کد خبر: ۳۱۸۰۳۲
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۰
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 24

معنای استغفار معصومان

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

حجاب بودنِ احساس لذّت از عبادت
به یاد دارم که سالی در عید رمضان، یکی از نوسفران که سخت تحت تأثیر حالات معنوی خود در ماه مبارک رمضان قرار گرفته بود، به تکرار نزد استاد حق‏شناس می‏آمد و با اشاره به آن حالات معنوی، انتظار داشت بسی بیش از آنچه را داشت، به دست آورد و به اصرار از استاد می‏خواست که گره‏گشایی نماید. استاد پس از آن که چند‌بار او را زنهار داد و بر حفظ و سپاس آنچه دارد ترغیب نمود، در برابر اصرار چندین‌باره‏اش برآشفت و با شدّت نهیب زد: «مگر چه کرده‏ای که جایزۀ ویژه از پروردگار طلب می‏کنی؟ همین‌قدر که لایقت دانسته‏اند و در میهمانی الهی راهت داده‏اند، باید شاکر باشی!». به گفتۀ استاد، گاه احساس لذّتی که انسان از عبادت خود می‏کند، حجاب و مانع او خواهد بود و از این ‌رو هیچ‌‏گاه نباید «دوام مراقبه» را از دست داد.1
طریقیّت داشتن امور دنیایی
یکی از سفارش‏های آیت‌الله حق‏شناس، توجّه نداشتن به دنیا بود، به این معنا که نباید نگاه استقلالی به دنیا داشته باشیم. ایشان می‏فرمود: «امور دنیایی فقط باید برایتان طریقیّت داشته باشد نه موضوعیّت». سپس میکروفن را مثال می‏زد که توجّه ما به آن، در همین حد است که وسیله‏ای برای رساندن صدا به دیگران است، وگرنه به خودی خود، مورد توجّه ما نیست که در آن متمرکز شویم. خود ایشان، توجّه مستقلّی به غیر خدا نداشت.2
آیت‌الله حق‏شناس از مرحوم آقا سیّد علی حائری (مفسّر) نقل می‏فرمود: «سالک در عین مراقبتی که در طول روز می‏کند، باز در پایان روز مشاهده می‏کند به دلیل انجام پاره‏ای مباحات، حجاب رقیقی، قلب او را فرا گرفته است که باید با استغفار، آن را مرتفع سازد».3
ایشان با الهام از همین رهنمود استاد خود، استغفار حضرات معصومین: و شخص پیامبر را این‌گونه تفسیر می‏نمود که مقام عصمت، حضور تام و توجّه دائم به خداوند را اقتضا دارد و از سوی دیگر، ‏شأن نبوّت و امامت که شأنی تبلیغی است، پاره‏ای از رفتارهای مباح و ارتباطات و توجّهات به مردم را ضرورت می‏بخشد. همین انصراف از توجّه تام و دائم به خداوند متعال، نوعی حرمان و حجاب را به دنبال دارد که پیامبر به آن، این‌گونه اشاره می‏کند: «إنّهُ لَيُغانُ عَلى قَلبی؛ گاه قلبم را غباری می‏گیرد» که آن را با استغفار جبران می‏فرمود: «وَ إنّی لَأَستَغفِرُ الله فی كُلِّ‏ يَومٍ‏ سَبعينَ‏ مَرَّةً؛4 و من، روزى هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مى‏طلبم». بنابراین، استغفار پیامبر(ص) ‏و حضرات معصومین:، متناسب با مقام آنهاست.5
***‏‏
یک‌بار از آیت‌الله حق‏شناس پرسیدم: پیامبر بزرگوار، چه نیازی به استغفار داشت؟ ایشان همان‌طور که عینکش را از روی صورتش بر‏می‏داشت، فرمود: «به این عینک نگاه کن! با این که من در جای خاک‏آلود نبودم و از سر کلاس می‏آیم، امّا گردی بر روی آن نشسته که باید آن را پاک کنم. پیغمبر هم خودش پاک است؛ امّا دور و برش آلودگی وجود داشت».6
قرآن به سر گرفتن شب احیا
یکی از طلبه‏ها به آیت‌الله حق‏شناس گفت: با این که دیشب در مراسم احیای شب قدر شرکت کردم، امّا نشد که خیلی‌گریه کنم! ایشان که گویی از این گفته ناراحت شده بود، فرمود: «این حرف‏ها چیست؟ ببینید چه‌قدر عقلتان زیاد شده است! قرآن را به دل بگیرید [همان‌گونه که آن را به سر می‏گیرید]».7
حدّ غیبت
زمانی اردوی دانشجویی مختلطی در ترکیه برگزار شد و من گزارش آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی بردم. وزیر علوم وقت، از دست من خیلی ناراحت شد. همان روز، پیش آیت‌الله حق‏شناس رفتم و مسئله را با ایشان در میان گذاشتم. گفتم: حاج آقا! وزیری که در وزارتخانه‏اش چنین اتّفاقی می‏افتد، تکلیف ما در برابر او چیست و این کار او را چگونه باید گزارش کنیم که غیبت نشود؟ فرمود: «حدّ غیبت را رعایت کنید و فقط بگویید فلانی در زیرمجموعه‏اش چنین اتّفاقی افتاده است. این‌طور نباشد که بخواهید از خود شخص بدگویی کنید و مثلاً بگویید فلانی فاسد یا آدم دزدی است». سپس از ایشان پرسیدم: حدّ غیبت چیست؟ حاج آقا لب خود را کج کرد و فرمود: «این حد هم غیبت است»؛ یعنی شما اگر پشت سر کسی، لبتان را این‌طور کردید هم غیبت می‏شود.8
فلسفۀ قیام سیّد‌الشهدا
فلسفۀ قیام ابا‌عبد‌الله علیه‌السلام هر‌چه باشد، از یک جهت فرقی ندارد و آن، این است که حضرت دید یزید دارد ریشۀ دین را می‏زند و به دین عمل نمی‏شود. 
یزید می‏گفت: «فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَلَ؛9 چه خبری؟ چه وحیی؟». یک فرد شرابخوار سگ‌باز آمد سرکار و همه‌چیز را نفی کرد. حالا این شکاف را چگونه می‏توان پر‌ کرد؟ 
غیر از قتل 
اباعبدالله علیه‌السلام مگر چیزی می‏تواند این فُرجه را پر کند؟! حضرت برای این به میان آمد. وقتی حکومتی که پایه‏اش روی ظلم و بی‏عدالتی است و برخلاف روش صحیح امیرالمؤمنین و ائمّۀ‌طاهرین- که همه‏اش روی قانون عدالت است- بر سرکار بیاید، تنها کاری که می‏توان کرد، این است که به هر شکل ممکن، در برابر این اوضاع قیام کرد. حالا فلسفۀ قیام حضرت این باشد یا نه، به هر حال، این حرکت، موجب بقای اسلام شد و همان‌‏طور که رهبر کبیر انقلاب فرمود، منشأ بقای اسلام، همین حرکت است.10 باید خون ائمّۀ‌طاهرین و اولادشان، در پای این شجره بریزد تا اسلام زنده بماند و دین الهی دوباره قوّت پیدا کند. اگر قیام اباعبدالله نبود، الآن چیزی برای ما نمانده 
بود.11
رهنمودهای علمی- آموزشی
مرور مواعظ آیت‌الله حق‏شناس نشان می‏دهد که یکی از مهم‏ترین توصیه‏های ایشان، توصیه به تحصیل علم حقیقی و مسائل مرتبط با آموختن و آموزش است. رهنمودهای ایشان در این زمینه را در این فصل گزارش می‏نماییم.
علم حقیقی
علومی که ما نوعاً تحصیل می‏کنیم، تا لب گور همراه ماست. برق، مکانیک، فیزیک، شیمی و مانند اینها، علاوه ‌بر این که «فضل» است و حقیقت اشیاء را که همان ربط و نیاز به خدای متعال است برای ما معلوم نمی‏کند، فقط تا موقع مردن همراه ماست و ماندنی نیست؛ امّا «علم» آن است که انسان را به حضرت صانع، به نبیّ‌اکرم(ص) و به رفتار و اخلاق درست آگاهی 
دهد.12
***‏‏
برخی مدام از استاد می‏پرسند: چه کنم؟ به چه راهی بروم؟ راه سعادت من چیست؟ بدانید که همه‏اش در علم است آقا! علم واقعی. این که من بروم و علم بیاموزم که چگونه میکروفن یا وسایل دیگر درست کنم، علمی است که تا دم قبر با من است؛ امّا آن علمی که دربارۀ ماوراء‌الطبیعه است و از من سؤال می‏شود، غیر از این علوم دنیایی است. آن علم، شجره‏ای است که به خون انبیا و اوصیا و اولیا آبیاری شده و خدا نمی‏گذارد که رها شود. تو هر کاری دلت می‏خواهد، بکن؛ ولی خدا از علم خودش حفاظت می‏کند. این تویی که ضرر می‏کنی!13
***‏‏
انسانی که می‏خواهد علمش الهی شود، وارد هر علمی که شد، با مجاهده، قصد خود را تخلیص می‏کند و می‏گوید: پروردگارا! من علم را تحصیل می‏کنم تا این که بتوانم به افراد جامعه خدمت کنم، نه این که بروم دانشگاه و مدرک بگیرم و فلان مقام را احراز کنم، یا پول در بیاورم و رفاه داشته باشم. اینها همه‏اش باد هواست و نتیجه‏ای ندارد.14
***‏
عقل و نفْس، در تنها چیزی که با هم موافق هستند، علم است؛ یعنی هم نفس می‏گوید: علم را تحصیل کن، هم عقل می‏گوید: علم را تحصیل کن؛ امّا داعی آنها با یکدیگر فرق دارد. نفس می‏گوید: تحصیل کن تا آقا رئیس و صدرنشین شوی؛ امّا عقل می‏فرماید: علم را تحصیل کن تا راه پروردگار را پیدا کنی.15
تلاش برای علم‏آموزی
امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «لا نَجاةَ إلّا بِالطّاعَةِ وَ الطّاعَةُ بِالعِلمِ وَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ...».16 این «لا»، لای نفی جنس است؛ یعنی: از نجات خبری نیست، مگر این که طاعت و بندگی داشته باشید. طاعت هم این است که «دلم می‏خواهد» را کنار بگذاری و دنبال خواستۀ مولایت باشی. اطاعت و بندگی هم با علم ممکن است؛ یعنی اطاعت از خدا، علم می‏خواهد. انسان باید بداند که امر خدا چیست تا بتواند او را اطاعت کند. برای دانستن هم باید بروی یاد بگیری. یک نفر به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام متوسّل شد و گفت: من می‏خواهم که بدون رفتن مدرسه به من علم عطا کنی. دعایش مستجاب نشد؛ چون دعایش غیرعقلایی بود. بعد به حضرت عبّاس متوسّل شد. قمربنی‌هاشم که تکلیف را زود معیّن می‏کند، به خوابش آمد و فرمود: «یک فلک بیاورید و این آقا را فلک کنید و چوب بزنید!». وقتی که فلک را آوردند و چند ضربه به او زدند، آن شخص پرسید: آقا! مگر من چه خطایی کردم!؟ حضرت فرمود: «تو یک حاجت خلاف قاعده می‏خواهی! تو باید بروی مدرسه و درس بخوانی. این دفعه، هشت تا ترکه خوردی. اگر دفعۀ دیگر از این حرف‏ها بزنی، شانزده ترکه به تو می‏زنم!». امام کاظم در ادامه می‏فرماید: «وَ التَّعَلُّمُ بالعَقلِ یُعتَقَدُ وَ لا عِلمَ إلّا مِن عالِمٍ رَبّانیٍّ» یعنی راه رسیدن به علم، آموختن است که با عقل گره خورده است. حالا عقل حکم می‏کند که برای یاد گرفتن روش بندگی، سراغ چه کسی برویم؟ باید درِ خانۀ کسی برویم که اوّلاً خبره باشد و خود از راه و رسم بندگی خبر داشته باشد. عالم ربّانی، یعنی کسی که علم را با عمل همراه کرده است. ما باید برویم و وظایف خودمان را از چنین کسی اخذ کنیم.17
***‏
آیت‌الله حق‏شناس، در کنار توجّه و توصیۀ فراوان به علم‏آموزی، از محتوای کتاب‏ها نیز غافل نبود و نسبت بدان حسّاسیت داشت. مثلاً در کتابی با موضوع فلسفه و کلام، نوشته شده بود که خداوند، به جزئیّات علم ندارد. ایشان به همین دلیل می‏فرمود: «این کتاب را نمی‏خوانم» و سپس در نقد آن، این آیه را تلاوت می‏نمود: (إنَّ اللهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصّدُورِ).18 همچنین این روایتِ نقل شده از امام صادق را یادآور می‏شد که خداوند حتّی به خطورات ذهنی هم علم دارد. 20و19
پانوشت‌ها:
1- به نقل از حجّت‌الاسلام سیّد عبّاس قائم‏مقامی.   2- به نقل از حجّت‌الاسلام احمد قالیباف.   3- ر. ک: مواعظ: ج۲ ص۸۲.   4- مستدرک الوسائل: ج۵ ص۳۲۰ ح۵۹۸۷.   5- به نقل از حجّت‌الاسلام سیّد عبّاس قائم‏مقامی.   6- به نقل از آقای عبّاس صفری.   7- به نقل از آقای عبّاس صفری.   8- به نقل از دکتر جواد محمّدی.   9- کشف الغمّة: ج۲ ص۲۱.   10- متن سخن امام خمینی- چنین است: «باید ببینیم رمز بقای این مذهب و بقای ممالک اسلامی، ممالک شیعی چه بوده است. ما باید آن رمز را حفظش بکنیم. یکی از رمزهای بزرگی که بالاترین رمز است، قضیّۀ سیّد‌الشهدا است- سلام‌الله‌علیه- مذهب را بیمه کرد. با عمل خودش اسلام را بیمه کرد. نگه داشت. آن نهضتی که آن بزرگوار کرد و شکست داد- ولو کشته شد، لکن شکست داد- بر اموی و بر دیگران، آن نهضت باید حفظ بشود». (صحیفۀ امام: ج ۱۱ ص ۹۷).   11- مواعظ: ج۴ ص۱۵۷.   12- مواعظ: ج۳ ص۴۳.   13- مواعظ: ج۳ ص۷۹.   14- مواعظ: ج۴ ص۵۱.   15- مواعظ: ج۳ ص۲۶.   16- الکافی: ج۱ ص۱۷ ح۱۲.   17- مواعظ: ج۳ ص۳۹ و ۱۰۶. در مصاحبۀ حجّت‌الاسلام غلامحسن بخشی نیز این مطلب آمده است. دربارۀ تأکید آیت‌الله حق‏شناس بر تلاش برای علم‏آموزی، آقای علیرضا جوان می‏گوید: وقتی برای اوّلین‌بار خدمت آیت‌الله حق‏شناس رسیدم، پس از آن که بنده را زیر نظر گرفت و چند بار نگاهم نمود، فرمود: «داداش جون! علم را باید بروی دنبالش، نمی‏آورند دمِ خانه‏ات بگذارند». در برخورد اوّل، این جمله را فرمود و همین جمله، شروعی بود برای تحوّل بنده.   18- {خداوند به راز دل‏ها داناست} (لقمان: آیۀ ۲۳).   19- «عن محمّد بن مسلم قال: سَأَلتُ أباعبدالله علیه‌السلام عَن قَولِ الله: {يَعلَمُ السِّرَّ وَ أخفى}‏، قال: «السِّرَّ» ما كَتَمتَهُ فی نَفسِکَ، «وَ أخفى‏» ما خَطَرَ بِبالِکَ ثُمَّ أنسيتَهُ؛ محمّد بن مسلم می‏گوید: از امام صادق علیه‌السلام دربارۀ آیۀ {راز و پنهان‏تر [از آن‏] را مى‏داند} پرسیدم. فرمود: «راز»، چیزى است که آن را در دلت پنهان کرده‏ای و«پنهان‏تر»، چیزى است که به دلت افتاده و سپس آن را از یادت برده‏اند» (معانی الأخبار: ص۱۴۳ ح۱). برای دیدن آیات و روایات در بارۀ علم خداوند سبحان، ر. ک: دانش‏نامۀ عقاید اسلامی: ج۶ ص۳۳۰.   20- به نقل از حجّت‌الاسلام عبد‌الرضا پورذهبی.