واکنشها به یک انتصاب بحثبرانگیز
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
انتصاب مکدونالد به مجله «اینکانتر» از همان ابتدا بحثبرانگیز بود. جوسلسون هرگز از سردبیری کریستول راضی نبود و این دو از همان شماره اول بر سر ماهیت مجله اختلاف نظر داشتند. جوسلسون احساس میکرد که کریستول بیش از حد به مسائل جنگ سرد اهمیت میدهد و خواستار تأکید بیشتر بر جنبه سیاسی مجله بود. «ما مجلات فرهنگی با حرف C بزرگ (C ابتدای کلمه Culture در انگلیسی است) منتشر نمیکنیم(1). من از اینکه شما این را درک نمیکنید، ناراحتم.»
جوسلسون به کریستول تذکر داد (در اظهارنظری که تقریباً نظر یکی از منتقدان را، توجیه میکند مبنی بر اینکه Encounter مجلهای برای تبلیغات سیاسی با دکور فرهنگی است).
لاسکی، مثل همیشه، با جوسلسون موافق بود: «ما در اواسط دهه پنجاه نگران بودیم که اینکانترEncounter به اندازه کافی به امور شوروی و بلوک شرق توجه نمیکند. اما کریستول نمیخواست این کار را انجام دهد - او نوعی ترس عصبی و ناخواسته از بحثهای ایدئولوژیک
داشت.»
جوسلسون با وجود اینکه در یک سری جلسات در پاریس، کریستول را در بحثها شکست داده بود، در اوایل سال 1955 کاملاً از کوره در رفت و نتوانست بحث را ادامه دهد. جوسلسون به طرز مرموزی نوشت: «به یاد دارید که در جلسه کمیته اجرایی ما، همه موافق بودند دورهای که اینکانتر Encounter تاکنون در غلبه بر مقاومت پنهان و آشکار گذرانده، دوره خوبی بوده است، اما اکنون زمان آن رسیده که یک قدم جلوتر برویم.»
پاسخ کریستول به نامه جوسلسون اصلا مطابق میل او نبود. کریستول در جواب او نوشت: «اساساً، من باید کارها را به روش خودم انجام دهم... اگر روش من به اندازه کافی خوب از آب درنیاید، همیشه یک «راهحل نهایی» وجود دارد.»
در حالی که کریستول ناخواسته به پایان کار خود اشاره میکرد، جوسلسون یک قدم جلوتر بود و بیسروصدا به ناباکوف و لاسکی دستور داد تا برای یافتن یک ویراستار جایگزین، پیشنهادهایی ارائه دهند. آیزایا برلین، که معمولاً در چنین مواردی مورد مشورت قرار میگرفت، اچ. استوارت هیوز را پیشنهاد داد.
پیشنهاد دیگری که مطرح شد، فیلیپ هورتون کارمند سابق OSS و اولین رئیس سازمان سیا در پاریس به سال ۱۹۴۷ بود که اکنون برای روزنامه «ریپورتر» کار میکرد.
در همین حال، اسپندر به شدت مشغول تضعیف موقعیت کریستول بود.
«فکر میکنم باید به این دلیل باشد که او آن قدر رقابتجو است که هر تصمیمی را نوعی درگیری میداند که در آن باید پیروز شود، یا با نگه داشتن تصمیم برای خودش یا با خرابکاری در صورت اتخاذ آن توسط همکارش.»
او با جوسلسون گفتوگو کرد و هیچ شکی در مورد مزایای برکناری کریستول برای او باقی نگذاشت: «اگر ایروینگ برود، میتوانیم بحث در مورد چیزهایی را آغاز کنیم که قادر خواهیم بود فوراً در مورد آنها تصمیم بگیریم، یعنی تصمیماتی که او آنها را به نبردهایی طولانی و خسته کننده تبدیل میکند.»
در همین حال، ناباکوف نامزد دیگری را در نظر داشت و به دوست و محرم خود، آرتور شلزینگر نامه نوشت تا بپرسد که آیا میتواند «بسیار بسیار با درایت» نظر دوایت مکدونالد را جویا شود.
شلزینگر بسیار مشتاق بود که این کار (یعنی حذف کریستول) انجام گیرد.
مالکوم ماگریج نیز همین اشتیاق را داشت. او در اظهار نظرش درباره کریستول گفته بود که «او آدم بسیار خوبی است اما حضورش در اینجا کاملاً بیفایده و بدون خاصیت است».
البته لاسکی معتقد بود «ماگریچ یک نفرت ذاتی نسبت به کریستول دارد و فکر میکند که او یک بربر و وحشی است».
جوسلسون موافقت کرد که این احتمال را با مکدونالد در نیویورک در میان بگذارد و در ژوئن 1955 به ملاقات او رفت. این دو با هم خوب کنار آمدند، اما جوسلسون نگران بود که خوی عجیب و غریب مکدونالد به راحتی در چارچوب کنگره جا نگیرد.
جوسلسون گفت که او نیز «تنها و مستقل» کار می کند.
وقتی سیدنی هوک از این جلسه مطلع شد، تهدید کرد که از کمیته اجرائی استعفا میدهد و گفت که اگر مکدونالد منصوب شود، «کنگره را از رسمیت خواهد انداخت».
کریستول که در طول این مذاکرات در بیخبری نگه داشته شده بود، وقتی سرانجام فهمید که مکدونالد به عنوان جایگزین او در نظر گرفته شده است، باور نکرد. او بعدها گفت: «این تصمیمی مسخره بود - چون فرد جایگزین او، یک آنارشیست و صلحطلب بود!»
پانوشت:
1- منظور این است که مجله ما به موضوع فرهنگ با مفهوم عام آن نمیپردازد و به فرهنگ به معنای خاص آن توجه دارد.