز نتیجه عکس و منفی را موجب نمیشود؛ چرا که نمایش قوت در قالب جنگ نرم و روی روان مخاطب و قلب و دل او تاثیر میگذارد در حالی که اعمال قدرت در قالب جنگ سخت و بر تن و فیزیک اثر میکند که در بسیاری اوقات نیز تاثیر مطلوب و موثری ندارد، زیرا در هنگام قدرتنمایی و اعمال آن، ضعفها مشخص میشود و نقاط کور و تاریک آشکار شده و دشمن میزان اعمال قوت را ارزیابی کرده و به خود اجازه میدهد تا راه گریز و مقابله را بیابد. اما همیشه ترس به عنوان برادر مرگ تاثیرات مخربتر و پایدارتری را از خود به جا میگذارد. پس به جای آنکه اعمال قدرت و قدرتنمایی شود باید قوتنمایی داشت.
فلسفه تاریخ، مقیاس موزانه قوت
قوت اسلامی در برابر قوت طاغوتی است؛ زیرا حق در برابر باطل است و باطل میکوشد تا قوتنمایی داشته باشد. رابطه دولت اسلامی به عنوان نماد حق با دولتهای دیگر مبتنی بر همین معیار است. به این معنا که دولتهای دیگر یا علیه حق هستند یا در برزخ میان حق و باطل میگردند. آن که علیه حق است، باطلی است که هرگونه ارتباط با او جز برای ارهاب و یا بازدارندگی نیست، اگر ارتباط فرهنگی است برای این است که حق به آنان ابلاغ شده و اتمام حجت شود. (توبه ، آیه 6)
اما کشورها و قوتهای دیگری که در میان برزخ حق و باطل گیر افتادهاند، تعامل با آنان نیز از همین منطق ناشی میشود با این تفاوت که نرمی بیشتر در چارچوب تعهدات و الزامات میان دولت اسلامی و آن قوتهای دیگر امکانپذیر است. از این رو میتوان در یک چارچوب عزتمدارانه با آنان تعامل کرد تا آنان را نیز از دنیای برزخی به سمت حق سوق داد و به جرگه حق کشاند. اگر مقاومتی داشته باشند و علیه ابلاغ حق موضعگیری کنند، آنان نیز در نهایت در جرگه باطل قرار خواهند گرفت.
بر اساس آموزههای قرآنی، قوت اسلامی میبایست معطوف به طرد و بازدارندگی قوت باطل باشد. حمایت از مستضعفان و مظلومان در برابر مستکبران و ظالمان در دستور کار قرار میگیرد (نساء، آیه 79)؛ چرا که قوت اسلامی همانطوری که نمیتواند در کنار مجرم و پشتیبان آن باشد (قصص، آیه 17) همچنین نمیتواند در برابر ظلم ظالمان و استضعاف مستکبران ساکت و خاموش بنشیند (نساء، آیه 79) قوت اسلامی باید طوری جهتدهی شود که آرمانهای اسلامی که فلسفه تاریخ، آن را به عنوان یک حقیقت انکارناپذیر تایید کرده تحقق یابد. بنابراین طرح جهانیسازی اسلام در کنار فرآیند جبری و تاریخی جهانی شدن اسلام میبایست در دستور کار قرار گیرد.
ایده جهانیسازی اسلام
آموزههای قرآنی میگوید که این اسلام است که به عنوان حق بر جهان حاکمیت مییابد. (توبه، آیه 33؛ صف، آیه 9؛ نور، آیه 55؛ انبیاء آیه 105) این حاکمیت در همه جنبههای سیاسی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی، عقیدتی و مانند آنها است؛ زیرا حاکمیت دین اسلام به معنای حاکمیت فلسفه و سبک زندگی اسلامی است که همه ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر مستقیم خود قرار میدهد.
بر این اساس، راهبردها و سیاستهای و برنامههای نظام اسلامی میبایست جهانیسازی و جهانی شدن اسلام باشد؛ یعنی اگر جبر تاریخی و فلسفه تاریخ به سمت جهانی شدن اسلام است، برنامه و طرح نظام اسلامی باید اعمال قوت برای جهانیسازی باشد.
در حوزه اصول دین و کلام اسلامی این امر فراتر از علم فقه به اثبات رسیده است که هیچ سلطه و راه نفوذی برای کافران بر مسلمانان و مومنان نیست: «ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» (نساء، 141) این بدان معناست که قوای اسلامی میبایست به گونهای مورد بهرهبرداری قرار گیرد که سلطه و نفوذی برای کافران بر مسلمانان و مومنان فراهم نشود و راه را بر آنان سد کند.
خداوند شرط اصلی برتری را در قاعده مطرح آیه 114 سوره نساء و نیز 139 سوره آل عمران دانسته است. در حقیقت اتصال شخص و دولت به حق و محور قرار دادن آن قوت و عزت میآورد و راه را بر دشمنان سد میکند و اجازه نمیدهد تا باطل چیره شود و اعمال قدرت کند.
بر اساس آموزههای قرآنی، قوت و عزت تنها با اتصال به قوت و عزت الهی به دست میآید و هرگونه چرخشی در این مدار، شدنی است؛ چرا که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» است و خداوند بارها عزت و قوت را به خود نسبت داده (نساء، آیه 139؛ فاطر، آیه 10) و هرگونه تبدل و تغییری را بر مدار آن قرار داده است.
از نظر قرآن در جهان، دو جریان سلطه وجود دارد که یکی حق و دیگری باطل است؛ یک جریان سلطه، معطوف به پرستش خدای متعال است که بر محور پیامبران است و دیگری جریان سلطهای است که باطل آن را مدیریت میکند و فرعونیان و طاغوتیان و مستکبران و ظالمان و کافران آن را به کار میگیرند.
در حقیقت، قوت در جامعه بشری در قالب ملک و سلطه میتواند معطوف به حق یا باطل باشد. اگر بخواهیم قوت حق را در سلطه سیاسی در درون و بیرون مرزها به نمایش گذاریم میبایست نخست به اصل اولی ایمان توجه و تاکید داشته باشیم. این یعنی اینکه ما در برابر هیچ سلطه دیگری جز ملک حق تعالی سرفرود نمیآوریم و زیر بار هیچ قوت دیگری نمیرویم و به حول و قوت الهی، جهان را مدیریت و از خود دفاع میکنیم.