چهل و چند سال ایستادگی؛ روایت پیروزی یا روایت فشار؟
ایران از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ مفاهیمی مانند استقلال، ارزشهای دینی-اخلاقی، نفی سلطه و ایدئولوژی انقلابی را به صحنه بینالملل وارد کرد. دولتها در روابط بینالملل معمولاً یا به قدرتهای بزرگ تکیه میکنند یا به دنبال موازنه میان این قدرتها میروند. اما انقلاب اسلامی راه سوم را برگزید، ایستادگی مبتنی بر ایمان و استقلال. شعار «نه شرقی، نه غربی» به وضوح اعلام کرد که ایران جدید حاضر نیست در بلوک قدرتهای جهانی هضم شود. این رویکرد روشن میکند که چرا ایران در برابر فشارهای سیاسی، تحریمهای اقتصادی و تهدیدهای نظامی عقبنشینی نکرده است. در واقع «ایستادگی» در گفتمان انقلاب یک انتخاب عقلانی صرف برای امنیت نیست بلکه بخشی از هویت و مشروعیت نظام است. اکنون پرسش اصلی این است که آیا ایران انقلابی در چهار دهه گذشته «روایتی از مقاومت و پیروزی» ساخته است یا «روایتی از فشار، انزوا و هزینه»؟ پس از چهار دهه کدام روایت، حقیقت انقلاب ایران را بهتر بازتاب میکند؟
حامیان روایت مقاومت بر این باورند که دستاوردهای ایران در چهار دهه گذشته نشان میدهد که این فشارها نتوانسته اصل انقلاب را تضعیف کنند. مهمترین شاخص موفقیت یک انقلاب «بقا» است. بسیاری از انقلابها، از انقلاب فرانسه گرفته تا انقلابهای جهان عرب در دهه اخیر یا دچار انحراف شدند یا سرنگون. اما ایران پس از بیش از چهار دهه همچنان نظام انقلابی خود را حفظ کرده و این خود نشانهای از موفقیت است. ایران در شرایط تحریمهای گسترده توانسته در حوزههای حساسی چون فناوری هستهای، صنایع موشکی، نانوتکنولوژی و پزشکی پیشرفت کند. این پیشرفتها نماد خوداتکایی و نهضت مقاومت علمی هستند و از نگاه انقلابی، ثمره مستقیم ایستادگی در برابر فشار خارجی محسوب میشوند. از طرفی یکی از شاخصهای قدرت در روابط بینالملل توان شکلدهی به محیط پیرامونی است. ایران در چهار دهه گذشته توانسته شبکهای از گروهها و دولتهای همسو در منطقه ایجاد کند. این دستاورد نه تنها امنیت ملی ایران را تقویت کرده بلکه به آن نقش یک بازیگر تعیینکننده در معادلات منطقه را داده است.
اما منتقدان تصویر دیگری ارائه میدهند. آنها ایران را کشوری منزوی در نظام بینالملل، با اقتصادی فرسوده و مردمی که هزینههای مقاومت را پرداختهاند نشان میدهند. در این روایت تحریمها، قطع روابط با بعضی از کشورها و محدودیتهای بینالمللی موجب شده ایران از برخی سازوکارهای جهانی مانند نظام مالی بینالمللی یا بازارهای بزرگ جهانی محروم بماند. این محرومیت در نگاه منتقدان هزینههای سنگینی بر اقتصاد ملی تحمیل کرده است. تورم مزمن، کاهش ارزش پول ملی، بیکاری و دشواریهای معیشتی از مهمترین چالشهای جامعه ایران هستند. روایت فشار تأکید میکند که بخش بزرگی از این مشکلات ناشی از تحریمها و سیاستهای تقابلی در برابر غرب است.
یکی دیگر از شاخصهای مورد استناد این روایت مهاجرت گسترده نخبگان و خروج سرمایه از کشور است. از دید منتقدان این روند نشاندهنده نارضایتی و بیاعتمادی به آینده اقتصادی و سیاسی ایران است. برخی نیز نفوذ منطقهای ایران را نه دستاورد بلکه هزینهای سنگین میدانند. آنها استدلال میکنند که منابع مالی کشور در حمایت از گروههای خارجی صرف میشود در حالی که مشکلات داخلی همچنان حل نشده باقی مانده است.
برای فهم درست این دو تصویر باید توجه کرد که هر دو روایت بخشی از واقعیت هستند. ایران همزمان هم موفق به بقا و گسترش نفوذ منطقهای شده و هم با فشارهای اقتصادی و محدودیتهای بینالمللی مواجه است. اما تفاوت در تفسیر است. در رویکرد انقلابی، فشارها و تحریمها بخشی طبیعی از مسیر رسیدن به استقلال هستند و سختیها ارزشمند تلقی میشوند، زیرا نهایتاً به خوداتکائی و آزادی از سلطه قدرتهای بزرگ میانجامند. در این نگاه هزینهها نه تنها نشانه شکست نیستند بلکه بهای آزادی هستند. درحقیقت باید گفت که هیچ کالای ارزشمندی ارزان و بدون سختی به دست نمیآید، مخصوصا اگر به دست آوردن این کالا برابر با از بین رفتن سلطه سلطهگران قدرتمند باشد. اما در رویکرد لیبرالی یا انتقادی، معیار اصلی موفقیت، رفاه اقتصادی و تعامل با نظام بینالملل است. از این منظر هرگونه انزوا یا فشار اقتصادی به معنای شکست راهبردی محسوب میشود.
روایت دشمن مشکلات اقتصادی را برجسته میکند و دستاوردهای استقلال و مقاومت را نادیده میگیرد. روایت انقلاب اما تأکید دارد که همین فشارها موتور خودکفایی و اقتدار ایران بودهاند. در این میان آنچه نباید فراموش کرد این است که اگر ایران تسلیم میشد شاید امروز مشکلات اقتصادی موقتاً کمتر میبود اما استقلال و عزت ملی برای همیشه از دست میرفت. از دیدگاه انقلابی چنین معاملهای هرگز ارزشمند نیست.
از این رو تضاد دو روایت در حقیقت تضاد دو دستگاه ارزشی است. یکی بر استقلال و هویت تأکید دارد و دیگری بر رفاه و ادغام در نظم جهانی. از منظر انقلابی اساساً فشار دشمن بخشی از متن انقلاب است و نه حاشیه آن. انقلاب اسلامی از آغاز با شکستن نظم سلطه و به چالش کشیدن اراده قدرتهای بزرگ متولد شد. بنابراین تحریم، فشار، تهدید و جنگ نه تنها علامت شکست نیستند بلکه گواه اصالت مسیر است. به بیان دیگر این هزینهها در گفتمان انقلابی نه صرفاً بهای استقلال بلکه نشانه زنده و فعال بودن انقلاب میباشند. هر جا فشار بیشتر بوده روح مقاومت بیشتر شکوفا شده و دستاوردهای راهبردی شکل گرفته است؛ از جنگ تحمیلی که به خودکفایی نظامی منجر شد تا تحریمهای اقتصادی که زیرساختهای علمی و صنعتی کشور را به حرکت درآورد.
از این رو باید بر روایت پیروزی تأکید کرد. این یعنی نشان دادن اینکه انقلاب اسلامی توانسته فشار را به فرصت و تهدید را به سکوی جهش تبدیل کند. دشمن هرچقدر که حلقه محاصره را تنگتر میکند ملت ایران با ایمان، خلاقیت و اتکا به توان داخلی این محاصره را درهم میشکند.
پس از چهار دهه، روشن است که ایران نه فروپاشیده و نه تسلیم شده است. ایران توانسته در برابر سنگینترین فشارهای تاریخ معاصر بایستد و همچنان به عنوان یک بازیگر مستقل باقی بماند؛ دستاوردی که بسیاری از کشورها فاقد آن هستند. بنابراین روایت غالب روایت «ایران مقاوم» است. کشوری که با وجود فشارها توانسته استقلال خود را حفظ کند، الگویی الهامبخش برای دیگر ملتها باشد و معادلات منطقهای و جهانی را تحت تأثیر قرار دهد. بله، فشارها و مشکلات واقعی هستند؛ اما از نگاه انقلابی اینها نه شکست که نشانه درستی راه هستند. اگر بخواهیم با معیار استقلال و عزت ملی قضاوت کنیم، روایت غالب ایران پس از انقلاب چیزی جز روایت مقاومت و پیروزی نیست. ایران منزوی نیست بلکه ایران آزاد و مستقل است و همین استقلال است که دشمن را به تداوم فشار واداشته است. حقیقت این است که چهل و چند سال ایستادگی سندی است بر پیروزی ملتی که حاضر نشد عزت خود را به بهای «رفاه وابسته» بفروشد.
علیرضا معشوری - دکتری روابط بینالملل