معنای استغفار معصومان
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
حجاب بودنِ احساس لذّت از عبادت
به یاد دارم که سالی در عید رمضان، یکی از نوسفران که سخت تحت تأثیر حالات معنوی خود در ماه مبارک رمضان قرار گرفته بود، به تکرار نزد استاد حقشناس میآمد و با اشاره به آن حالات معنوی، انتظار داشت بسی بیش از آنچه را داشت، به دست آورد و به اصرار از استاد میخواست که گرهگشایی نماید. استاد پس از آن که چندبار او را زنهار داد و بر حفظ و سپاس آنچه دارد ترغیب نمود، در برابر اصرار چندینبارهاش برآشفت و با شدّت نهیب زد: «مگر چه کردهای که جایزۀ ویژه از پروردگار طلب میکنی؟ همینقدر که لایقت دانستهاند و در میهمانی الهی راهت دادهاند، باید شاکر باشی!». به گفتۀ استاد، گاه احساس لذّتی که انسان از عبادت خود میکند، حجاب و مانع او خواهد بود و از این رو هیچگاه نباید «دوام مراقبه» را از دست داد.1
طریقیّت داشتن امور دنیایی
یکی از سفارشهای آیتالله حقشناس، توجّه نداشتن به دنیا بود، به این معنا که نباید نگاه استقلالی به دنیا داشته باشیم. ایشان میفرمود: «امور دنیایی فقط باید برایتان طریقیّت داشته باشد نه موضوعیّت». سپس میکروفن را مثال میزد که توجّه ما به آن، در همین حد است که وسیلهای برای رساندن صدا به دیگران است، وگرنه به خودی خود، مورد توجّه ما نیست که در آن متمرکز شویم. خود ایشان، توجّه مستقلّی به غیر خدا نداشت.2
آیتالله حقشناس از مرحوم آقا سیّد علی حائری (مفسّر) نقل میفرمود: «سالک در عین مراقبتی که در طول روز میکند، باز در پایان روز مشاهده میکند به دلیل انجام پارهای مباحات، حجاب رقیقی، قلب او را فرا گرفته است که باید با استغفار، آن را مرتفع سازد».3
ایشان با الهام از همین رهنمود استاد خود، استغفار حضرات معصومین: و شخص پیامبر را اینگونه تفسیر مینمود که مقام عصمت، حضور تام و توجّه دائم به خداوند را اقتضا دارد و از سوی دیگر، شأن نبوّت و امامت که شأنی تبلیغی است، پارهای از رفتارهای مباح و ارتباطات و توجّهات به مردم را ضرورت میبخشد. همین انصراف از توجّه تام و دائم به خداوند متعال، نوعی حرمان و حجاب را به دنبال دارد که پیامبر به آن، اینگونه اشاره میکند: «إنّهُ لَيُغانُ عَلى قَلبی؛ گاه قلبم را غباری میگیرد» که آن را با استغفار جبران میفرمود: «وَ إنّی لَأَستَغفِرُ الله فی كُلِّ يَومٍ سَبعينَ مَرَّةً؛4 و من، روزى هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مىطلبم». بنابراین، استغفار پیامبر(ص) و حضرات معصومین:، متناسب با مقام آنهاست.5
***
یکبار از آیتالله حقشناس پرسیدم: پیامبر بزرگوار، چه نیازی به استغفار داشت؟ ایشان همانطور که عینکش را از روی صورتش برمیداشت، فرمود: «به این عینک نگاه کن! با این که من در جای خاکآلود نبودم و از سر کلاس میآیم، امّا گردی بر روی آن نشسته که باید آن را پاک کنم. پیغمبر هم خودش پاک است؛ امّا دور و برش آلودگی وجود داشت».6
قرآن به سر گرفتن شب احیا
یکی از طلبهها به آیتالله حقشناس گفت: با این که دیشب در مراسم احیای شب قدر شرکت کردم، امّا نشد که خیلیگریه کنم! ایشان که گویی از این گفته ناراحت شده بود، فرمود: «این حرفها چیست؟ ببینید چهقدر عقلتان زیاد شده است! قرآن را به دل بگیرید [همانگونه که آن را به سر میگیرید]».7
حدّ غیبت
زمانی اردوی دانشجویی مختلطی در ترکیه برگزار شد و من گزارش آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی بردم. وزیر علوم وقت، از دست من خیلی ناراحت شد. همان روز، پیش آیتالله حقشناس رفتم و مسئله را با ایشان در میان گذاشتم. گفتم: حاج آقا! وزیری که در وزارتخانهاش چنین اتّفاقی میافتد، تکلیف ما در برابر او چیست و این کار او را چگونه باید گزارش کنیم که غیبت نشود؟ فرمود: «حدّ غیبت را رعایت کنید و فقط بگویید فلانی در زیرمجموعهاش چنین اتّفاقی افتاده است. اینطور نباشد که بخواهید از خود شخص بدگویی کنید و مثلاً بگویید فلانی فاسد یا آدم دزدی است». سپس از ایشان پرسیدم: حدّ غیبت چیست؟ حاج آقا لب خود را کج کرد و فرمود: «این حد هم غیبت است»؛ یعنی شما اگر پشت سر کسی، لبتان را اینطور کردید هم غیبت میشود.8
فلسفۀ قیام سیّدالشهدا
فلسفۀ قیام اباعبدالله علیهالسلام هرچه باشد، از یک جهت فرقی ندارد و آن، این است که حضرت دید یزید دارد ریشۀ دین را میزند و به دین عمل نمیشود.
یزید میگفت: «فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَلَ؛9 چه خبری؟ چه وحیی؟». یک فرد شرابخوار سگباز آمد سرکار و همهچیز را نفی کرد. حالا این شکاف را چگونه میتوان پر کرد؟
غیر از قتل
اباعبدالله علیهالسلام مگر چیزی میتواند این فُرجه را پر کند؟! حضرت برای این به میان آمد. وقتی حکومتی که پایهاش روی ظلم و بیعدالتی است و برخلاف روش صحیح امیرالمؤمنین و ائمّۀطاهرین- که همهاش روی قانون عدالت است- بر سرکار بیاید، تنها کاری که میتوان کرد، این است که به هر شکل ممکن، در برابر این اوضاع قیام کرد. حالا فلسفۀ قیام حضرت این باشد یا نه، به هر حال، این حرکت، موجب بقای اسلام شد و همانطور که رهبر کبیر انقلاب فرمود، منشأ بقای اسلام، همین حرکت است.10 باید خون ائمّۀطاهرین و اولادشان، در پای این شجره بریزد تا اسلام زنده بماند و دین الهی دوباره قوّت پیدا کند. اگر قیام اباعبدالله نبود، الآن چیزی برای ما نمانده
بود.11
رهنمودهای علمی- آموزشی
مرور مواعظ آیتالله حقشناس نشان میدهد که یکی از مهمترین توصیههای ایشان، توصیه به تحصیل علم حقیقی و مسائل مرتبط با آموختن و آموزش است. رهنمودهای ایشان در این زمینه را در این فصل گزارش مینماییم.
علم حقیقی
علومی که ما نوعاً تحصیل میکنیم، تا لب گور همراه ماست. برق، مکانیک، فیزیک، شیمی و مانند اینها، علاوه بر این که «فضل» است و حقیقت اشیاء را که همان ربط و نیاز به خدای متعال است برای ما معلوم نمیکند، فقط تا موقع مردن همراه ماست و ماندنی نیست؛ امّا «علم» آن است که انسان را به حضرت صانع، به نبیّاکرم(ص) و به رفتار و اخلاق درست آگاهی
دهد.12
***
برخی مدام از استاد میپرسند: چه کنم؟ به چه راهی بروم؟ راه سعادت من چیست؟ بدانید که همهاش در علم است آقا! علم واقعی. این که من بروم و علم بیاموزم که چگونه میکروفن یا وسایل دیگر درست کنم، علمی است که تا دم قبر با من است؛ امّا آن علمی که دربارۀ ماوراءالطبیعه است و از من سؤال میشود، غیر از این علوم دنیایی است. آن علم، شجرهای است که به خون انبیا و اوصیا و اولیا آبیاری شده و خدا نمیگذارد که رها شود. تو هر کاری دلت میخواهد، بکن؛ ولی خدا از علم خودش حفاظت میکند. این تویی که ضرر میکنی!13
***
انسانی که میخواهد علمش الهی شود، وارد هر علمی که شد، با مجاهده، قصد خود را تخلیص میکند و میگوید: پروردگارا! من علم را تحصیل میکنم تا این که بتوانم به افراد جامعه خدمت کنم، نه این که بروم دانشگاه و مدرک بگیرم و فلان مقام را احراز کنم، یا پول در بیاورم و رفاه داشته باشم. اینها همهاش باد هواست و نتیجهای ندارد.14
***
عقل و نفْس، در تنها چیزی که با هم موافق هستند، علم است؛ یعنی هم نفس میگوید: علم را تحصیل کن، هم عقل میگوید: علم را تحصیل کن؛ امّا داعی آنها با یکدیگر فرق دارد. نفس میگوید: تحصیل کن تا آقا رئیس و صدرنشین شوی؛ امّا عقل میفرماید: علم را تحصیل کن تا راه پروردگار را پیدا کنی.15
تلاش برای علمآموزی
امام کاظم علیهالسلام فرمود: «لا نَجاةَ إلّا بِالطّاعَةِ وَ الطّاعَةُ بِالعِلمِ وَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ...».16 این «لا»، لای نفی جنس است؛ یعنی: از نجات خبری نیست، مگر این که طاعت و بندگی داشته باشید. طاعت هم این است که «دلم میخواهد» را کنار بگذاری و دنبال خواستۀ مولایت باشی. اطاعت و بندگی هم با علم ممکن است؛ یعنی اطاعت از خدا، علم میخواهد. انسان باید بداند که امر خدا چیست تا بتواند او را اطاعت کند. برای دانستن هم باید بروی یاد بگیری. یک نفر به حضرت اباعبدالله علیهالسلام متوسّل شد و گفت: من میخواهم که بدون رفتن مدرسه به من علم عطا کنی. دعایش مستجاب نشد؛ چون دعایش غیرعقلایی بود. بعد به حضرت عبّاس متوسّل شد. قمربنیهاشم که تکلیف را زود معیّن میکند، به خوابش آمد و فرمود: «یک فلک بیاورید و این آقا را فلک کنید و چوب بزنید!». وقتی که فلک را آوردند و چند ضربه به او زدند، آن شخص پرسید: آقا! مگر من چه خطایی کردم!؟ حضرت فرمود: «تو یک حاجت خلاف قاعده میخواهی! تو باید بروی مدرسه و درس بخوانی. این دفعه، هشت تا ترکه خوردی. اگر دفعۀ دیگر از این حرفها بزنی، شانزده ترکه به تو میزنم!». امام کاظم در ادامه میفرماید: «وَ التَّعَلُّمُ بالعَقلِ یُعتَقَدُ وَ لا عِلمَ إلّا مِن عالِمٍ رَبّانیٍّ» یعنی راه رسیدن به علم، آموختن است که با عقل گره خورده است. حالا عقل حکم میکند که برای یاد گرفتن روش بندگی، سراغ چه کسی برویم؟ باید درِ خانۀ کسی برویم که اوّلاً خبره باشد و خود از راه و رسم بندگی خبر داشته باشد. عالم ربّانی، یعنی کسی که علم را با عمل همراه کرده است. ما باید برویم و وظایف خودمان را از چنین کسی اخذ کنیم.17
***
آیتالله حقشناس، در کنار توجّه و توصیۀ فراوان به علمآموزی، از محتوای کتابها نیز غافل نبود و نسبت بدان حسّاسیت داشت. مثلاً در کتابی با موضوع فلسفه و کلام، نوشته شده بود که خداوند، به جزئیّات علم ندارد. ایشان به همین دلیل میفرمود: «این کتاب را نمیخوانم» و سپس در نقد آن، این آیه را تلاوت مینمود: (إنَّ اللهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصّدُورِ).18 همچنین این روایتِ نقل شده از امام صادق را یادآور میشد که خداوند حتّی به خطورات ذهنی هم علم دارد. 20و19
پانوشتها:
1- به نقل از حجّتالاسلام سیّد عبّاس قائممقامی. 2- به نقل از حجّتالاسلام احمد قالیباف. 3- ر. ک: مواعظ: ج۲ ص۸۲. 4- مستدرک الوسائل: ج۵ ص۳۲۰ ح۵۹۸۷. 5- به نقل از حجّتالاسلام سیّد عبّاس قائممقامی. 6- به نقل از آقای عبّاس صفری. 7- به نقل از آقای عبّاس صفری. 8- به نقل از دکتر جواد محمّدی. 9- کشف الغمّة: ج۲ ص۲۱. 10- متن سخن امام خمینی- چنین است: «باید ببینیم رمز بقای این مذهب و بقای ممالک اسلامی، ممالک شیعی چه بوده است. ما باید آن رمز را حفظش بکنیم. یکی از رمزهای بزرگی که بالاترین رمز است، قضیّۀ سیّدالشهدا است- سلاماللهعلیه- مذهب را بیمه کرد. با عمل خودش اسلام را بیمه کرد. نگه داشت. آن نهضتی که آن بزرگوار کرد و شکست داد- ولو کشته شد، لکن شکست داد- بر اموی و بر دیگران، آن نهضت باید حفظ بشود». (صحیفۀ امام: ج ۱۱ ص ۹۷). 11- مواعظ: ج۴ ص۱۵۷. 12- مواعظ: ج۳ ص۴۳. 13- مواعظ: ج۳ ص۷۹. 14- مواعظ: ج۴ ص۵۱. 15- مواعظ: ج۳ ص۲۶. 16- الکافی: ج۱ ص۱۷ ح۱۲. 17- مواعظ: ج۳ ص۳۹ و ۱۰۶. در مصاحبۀ حجّتالاسلام غلامحسن بخشی نیز این مطلب آمده است. دربارۀ تأکید آیتالله حقشناس بر تلاش برای علمآموزی، آقای علیرضا جوان میگوید: وقتی برای اوّلینبار خدمت آیتالله حقشناس رسیدم، پس از آن که بنده را زیر نظر گرفت و چند بار نگاهم نمود، فرمود: «داداش جون! علم را باید بروی دنبالش، نمیآورند دمِ خانهات بگذارند». در برخورد اوّل، این جمله را فرمود و همین جمله، شروعی بود برای تحوّل بنده. 18- {خداوند به راز دلها داناست} (لقمان: آیۀ ۲۳). 19- «عن محمّد بن مسلم قال: سَأَلتُ أباعبدالله علیهالسلام عَن قَولِ الله: {يَعلَمُ السِّرَّ وَ أخفى}، قال: «السِّرَّ» ما كَتَمتَهُ فی نَفسِکَ، «وَ أخفى» ما خَطَرَ بِبالِکَ ثُمَّ أنسيتَهُ؛ محمّد بن مسلم میگوید: از امام صادق علیهالسلام دربارۀ آیۀ {راز و پنهانتر [از آن] را مىداند} پرسیدم. فرمود: «راز»، چیزى است که آن را در دلت پنهان کردهای و«پنهانتر»، چیزى است که به دلت افتاده و سپس آن را از یادت بردهاند» (معانی الأخبار: ص۱۴۳ ح۱). برای دیدن آیات و روایات در بارۀ علم خداوند سبحان، ر. ک: دانشنامۀ عقاید اسلامی: ج۶ ص۳۳۰. 20- به نقل از حجّتالاسلام عبدالرضا پورذهبی.