ایـن همه قتـل و خـودکشـی؟
شکوفه مظفریپور
«از یاد رفته» یکی از سریالهای درام است که پخش آن به تازگی از نمایش خانگی به پایان رسیده، مجموعهای ۱۸ قسمتی که با مرگ اسماعیل ادیب (حسین محجوب)، بزرگ خانواده آغاز میشود؛ او پیش از خاکسپاری دوباره به زندگی بازمیگردد، قصهای که به قلم نوید محمودی و مهدی اسدزاده نوشته شده است. این مجموعه از قسمت دوم تا دهم با یک خط کلیشهای همچون دیگر سریالها درباره طماع بودن دو داماد خانواده، بهزاد(فرهاد اصلانی) و آرش(حمیدرضا آذرنگ) برای بالا کشیدن ثروت پدرزن به نمایش درآمده است. از قسمت دهم به بعد قصه با خیز بهتری پیش میرود و اتفاقاتی که نمیتوان پیشبینی کرد رخ میدهد.
زمانی که سریال «زخم کاری» در نمایش خانگی پخش شد به دلیل قتلهای متعددی که در آن به تصویر کشیده شد بسیاری از نقدها را متوجه خود کرد و پس از آن تهیه و تولید اینگونه از سریالها در نمایش خانگی ادامهدار شد که نمونه اخیر آن را در سریال «از یاد رفته» نظارهگر بودیم.
در این سریال تمام قتلهایی که اتفاق میافتد، مستقیم یا غیرمستقیم از طریق بهزاد انجام میشود. کسی که در مالاندوزی سیریناپذیر است و هر کسی را فدای سرخوردگی و عقدههای درونی خود میکند. او با توطئهای که برای آرش، باجناق خود و برادرزاده همسرش، شهاب (سینا مهراد) در نگهداری مواد مخدر میچیند باعث سکته و مرگ پدرزنش، اسماعیل ادیب میشود. گویی مرگ اسماعیل ادیب نخ تسبیحی بوده که با بریدن آن بنیان خانواده از هم پاشیده میشود. بعد از مرگ ادیب معلوم میشود که کتایون (فریبا متخصص) مستخدم پیشین و زنبابای فعلی ۳۰ سال پیش مازیار، تنها پسر خانواده را با توطئه نگهداری مواد مخدر بالای چوبه دار کشیده است.
بهزاد که داماد بزرگ خانواده است و سالهاست همسر بیمارش فوت شده برای جلو زدن از باجناق خود و با سوءاستفاده از اعتمادی که باجناقش به او دارد از هیچ تلاشی برای شکستش و حذف او از جایگاه اجتماعیاش دریغ نمیکند. او با مطلع کردن مهتاب، زن آرش (فریبا کوثری) از تصمیم آرش برای متارکه با او و ازدواج مجدد سبب سکته مغزی و فلج شدن سمت چپ مهتاب میشود. بعد از آن بهزاد باعث قتل همکار خود، مظهری(امین میری) و آرش میشود.
بهزاد در این حین که در حال عملی کردن مرحله نهائی نقشه شوم خود برای دستیابی به میترا ادیب(الهام اخوان) و در واقع شرکت بزرگ ادیب است با به دارآویخته شدن تنها فرزندش امیر(ارسطو خوشرزم) از لوستر روبهرو میشود، خودکشی امیر خط پایان تمام آرزوهای بهزاد میشود. بهزاد با مرگ امیر برای آرام کردن وجدان خود به قتل شهاب در سانحه ساختگی خودرو و در نهایت خودکشی خود اقدام میکند. در نمای دیگری از داستان «از یاد رفته» نریمان، دایی شهاب(مجید مظفری) نیز به دلیل واهی که برای خود میتراشد خودکشی میکند.
اما سؤالی که اینجا مطرح میشود واقعا هدف سازندگان سریال «از یاد رفته» از این حجم از خشونت و قتل و خودکشی چه چیزی میتواند باشد؟ اگر نویسنده قصد دارد بیننده را آگاه و هوشیار از نیات و اعمال اطرافیان خود کند واقعا انجام این همه قتلِ زنجیروار لازم است؟
به راستی چرا در این سریال ۱۸ قسمتی که قتلهای متعددی رخ داد و یا حتی در همان قسمتهای ابتدائی در سانحه رانندگی آرش با یک زوج موتورسوار و در پی آن مرگ حامد که گماشته بهزاد برای اخاذی از آرش بود هیچ حضوری از پلیس را شاهد نبودیم؟! در کدام منطق این حجم از خشونت و جنایت و خیانت برای بیننده جذابیت و گیرایی را به همراه میآورد؟
لازم به ذکر است در «از یاد رفته» در چند سکانس میبینیم که فریبا متخصص با دامن کوتاه و جوراب شیشهای و فریبا کوثری با پیراهن کوتاه بدون جوراب حضور دارند و در دیماه گذشته سعید مقیسه، رئیس وقت ساترا دلیل تفاوت در نظارت بر برنامههای تلویزیون و نمایش خانگی را تفاوت در آزادی در پوشش، دکور، محتوا و دیالوگنویسی بیان کرده است. احتمالا منظور ایشان از آزادی پوشیدن لباسهای بدننما نبوده اما چطور ممکن است ناظران پخش نمایش خانگی نسبت به این موضوع پراهمیت سهلانگاری کرده باشند و متوجه الگوی خسارتبار آن نشده باشند؟