شیوههای مقابله با تهدیدات دشمن در قــرآن
علی محسنی
تهدید به معنای ترساندن و ایجاد بیم نسبت به چیزی است که فرصت پرهیز و امکان اجتناب از آن وجود داشته باشد. یکی از شیوههای اساسی در ساحت جنگ روانی، بهرهگیری از تهدید و «تخویف» است تا جایی که حتی ابلیس برای مهار و مدیریت دوستان خویش که تحت ولایت او هستند، از شیوه تهدید و تخویف بهره میگیرد. خدا بصراحت به مؤمنان هشدار میدهد که نسبت به «تهدید» و «تخویف» شیطان واکنش منفی داشته باشند و به جای آن از خدا بترسند. این در حالی است که منافقان و مانند آنها به سرعت تاثیر میپذیرند و حتی تحت تاثیر آن واکنش مثبت نشان داده و در خدمت شیطان در میآیند که البته مؤمنان نسبت به واکنش این افراد نباید محزون شوند؛ زیرا این همگرایی با شیطان و دشمن هیچ ضرری به مؤمنان نمیرساند.(آل عمران، آیات 175 و 176)
از نظر قرآن، انسان باید بر اساس قوانین و احکام دین زندگی خود را تنظیم کند و تقوای الهی پیشه گرفته و از طاغوت که مصداق کامل آن ابلیس شیطانی و اولیای اوست، اجتناب کند. بنابراین اگر باید از کسی بترسد باید از خدا خوفناک باشد که مخالفان با دین را به عذاب ابدی دوزخ میافکند.(زمر، آیات 16 و 17 و 36) به هر حال، یکی از شیوههای دشمن در جنگ روانی و جنگ نرم، تهدید و تخویف است که مؤمنان باید با توکل بر خدا در هر امور، واکنشهای مناسبی نشان دهند و در تقابل با تهدید برآیند. در نوشتار حاضر این موضوع واکاوی شده است.
***
نفوذناپذیری مؤمنان در جنگ نرم
دشمن بر جنگ نرم روانی بسیار اهتمام دارد؛ زیرا کنشها و واکنشهای انسانی متاثر از «شاکله» شخصیتی افراد و «نیات» و «ملکات» اوست تا جایی که قرآن میفرماید: قل کل یعمل علی شاکلته؛ بگو هر کسی بر اساس شاکله خویش عمل میکند.(اسراء، آیه 84)
بنابراین، اگر دشمن بتواند بر «شاکله» تاثیر گذارد، عمکرد افراد تحت تاثیر آن قرار میگیرد. از نظر قرآن، اگر شاکله انسان تثبیت شده باشد، کمتر تحت تاثیر قرار می گیرد، خواه این تثبیت بر ملکات فاضله باشد یا رذایل اخلاقی؛ بنابراین مؤمنان حقیقی که شجره طیبه آنان بر قول ثابت ایمان و تقوا تثبیت شده است، شاکله شان چنان تثبیت شده است که هیچ تغییری در آن
رخ نمی دهد.
از همین رو مؤمنان حقیقی تحت تاثیر جنگ نرم و روانی قرار نمیگیرند و همواره خشیت و خوف آنان از عزت و جلال الهی موجب میشود که هیچ تهدید و تخویفی در آنان تاثیر نگذارد. بنابراین، مؤمنان همانند پیامبران نه تنها اعتنایی به تهدیدها نمیکنند(انعام، آیات 80 و 81)، بلکه به سبب خوف از عزت و جلال الهی، واکنش منفی نسبت به تهدیدها دارند و خود را تحت کفایت و کفالت و وکالت خدا قرار میدهند و همچنان بر آرمان خویش استقامت می ورزند.
البته از نظر قرآن، کافران نیز این گونه هستند؛ زیرا کفر و عصیان و فسق و فجور در آنان تثبیت شده و شاکله کافران را شکل بخشیده است؛ بنابراین، هیچ گاه تحت تاثیر انذارها و هشدارهای الهی قرار نمیگیرند؛ چون دلهایشان مرده و در قساوت، سنگ و آهن شده است.(شعراء، آیات 135 و 136؛ یس، آیه 70؛ بقره، آیه 74؛ انعام، آیه 43)
بنابراین، کسانی تحت تاثیر جنگ نرم روانی قرار میگیرند که در میانه راه هستند و گرفتار شک یا ظن میباشند، خواه مسلمان باشند یا منافق یا توده مردم نادان و سفیه که تابع مستکبران و نیاکان نادان خویش هستند.خدا به مسلمانان و مؤمنان متوسط هشدار میدهد که باید خوفشان از خدا و عزت و جلال او باشد و هیچ گاه تحت تاثیر تهدیدهای دشمنان قرار نگیرند؛ زیرا تهدیدهای دشمنان یا بیضرر است، یا ضرری کم را موجب میشود یا در نهایت ضرر نسبت به دنیای فانی است نه ابدیت انسان؛ در حالی که اگر کسی نسبت به خدا خشیت نداشته باشد و تحت تاثیر تهدیدات شیاطین و دشمنان قرار گیرد، آخرت خویش را از دست میدهد که خسران اساسی و بزرگی است.(زمر، آیات 16 و 17 و 36)
تبری جویی از دشمنان
بر اساس تعالیم قرآن، مؤمنان باید نسبت به تهدیدها و تخویفهای دشمن، با تکیه بر ایمان و تقوای الهی، بیاعتنایی خویش را مانند پیامبران به نمایش گذارند.(انعام، آیات 80 و 81)
شکی نیست هر کسی از نظر ایمان به سطوح عالی نزدیک باشد، به همان میزان «شاکله» ایمانی او چنان تثبیت شده که جز از خدا از هیچ کس دیگری ترس و خشیت نخواهد داشت(مائده، آیات 3 و 44؛ بقره، آیه 150) و با ایمان به خدا استقامت خواهد ورزید.
این گونه است که استقامت در برابر دشمن موجب میشود تا جنگ روانی و نرم دشمن هیچ تاثیری نداشته باشد و مؤمنان بر مواضع حق خویش استقامت ورزند و دست از ایمان خود بر نداشته و بر اصول ایمان و اعتقاد و سنتها و قوانین الهی حاکم بر هستی تاکید کنند.(اعراف، آیات 122 تا 126؛ طه، آیات 71 تا 73؛ شعراء، آیات 49 و 51)
یکی دیگر از واکنشهای مؤثر در برابر تهدیدهای نرم و روانی دشمن که میخواهد مؤمنان از مواضع حق خویش عقب نشینی کنند، تبریجویی از دشمن و مواضع باطل اوست؛ زیرا همان گونه که مؤمنان نسبت به حق و مصادیق آن تولی دارند و ولایت پذیر نسبت به حق تعالی و سنتها و قوانین دین او هستند، همچنین نسبت به دشمن و باطل و هنجارشکنی و فسق و فجور آنان در قبال قوانین حق، تبری میجویند و این گونه تنفر خویش را به نمایش میگذارند. (شعراء، آیات 167 و 168)
به سخن دیگر، ابراز و اعلان رسمی با صدای بلند و با رفتار و کردار هویدا در قالب تولی نسبت به حق و هنجارها و ارزشها و تبری نسبت به باطل و نابهنجارها و ضد ارزشها، از مهمترین واکنشهای مؤمنان به تهدیدها و تخویفهای دشمنان و شیاطین جنی و انسی است. (همان)
توکل برخدا
به نظر می رسد که یکی از واکنش های صحیح نسبت به تهدیدها، توکل بر خدا به عنوان تنها «علت تامه» در هر امری است. از همین رو سخن از «حسبی» است که بیانگر علت تامه و بینیاز نسبت به دیگران است.(آلعمران، آیه 173)
البته باید توجه داشت که حقیقت توکل چیزی جز اطمینان به تقدیر و رضا به قضای الهی نیست؛ در حقیقت مؤمن هرگز از تهدید نمیرسد؛ زیرا میداند که هر چه را خدا در ام الکتاب بر اساس مشیت حکیمانه تقدیر کرده در راستای رحمت و خیر رسانی به انسان است؛ بنابراین، هر چه «قضا» شد و بر انسان وارد آید، خیر مطلق و محض است؛ زیرا چه پیروز شود یا شهید گردد، هر دو برایش خیر است.(همان؛ توبه، آیه 52) بنابراین، مؤمنان با توکل بر خدا چنان از استقامت برخوردار میشوند که نسبت به تهدیدات دشمن واکنشی از خود بروز میدهند که دشمن را نومید میکند.(همان)
توسل به ذکر الله
از دیگر روشهای مؤمنان در برابر تهدید و تخویف دشمنان، توسل به «ذکر الله » است؛ زیرا ذکر الله به معنای تکیه و اعتماد بر خدا و جلب توجه خدا به خود است. چنین امری موجب میشود تا مؤمنی که به هر دلیل گرفتار نوعی خوف نهان میشود، به بصیرت دست یابد و آرامش و اطمینان یابد و خدا نیز به او توجه و اهتمام خاص کند.(اعراف، آیه 201؛ یوسف، آیات 32 و 33)
بنابراین، مؤمنان با ذکر الله می توانند خود را از تهدیدها و وسوسههای شیطانی دشمنان در جنگ نرم و روانی رها کنند و به آرامشی برسند که در سایه عنایت و بصیرت برخاسته از ذکر الله به دست میآورند.(همان)
بیگمان گاه لازم است تا با بهرهگیری از روشهایی چون: مدارا، تسامح و نمایش خوبیها و نیکیها، نه تنها تهدیدهای دشمنان را هیچ انگاریم، بلکه بستری برای تغییر و تبدیل نگاه و نگرش دشمن و حتی تبدیل دشمن به دوست حقیقی فراهم آوریم که البته این امر نسبت به کسانی است که «شاکله» کفر و نفاق در آنان به تمامیت نرسیده باشد؛ از همین رو پیامبران از این روش برخورد نسبت به تهدیدها بهره می گرفتند(مریم، آیات 46 و 47) و بندگان حقیقی خدا با مدارا، درایت خویش را نشان میدهند تا امکانی برای تبدیل دشمنی به دوستی فراهم آورند و با سلام و اعلان صلح و دوستی و مرور کریمانه تلاش میکنند تا واکنشی را نشان دهند تا اگر امکان تغییر است، این امکان از دست نرود؛ زیرا اصولا مؤمنان هرگز آغازگر هیچ جنگی نیستند، بلکه همواره در مقام دفاع اقدام میکنند. لذا تلاش نخست آنان ایجاد صلح است مگر آنکه تجاوزی به مستضعفان و مظلومان انجام شود که در آن صورت در کنار مظلوم و مستضعف علیه ظالم و مستکبر قیام کرده و جهاد میکنند.
(فرقان، آیات 63 تا 75؛ نساء، آیه 75)
بنابراین، گاه مؤمنان در پاسخ تهدید، روش تسامح و مدارا را در پیش می گیرند تا امکان صلح و دوستی فراهم آید ؛ بلکه حتی گاه مؤمنان با صبر خویش بدی و زشتی اعمال دیگران را با حسنات و نیکی دفع میکنند تا امکان تبدیل دشمن به دوست صمیمی فراهم شود.
(فصلت، آیات 34 و 35)
اما باید توجه داشت که این امر دائمی نیست، بلکه تا زمانی است که احتمال تغییر و تبدیل باشد؛ و این درباره کسانی است که کفر و نفاقشان شاکلهشان نشده باشد؛ اما مستکبران و ظالمانی که آزموده شده و شاکله آنان شناخته شده باشد، نمی توان از چنین روشی بهره گرفت.
از همین رو تبری نسبت به آنان وارد شده و پیامبران این گونه عمل می کردند.(ممتحنه، آیات 4 تا 6) تهدیدهای دشمنان شامل تهدید به : اخراج و آوارگی(اعراف، آیات 80 و 82)، تبعید(اعراف، آیات 85 و 88)، شکنجه و سنگسار شدن(مریم، آیه 46)، اعدام و سوزانده شدن(عنکبوت، آیه 24)، طرد اجتماعی(مریم، آیه 46) و مانند آنها میشود؛ اما مؤمنان هرگز تحت تاثیر تهدیدها قرار نمیگیرند و از حق و حقیقت عقب نشینی نمیکنند؛ زیرا میدانند که اگر عقب نشینی کنند غضب خدا را به جان خریدهاند.
(نساء، آیه 135؛ هود، آیات 112 و 113؛ آل عمران، آیات 28 و 29 و 105 و 106 و 173)
از نظر آموزه های قرآن، تنها بزدلان از مسلمانان سست ایمان هستند که از تهدیدهای دشمنان می هراسند؛ زیرا مؤمنان به سبب آنکه خود را متصل به خدا و مامور به انجام تکلیف و وظیفه میدانند، به طور طبیعی تنها خدا را مد نظر قرار میدهند و از هیچ کسی و هیچ چیزی ترسی ندارند و میدانند که هر چند دشمن در واقعیت خارجی و بیرونی، از نظر ظاهری از قدرت و توان بسیار بالایی برخوردار است؛ اما بر این باورند که قدرت و توان دشمن زمانی میتواند برای او مفید باشد که مشیت الهی بخواهد که او توفیق یابد؛ در حالی که مشیت الهی بر این قرار گرفته است که اگر مؤمنان خشیت از خدا داشته باشند، نباید از هیچ چیز دیگر از واقعیتهای خارجی همچون اقتدار و قدرت دشمن ترسی داشته باشند؛ از همین رو خدا میفرماید: همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او خشیت عالمانه داشته و مى ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند؛ و خدا براى حسابرسى کفایت مى کند. (احزاب، آیه ۳۹)
بنابراین، آنچه حاکم بر اهل ایمان است، خشیت الهی است نه خشیت از کسی یا چیزی دیگر. این بدان معنا خواهد بود که کسانی که از غیر خدا میترسند، اهل ایمان حقیقی نیستند، بلکه مدعیان دروغین از منافقان یا سست ایمانهایی هستند که جزماندیشه یا عزم انگیزهای در آنان در حدی نیست که آنان را از خشیت مردم به خشیت خدا برساند.
از نگاه قرآن، دو عامل اصلی درونی و بیرونی، حتی مؤمنان سست ایمان را گرفتار بزدلی میکند تا نتوانند خشم الهی خویش را متوجه دشمن کنند و شجاعانه در برابر تهدیدات احتمالی یا فعلی آنان بایستند و به تکلیف الهی خود عمل کنند. عامل درونی که عامل روانی است، عدم ایمان یا سست ایمانی است؛ زیرا وقتی ایمان به خدای غنی و قادر مطلق نباشد، شخص از اسباب ظاهری که در اختیار دشمن است، هراسان بوده و بزدلانه در برابر آن دستها را به نشانه تسلیم بالا میبرد؛ زیرا اگر ایمان در دلها جا داشت، دیگر ترس از دشمن و اسباب ظاهری نمیتوانست به حدی برسد که انسان به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل نکند که مجاهدت تا پیروزی یا سعادت شهادت است. بسیاری از مردم این گونه هستند؛ زیرا آنان تنها اسباب ظاهری را میبینند و خدای اسبابساز را نمیببنند. لذا در برابر توان ظاهری دشمن تسلیم میشوند و شجاعت دفاع عاقلانه و عالمانه را از دست میدهند. خدا در قرآن میفرماید که این دسته از انسانها، از توده مردم، بیشتر از خدای قادر و متعال حساب میبرند و از آنان هراس دارند؛ زیرا میدانند که این توده مردم دارای قدرت و توان هستند، اما نمیدانند که دست خدای قادر بالای دست آنان است. (مائده، آیه ۴۴)
اما عامل بیرونی همان شیطنت ابلیس و شیاطین همسو با او است که شجاعت را از افراد میگیرد. شیطان با بزرگنمایی تلاش میکند تا دلهای افراد را از درون خالی کند و آنان را برده و بنده خویش سازد؛ چنانکه خدا میفرماید: در واقع این شیطان است که افراد تحت ولایت و دوستانش را مى ترساند. پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید.
(آل عمران، آیه ۱۷۵) پس کسانی که تحت ولایت طاغوتی شیطان هستند، نسبت به شیطان احساس ترس دارند؛ زیرا شیطان برای اعمال حاکمیت طاغوتی خویش از شیوه ترساندن بهره میگیرد تا این گونه، همه مطیع او باشند.
همچنین از آیه فوق به دست میآید که اگر انسان اهل ایمان و تحت ولایت الله باشد، دیگر ترس معنایی نخواهد داشت؛ و آنانی که میترسند و بزدلانه رفتار میکنند، در حقیقت نمیتوانند مدعی ایمان باشند، بلکه باید گفت که در ایمان آنان شک و تردید است؛ پس کسانی که میترسند تحت ولایت ابلیس و شیاطین هستند؛ و گرنه اهل ولایت الله هرگز نمیترسند.
به هر حال مؤمنان تنها از خدا ترس عالمانه عاقلانه دارند که از آن به خشیت یاد میشود، اما ترس از دیگران ریشه در ولایت الله ندارد، بلکه خاستگاه آن ولایت طاغوت است. کسانی که تحت حاکمیت شیطان و ولایت الطاغوت هستند، ترس از دیگران داشته و بزدلانه در میادین سیاسی، نظامی و مانند آن وارد میشوند و شکست را به خود و مردم تحمیل میکنند.