طــرح بـزرگ تـوافق غــزه
خاشقجی ادعا کرد که شارون با این موضوع که فلسطینیها به طور مستقل در عرصه بینالمللی ظاهر شوند، موافقت کرد. خاشقجی اینچنین برای من تعریف کرد «دفعه اول احساس کردم که شارون مرد صلح است.» بعدها شارون خودش به من گفت که قصدش ایجاد وطن در اردن برای فلسطینیها بود، جایی که آنها اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند.
به گفته خاشقجی، شارون پیشنهاد عملی او برای انتقال غزه به حکومت فلسطینی را به عنوان اولین گام در راه انتقال مناطق دیگر رد کرد. به گفته خاشقجی، شارون به او گفت که این غیرممکن است، به دلیل اینکه فلسطینیها گانگستر هستند.
خاشقجی به او پاسخ داد: «در کل همه ما هنگامی که بخواهیم زنده بمانیم، گانگستر میشویم.» شارون خندید و از آن جلسه در پاریس خاشقجی به طرفدار بزرگ او تبدیل شد.
چندین جلسه بین خاشقجی و آریل شارون هنگامی که با مأموریتهای مختلف در دولت اسرائیل خدمت میکرد، برگزار کردم. توانایی شارون را از زمانی که در دهه پنجاه به عنوان فرمانده واحد 101 خدمت میکرد و من به عنوان افسر اطلاعاتی او در فرماندهی، در نقش افسر ویژه جنوب بودم، به خوبی میشناختم. آخرین ملاقات بین آن دو در هتل «بریستول» در پاریس برگزار شد. موضوع اصلی که در بحثها تکرار شد، چگونگی توسعه و گسترش روابط اسرائیل با فلسطینیها، مصریها، اردنیها و سعودیها بود.
جای تعجب نیست که خاشقجی در آگوست 1990 در پاسخ به سؤالات روزنامهنگاری درباره ماهیت ارتباطش با شارون گفت: «شارون من را از اولین ملاقاتمان تا امروز تحت تأثیر قرار داد. او فردی است که من به او اعتماد دارم. محکم و استوار است. او نیاز اسرائیل و حقوق اعراب را درک میکند. او متعصب و فهیم است. یک شخص دانشمند است و توانایی مدیریت مذاکرات منطقی را دارد؛ و من از صحبتهایم با رهبران عرب و ملاقات آنها با آریل، میدانم که شارون برای آنها مطلوبتر از آنچه شما فکر میکنید است. ما نیازمند فردی قوی هستیم که دانش مدیریت مذاکرات با اعراب را داشته باشد و این فرد، آریل است. در سیاست چیزی بهتر از یک آدم قوی نیست، او میداند چه میخواهد و ما را میشناسد. من درباره دوستم آریل شارون صحبت میکنم، آدم صادق دقیقاً آن چیزی را که فکر میکند میگوید و بازی نمیکند. اگر به آریل از طرف کشور اسرائیل اختیار عمل بدهید، او مذاکرات [سازش] را رهبری خواهد کرد.»1
عدنان خاشقجی آدرسی بود برای هر مقام اسرائیلی یا یهودی که در پی راهی به جهان عرب بود. رهاوام زیوی که 7 سپتامبر 1979 با خاشقجی روی عرشه کشتی «خالدیه» در بندر ماربیا در اسپانیا دیدار کرد، به سرعت پیام او را به من گزارش کرد. اواخر آگوست، لاکان، تاجر آمریکایی پیش او آمد و از او برای ایجاد ارتباط و گفتوگو بین رهبران سعودی و رهبران اسرائیلی کمک خواست. خاشقجی توضیح داد که او در گذشته با این تاجر آمریکایی در تجارت گاو در ارتباط بوده است. او اعتقاد داشت که [سازش] با مصر به فرآیندهای دیگری در منطقه منجر میشود و بنابراین تلاش کرد از طریق ما طرح بزرگ خود را پیش ببرد، طرحی که اسرائیل نوار غزه را به مصر به عنوان پیمانکار برای اجرای استقلال داخلی بدهد و سعودیها آن را به هنگکنگ دوم تبدیل کنند.
البته که فوراً در اینباره به نخستوزیر مناخم بگین گزارش دادیم و او همانطور که انتظار میرفت بیدرنگ این پیشنهاد را رد کرد. افرادی بودند که میخواستند به خوشنامی و اعتبار خاشقجی ضربه بزنند و البته به روابط و مراودات ویژه بین ما پایان دهند؛ بنابراین شایعه کردند که ظاهراً او با سازمان آزادیبخش فلسطین و شخص یاسر عرفات تماسهای محرمانهای برقرار میکند. این شایعات دروغ میتوانست به عنوان سلاحی علیه من توسط مقامات موساد و سیستم امنیتی که به فعالیتهای من رشک میبردند و نسبت به روابط دوستانه و شخصی من و خاشقجی حسادت میکردند، مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین، به رهنمود من گاندی در آن ملاقات در ماربلا از خاشقجی پرسید که حقیقت این شایعات چیست؟ خاشقجی همهچیز را انکار کرد و برقراری هر تماسی با سازمان آزادیبخش فلسطین یا با عرفات، یا با شخصی از طرف او را رد کرد. او گفت که عرفات گانگستر و رئیس مافیا است و افزود که سالها قبل از این، هنگامی که هنوز گاهگاهی در لبنان فعالیت میکرد، مقامات فلسطینی با او تماس گرفتند و درخواست کردند که با او ارتباط ایجاد کنند، اما بعد از آن هر تماسی با آنها را قطع کرده است. خاشقجی به عنوان یک سعودی وفادار به خوبی میدانست که خاندان سلطنتی در کشورش از حضور و تهدید فلسطینیها در عربستانسعودی نگراناند.
گزارش خاشقجی واقعیت سیاسی را به درستی شرح داد. چند سال بعد از آن، هنگامی که حکومت در اسرائیل تغییر کرد و نخستوزیر شیمون پرز راههای ایجاد ارتباط با سازمان آزادیبخش فلسطین و عرفات را آشکار کرد، خاشقجی هم به تونس رفت و برای اولینبار با عرفات دیدار کرد.
سپتامبر 1979 خاشقجی با نگرانی زیاد درباره آنچه در عربستانسعودی اتفاق افتاد صحبت کرد. او میدانست که ملک خالد بسیار بیمار است، قلب او ضعیف شده و بیشتر از چند ماه زنده نخواهد ماند و بعد از او دوست نزدیکش شاهزاده فهد به پادشاهی خواهد رسید. اگرچه مناخم بگین در مورد اورشلیم پاسخ منفی داد، اما هنوز خاشقجی امیدوار بود که نخستوزیر اسرائیل با برافراشتن پرچم عربستانسعودی بر فراز مسجدالاقصی موافقت کند. او از طریق ما پیغامهای بیشماری برای بگین فرستاد که میتوان آنها را در یک جمله خلاصه کرد: «پادشاه عربستان میداند که در حال مرگ است و او میخواهد که در تاریخ از او به عنوان کسی که بر حقوق اسلام در اورشلیم پافشاری کرد، یاد کنند.»
نخستوزیر بگین دوباره این نظر را رد کرد، اما او از این فرصت برای ابراز نگرانی فعلیاش درباره خرید تسلیحات جدید توسط عربستانسعودی از ایالات متحده آمریکا، از جمله هواپیماهای هشدار «آواکس» استفاده کرد. خاشقجی در اینباره یک پیام آرامکننده فرستاد: «اسرائیل نیازی به نگرانی ندارد، زیرا در هر صورت عربستانسعودی نمیداند که چگونه از این تسلیحات استفاده کند.» به عنوان مثال خاشقجی اشاره کرد که چگونه در همان زمان سعودیها برای راهاندازی موشکهای «هاوک» به منظور ساقط کردن هواپیماهای یمن که به منطقه آنها نفوذ کرده بودند، تلاش کردند؛ اما آنها در تمام تلاشهایشان برای راهاندازی این تجهیزات پیچیده که در اختیار داشتند، شکست خوردند.
پانوشت:
1- م: نیمرودی و خاشقجی در حالی از شارون به نیکی یاد میکنند و او را صلحطلب و انساندوست مینامند که شارون در سال 1982 به خاطر کشتار آورگان فلسطینی در اردوگاه صبرا و شتیلا در افکار عمومی جهان به «قصاب صبرا و شتیلا» معروف شد. رسوایی این کشتار وحشیانه تا جایی پیش رفت که او مجبور به استعفا از وزارت جنگ رژیم صهیونیستی شد. «آریل شارون» با نام اصلی «آریئیل صاموئل موردخای شرایبر» از یهودیان لهستانیتبار بود که پدرش مدتی در قفقاز زندگی کرد. او قبل از تأسیس دولت اسرائیل و در حالی که تنها 14 سال داشت به گروه تروریستی هاگانا درآمد. تروریستهای هاگانا در آن زمان اقدامات متعددی را برای خارج کردن فلسطینیان از خانهها و زمینهایشان طراحی و پیادهسازی کرده بودند و در صورت بروز مخالفت، مخالفین را به قتل میرساندند. گروههایی مثلهاگانا پس از تأسیس دولت، اولین هستههای ارتش اسرائیل را تشکیل دادند. شارون پس از گذراندن دوره متوسطه به عضویت ارتش درآمد و در سال 1947 به عنوان مربی پلیس یهود مشغول به کار شد. او سپس در جنگ 1948 شرکت کرد و یکی از فرماندهان ارتش اسرائیل شد. از جمله کشتارها و جنایاتی که وی فرماندهی آنها را بر عهده داشته میتوان به کشتار اهالی روستای قبیه در کرانه باختری رود اردن(1953)، کشتار مردم غزه(1955)، کشتار مردم بیدفاع اردوگاههای صبرا و شتیلا(1982) و بمباران هوائی دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در تونس(1985)، کشتار مردم مسلمان اردوگاه جنین و شهرهای نابلس، الخلیل، طولکرم، جنین، نوار غزه و...(2002) اشاره کرد. در مجموع این عملیات وحشیانه چندهزار نفر شهید از خود برجای گذاشت. شارون پس از اتمام حضورش در ارتش وارد عالم سیاست شد و پس از چند دوره وزارت در سال 2001 نخستوزیر رژیم صهیونیستی اسرائیل شد. او در پنجمین سال حضورش به عنوان نخستوزیر رژیم کودککش اسرائیل سکته مغزی کرد و پس از 8 سال کما در 11 ژانویه 2014 به درک واصل شد.