کد خبر: ۳۲۲۷۱۳
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۷
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- 187

مسئولیت جدید ناباکف و نارضایتی جوسلسون

فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند

پابلو نرودا برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1964 نشد. اما با اعلام نام برنده، هیچ جشنی در دفتر کنگره برپا نشد. 
برنده آن سال ژان پل سارتر بود و همان‌طور که همگان می‌دانند، از پذیرش این جایزه سر باز زد. 
نرودا مجبور شد تا سال 1971 منتظر بماند، تا اینکه سرانجام تصمیم آکادمی سوئد (آکادمی نوبل) بر این شد که جایزه نوبل را به او اهدا کند. 
در آن زمان او سفیر شیلی در فرانسه بود و دولت دموکراتیک دوستش سالوادور آلنده را نمایندگی می‌کرد (که سپس در سال 1973 به طور غیردموکراتیک برکنار و به قتل رسید).
در سال ۱۹۶۲، تنها چند ماه پس از ساخت دیوار برلین، نیکلاس ناباکف توسط ویلی برانت، شهردار برلین غربی، دعوت شد تا به عنوان مشاور امور فرهنگی بین‌المللی به سناى برلین بپیوندد این انتصاب، یک دوستی قدیمی را تحکیم بخشید و ناباکف را به شهری بازگرداند که احساس نزدیکی عمیقی با آن 
داشت. 
استوارت همپشایر به یاد آورد: «برانت و ناباکف به خوبی با هم کنار می‌آمدند. برانت از سوی آمریکایی‌ها تأمین مالی می‌شد و برنامه فرهنگی برلین نیز همین‌طور (یعنی برنامه فرهنگی برلین نیز از سوی آمریکا تامین مالی می‌شد).
برانت با این موضوع کاملاً راحت بود و این موضوع ذره‌ای او را نگران نمی‌ساخت. نیکی (نیکلاس ناباکف) بسیار جهان‌دیده و کاربلد بود، [ارتباطات قوی‌ای داشت و] همه آدم‌های مهم را می‌شناخت، بنابراین برای سازماندهی امور فرهنگی برلین کاملاً ایده‌آل بود.» 
از نظر ناباکف، برلین غربی بخشی از «جذابیت بین‌المللی» خود را از دست داده بود و به نظر زمان آن فرا رسیده بود که بار دیگر در «بازی فرهنگی» [ورود کرده و] سرمایه‌گذاری کند. 
به گفته جان‌هانت، ناباکف «هرگز آماده نبود برای باورهایش با تمام جهان دربیفتد» و اکنون به نظر می‌رسید [دیگر] به پارادایم‌های خسته‌کننده و قدیمی جنگ سرد علاقه‌ای ندارد. برنامه‌ها و پیشنهادهای او برای برلین- که اکنون با دیواری بتونی تقسیم شده بود- هیچ‌کدام از آن لفاظی‌های قدیمی ضدکمونیستی را در بر نداشت. 
او در فضائی آکنده از گرمای تنش‌زدایی نوشت: «برای من روشن بود که در چنین بازی‌ای باید سعی کرد حمایت و مشارکت دانشمندان و هنرمندان اتحاد جماهیر شوروی و بلوک سوسیالیست را به دست آورد.» 
برای دستیابی به این هدف، او با پیوتر آندریویچ آبراسیموف، سفیر اتحاد جماهیر شوروی در برلین‌شرقی، دوست شد.
 این دو، ساعت‌ها در سفارت شوروی با یکدیگر وقت می‌گذراندند و در نهایت آبراسیموف به درخواست‌های مصرانه ناباکف برای حضور هنرمندان شوروی در جشنواره هنرهای برلین- که ناباکف نیز مدیر آن بود- تن داد. 
این تصمیمی خطرناک برای آبراسیموف بود: اطلاعات شوروی KGB به دقت ناباکف را تحت نظر داشت. از طریق جاسوس «ک‌گ‌ب» که به عنوان مشاور برانت نفوذ کرده بود، روس‌ها از تمامی وابستگی‌های ناباکف به کنگره‌ای که توسط سازمان سیا حمایت می‌شد، اطلاع داشتند. 
به گفته دایانا، جوسلسون از انتصاب جدید ناباکف زیاد راضی نبود، «اما آن را قورت داد». ناباکف که زمان بیشتری را در برلین می‌گذراند، به نظر می‌رسید در حال فاصله گرفتن از کنگره است، اما از حساب هزینه‌های آن نه. 
جوسلسون که همیشه بر محدودیت‌ها تأکید داشت، نمی‌توانست کار چندانی برای مهار ولخرجی ذاتی نیکلاس ناباکف انجام دهد. استوارت همپشایر گفت: «او سلیقه بسیار پرهزینه‌ای داشت و این باید پرداخت می‌شد.» 
اما این ارتباط که رسماً بین کنگره و دفتر برانت برقرار شده بود، فرصتی را برای کنگره فراهم کرد تا در «برلینر فستووخن» (هفته‌های جشنواره برلین) (حضور) داشته باشد. 
در سال ۱۹۶۴، کنگره هزینه حضور این افراد را تأمین کرد: گونتر گراس، دبلیو. اچ. اودن، کیت بوتسفورد، کلینت بروکس، لنگستون هیوز، رابی ماکائولی، رابرت پن وارن، جیمز مریل، جان تامپسون، تد هیوز، هربرت رید، پیتر راسل، استیفن اسپندر، روژر کایوآ، پیر امانوئل، دریک والکوت، خورخه لوئیس بورخس و وله سوینکا (جان‌هانت و فرانسوا بوندی نیز به عنوان ناظر حضور یافتند).
«اما جاسلسون نمی‌توانست خشم خود را نسبت به آنچه «انحراف ناباکف از مسیر تعیین‌شده» می‌دید، فروخورد.» همپشایر گفت: «او (ناباکف) حسود بود. همیشه می‌گفت «گروه روشنفکران من» (مَن مَن می‌کرد و منیت داشت1). به آنها چاپلوسی می‌کرد و انتظار وفاداری داشت. نیکی (نیکلاس ناباکف) بخشی از «گروه» او بود، ولی بعد به چیز دیگری علاقه‌مند شد [و فاصله گرفت]. جوسلسون عصبانی و آزرده‌خاطر بود.» 
پانوشت:
1- خودشیفته بود و تمرکز شدیدی بر خویشتن داشت.