کد خبر: ۳۱۸۱۷۶
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۶

وقت خداحافظی با پارادایم جریان غربگرا(یادداشت روز)

1- حمله اخیر رژیم صهیونیستی به یک ساختمان در دوحه قطر و حمایت آشکار آمریکا از این اقدام، بار دیگر واقعیت‌هایی را آشکار کرد که در لفافه امید به «تعامل با غرب» پوشیده شده بود. در حالی‌که قطر یکی از نزدیک‌ترین شرکای نظامی، امنیتی و اقتصادی آمریکا در منطقه به‌شمار می‌رود و میزبان بزرگ‌ترین پایگاه نظامی این کشور در غرب آسیاست، باز هم نتوانست از تعرض مستقیم متحد راهبردی‌ آمریکا یعنی اسرائیل در امان بماند. این اتفاق به‌وضوح نشان می‌دهد که وفاداری به غرب، نه‌تنها مصونیت‌آور نیست، بلکه در بسیاری مواقع، راه را برای اعمال سلطه و نقض حاکمیت بیشتر هموار می‌کند.
2- ماجرا اما فقط به قطر ختم نمی‌شود. از افغانستانِ تحت حمایت ناتو تا اوکراینِ غرب‌زده، شواهدی انکارناپذیر وجود دارد که نشان می‌دهد زمان تغییر پارادایم، نه آن‌گونه که جریان غربگرا در ایران مدعی بود، بلکه دقیقاً برای خود این جریان فرا رسیده است. اکنون پرسش اساسی این نیست که ایران باید به‌سوی غرب بچرخد یا نه، بلکه باید پرسید آیا غرب اساساً شریک قابل‌اعتمادی هست یا نه؟ و تجربه‌های اخیر چه پاسخی برای این سؤال دارند؟
3- چندی پیش جمعی از چهره‌های سیاسی و رسانه‌ای وابسته به جریان غربگرا در ایران، بیانیه‌ای با عنوان «وقت تغییر پارادایم» منتشر کردند. ذیل این بیانیه و موضعگیری‌های بعدی فعالین و رسانه‌های این طیف، آنان خواستار عبور از سیاست‌های فعلی حاکمیت در ایران شده و پیشنهاد بازگشت به مذاکره جامع با آمریکا و غرب و پذیرش نظم مورد نظر واشنگتن را مطرح کردند. از نگاه این طیف، تعامل با غرب کلید حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران است. 
اما تجربه‌های تاریخی، خلاف این ادعا را ثابت می‌کند. از دولت مدعی اصلاحات و مذاکرات سعدآباد گرفته تا امضاء و اجرای برجام در دولت مدعی اعتدال، هر بار که ایران قدمی در جهت نزدیک‌شدن به غرب برداشت، با زیاده‌خواهی‌های بیشتر، فشارهای اقتصادی مضاعف و تحقیر سیاسی مواجه شد. 
جریان غربگرا با به‌کارگیری رسانه‌های متعدد سال‌ها تلاش کرد تا نوعی دوگانه‌ «عقلانیت- ماجراجویی» بسازد و بر اساس آن، هر نوع استقلال‌طلبی، مقاومت و تقابل با غرب را محصولی از احساسات‌گرایی و بی‌منطقی جلوه دهد. در مقابل، مذاکره با هدف امتیازدهی و تعامل یکطرفه با غرب را نشانه‌ای از پختگی، واقع‌بینی و توسعه‌خواهی معرفی کرد. 
این پروژه روانی – رسانه‌ای، اگرچه در مقاطعی موفق شد بخش اندک وکم‌شماری از افکار عمومی را متقاعد کند، اما تحولاتی که پس از آن رقم خورد، به‌شدت بنیان‌های این پروژه را سست کرد. اکنون افکار عمومی می‌پرسد: چرا غرب به کشورهای «مطیع و دوست» خود نیز رحم نمی‌کند؟ و چرا دست‌کم در ده سال گذشته، هیچ نمونه موفقی از تعامل یکسویه با غرب، امنیت، توسعه یا پیشرفت به‌بار نیاورده است؟
4- واقعیت این است که حمله اسرائیل به ساختمان محل استقرار سران حماس در قطر، صرفا یک رویداد نظامی نیست. این حمله، نمادی از پارادایم رفتاری آمریکا و اسرائیل است. رژیمی که سال‌هاست با حمایت‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا در منطقه به جنایت، تروریسم و نسل‌کُشی مشغول است، این‌بار حتی به کشوری مانند قطر رحم نکرد؛ کشوری که میلیاردها دلار در صنایع آمریکایی سرمایه‌گذاری کرده، روابط استراتژیک با ناتو دارد و نقش واسطه در مذاکرات آمریکا با طالبان، ایران، حماس و حزب‌الله را ایفا کرده است.
این حمله نه‌تنها بدون محکومیت آمریکا انجام شد، بلکه گزارش‌ها و مستنداتی از هماهنگی اطلاعاتی میان دو طرف نیز وجود دارد. در واقع، قطر از نگاه اسرائیل و آمریکا، نه یک متحد برابر، بلکه ابزاری در جغرافیای قدرت است و هرگاه لازم باشد، مصرف می‌شود.
5- جریان غربگرا در ایران معمولاً از کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس به‌عنوان الگوی تعامل موفق با غرب یاد می‌کند. 
این در حالی است که به عنوان نمونه، مصر که با بحران اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند و به‌رغم ده‌ها میلیارد دلار کمک خارجی، همچنان ناتوان از اداره معیشت شهروندان است، نمونه‌ای دیگر از مصرف‌کنندگان مدل غربی است که در بزنگاه‌ها تنها می‌مانند. 
در یک نمونه دیگر، عربستان با چالش‌های مالی بی‌سابقه‌ای مواجه است. چندی پیش وزارت دارایی این کشور گزارش داده بدهی عمومی تا پایان سه ‌ماه اول 2025 به بیش از 1.1 تریلیون ریال سعودی (290 میلیارد دلار) رسیده است، رشدی 15 درصدی نسبت به سال گذشته. این افزایش در حالی رخ می‌دهد که درآمدهای نفتی- که بیش از 70 درصد بودجه دولت را تشکیل می‌دهد- تحت فشار کاهش قیمت جهانی نفت و سیاست‌های اوپک‌پلاس برای محدود کردن تولید قرار دارد. 
شاخص نفت برنت در سال 2024 به طور میانگین 80 دلار در هر بشکه بود، در حالی که صندوق بین‌المللی پول قیمت 91 دلار را برای تعادل بودجه عربستان و تا 108 دلار را برای تأمین مالی پروژه‌های داخلی، از جمله شهر هوشمند نئوم و نمایشگاه جهانی 2030  ضروری می‌داند.
6- سقوط کابل و ترک ناگهانی افغانستان توسط نیروهای آمریکایی نیز، به‌نوعی نماد فروپاشی اعتماد به غرب بود. کشوری که دو دهه میزبان ناتو بود، در کمتر از یک هفته به‌دست طالبان سقوط کرد. در اوکراین نیز، غربی‌ها با وعده‌های بزرگ حمایت، این کشور را به دام جنگی تمام‌عیار کشاندند و امروز، با کاهش حمایت نظامی و تعلل در ارائه کمک‌های مالی، عملاً کی‌یف را در بلاتکلیفی رها کرده‌اند.
در هر دو مورد، نتیجه نهائی برای مردم، ویرانی، مرگ، مهاجرت، فقر و آشوب بود. آیا چنین سرنوشتی، الگویی برای آینده ایران است؟!
7- اگرچه جریان غربگرا همواره تلاش کرده تا برجام را نقطه عطفی در روابط ایران و غرب معرفی کند، اما این توافق به نماد «خسارت محض برای ایران» تبدیل شد. توافقی که آمریکا بدون هیچ هزینه‌ای از آن خارج شد و اروپایی‌ها با سیاست وقت‌کشی، تعهدات خود را عملاً کنار گذاشتند. نتیجه آن شد که با وجود محدودیت گسترده در صنعت هسته‌ای، تحریم‌ها دو برابر شد. 
و اما در مقابل، تجربه مقاومت در برابر زورگویی و سلطه، توانست دستاوردهایی واقعی ایجاد کند؛ از توسعه صنایع دفاعی و موشکی گرفته تا نفوذ منطقه‌ای و تقویت محور مقاومت. امروز، رژیم صهیونیستی بیش از همیشه در معرض تهدید است، و این نه از مسیر دیپلماسی التماسی، بلکه از مسیر بازدارندگی فعال حاصل شده است.
8- با توجه به شواهد فوق، جریان غربگرا در ایران باید در گفتمان خود بازنگری کند. این جریان که زمانی خود را عقلانیت‌محور، توسعه‌خواه و عمل‌گرا معرفی می‌کرد، اکنون باید پاسخ دهد که تعاملات ایده‌آل‌اش با غرب، چه سرنوشتی در قطر، اوکراین، افغانستان یا مصر رقم زده است؟
زمان آن رسیده که فعالین و رسانه‌های جریان غربگرا، از تکرار نسخه‌های شکست‌خورده دست بردارند و بپذیرند که امنیت، پیشرفت و عزت، در گرو حفظ استقلال، مقاومت هوشمند و چندجانبه‌گرایی در سیاست خارجی است.
9- تحولات جهانی نشان می‌دهد که دوران نظام تک‌قطبی به پایان رسیده است. قدرت‌هایی مانند ایران، هند، چین و روسیه و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین، در حال شکل‌دادن به نظمی چندقطبی هستند. در این شرایط، ایران می‌تواند با اتکا به توان داخلی، حفظ استقلال و تعاملات متوازن با شرق، گسترش روابط با همسایگان و تقویت نقش منطقه‌ای کشور، جایگاهی کلیدی در آینده جهان بیابد. 
جریان غربگرا اگر واقعاً به منافع ملی ایران می‌اندیشد، باید این فرصت را دریابد و از وابستگی روانی و سیاسی به غرب فاصله بگیرد.
10- همان‌طور که پیش از این نیز اشاره شد، آنچه امروز در قطر، افغانستان، اوکراین و حتی اروپا می‌گذرد، پاسخی روشن به پرسش بنیادی درباره اعتماد به غرب است. ایران نمی‌تواند آینده خود را به نظم جهانی‌ای گره بزند که حتی متحدانش را قربانی می‌کند. اکنون، زمان تغییر پارادایم، نه برای جمهوری اسلامی، بلکه برای جریان غربگرا فرا رسیده است؛ جریانی که باید یا متحول شود، یا از صحنه تحلیل و تصمیم‌سازی کنار رود.
به عبارت دیگر، «تغییر پارادایم» در نقطه‌ای که جریان غربگرا پیشنهاد کرده بود، نه‌تنها مفید نیست، بلکه به‌شکل وارونه باید در مورد خود این جریان اعمال شود. اکنون پارادایم وابستگی به غرب، بیش از پیش بی‌اعتبار شده است؛ هم در سطح ایدئولوژیک، هم در سطح اقتصادی و هم در سطح اعتماد عمومی.
اکنون، زمان آن است که گفتمان استقلال‌محور، متکی بر عزت ملی، مقاومت هوشمند و تعاملات چندجانبه، به گفتمان غالب در مدیریت کشور تبدیل شود و آن‌هایی که سال‌ها کشور را با وعده‌های غربگرایانه، معطل و دچار خسران کردند، در برابر ملت و تاریخ پاسخگو باشند.

مسعود اکبری