کد خبر: ۳۱۷۳۲۴
تاریخ انتشار : ۰۸ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۳

تقیه‌کردن امام معصوم (شبهه ها و پاسخ ها)

شبهه: با توجه به اینکه اگر انسان غیر از آنچه در دل دارد چیزی را اظهار کند و سخنی بگوید که حق نیست، دروغ خواهد بود، حال کسی که تقیه می‌کند حتماً دروغ خواهد گفت و دروغ یک گناه است، پس نباید این انسان معصوم باشد. آیا تقیه امام معصوم مخالف عصمت او نیست؟
پاسخ: تقیه یکی از راه‌های حفظ دین و یک امر عقلانی است که مورد تأیید قرآن و احادیث است و از نظر شیعه و سنی پذیرفته شده است. قرآن تقیه‌کردن عمار یاسر در مقابل مشرکان را بیان کرده و مورد تأیید قرار داده است، همچنین از تقیه مؤمن آل‌فرعون با عظمت یاد می‌کند چرا‌که اگر او ایمان خود را اظهار مى‏کرد مسلماً کشته مى‏شد و رسالتش بر زمین می‌ماند. 
مفهوم‌شناسی تقیه
«تقیّه» در لغت به معناى پرهیز و خوددارى از زیان است؛ و در اصطلاح، اظهار صلح و آشتى است، هرچند در باطن بر‌خلاف آن عمل شود.
تقیه از موضوعاتی است که ریشه در کتاب و سنت دارد و موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد. تقیه‏ در حقیقت نوعی پنهان‌کاری به‌شمار می‏آید و اهداف مقدسی را دنبال می‏کند از جمله:
الف) حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن‏ به دست ناصالحان.
ب) حفظ توان عناصر مؤمن برای ‏شرایط حساس و سرنوشت‏ساز.
ج) حفظ اسرار و خط‌مشی‏ها و برنامه‏ها از قرارگرفتن در اختیار دشمن.
قرآن با رضایت از تقیه عمار یاسر در برابر مشرکان، آنگاه که عمار برای نجات جان خودش به ظاهر موافق مشرکین حرف زد بعد از انجام این کار اظهار نارحتی شدیدی می‌کرد که آیه‌ای نازل شد و کار او را مورد پسند خدا معرفی کرد.(1)
امام باقر‌(ع) می‏فرماید: «تقیه از برنامه‏های دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه‌ ‏تقیه عمل نکند، ایمان ندارد.»(2)
امام صادق‌(ع) می‏فرماید: «پدرم همواره ‏این نکته را یادآور می‏شد که هیچ چیز به ‌اندازه‌ «تقیه‏» چشم مرا روشن نمی‏سازد. زیرا «تقیه‏» سپر مؤمن و وسیله‌ حفظ مؤمن است.»(3)
امام‌هادی‌(ع) به شخصی به نام «داود»می‏فرماید: «اگر بگویی تارک تقیه مثل تارک‏ نماز است، راست گفته‏ای.»(4)
تقیه یک نوع تاکتیک حساب‌شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم‌اهمیت محسوب مى‏شود. زیرا هیچ عقلى اجازه نمى‏دهد که مجاهدانى که در اقلیت هستند، علناً و آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود شوند.
به همین دلیل تقیه قبل از آنکه یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانی و منطقی براى همه‌ انسان‌هایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
برحسب موارد و موقعیت‌های مختلف تقیه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى‏باشد. در صورتى که بدون فایده‌ مهمى جان انسان به خطر بیفتد، تقیه واجب، اما در جایى که موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم شود، تقیه حرام و ممنوع است. در تاریخ مبارزات مذهبى، اجتماعى و سیاسى گاه پیش مى‏آید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان و هم مکتب‌شان به دست نابودى سپرده مى‏شود یا لااقل در معرض مخاطره قرار مى‏گیرد همانند وضع شیعیان امام على‌(ع) در زمان حکومت غاصب بنى‌امیه. در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر‌مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى این‌گونه مکتب‌ها و پیروان آنها در چنین لحظاتی یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مى‏شود که مى‏تواند آنها را از نابودى نجات دهد و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند، کسانى که بر تقیه به ‌طور دربست قلم بطلان مى‏کشند معلوم نیست براى این‌گونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است یا ادامه‌ مبارزه به شکل صحیح و منطقى؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ‌کس نمى‏تواند آن را تجویز کند.
‌از آنچه گفتیم روشن شد که تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده و اینکه مى‏بینیم بعضى از ناآگاهان تقیه را از ابداعات پیروان اهل‌بیت مى‏شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایی زیادى ندارند.(5)
برخی بر این عقیده‌اند که امام و پیامبر نباید تقیه کند زیرا همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: «آنان در راه انجام رسالت الهی جز از خدا خوف و ترسی ندارند.»(6)
در جواب اینان می‌گوییم: «تقیه» انواعى دارد، از جمله «تقیه تحبیبى»، «پوششى»، «خوفی» و... تنها یک نوع از آن «تقیه خوفى» است که در مورد دعوت انبیاء و ابلاغ رسالت طبق آیه‌ فوق منتفى است، اما «تقیه تحبیبى» آن است که گاه انسان براى جلب محبت طرف مقابل عقیده خود را مکتوم مى‏دارد تا بتواند نظر او را براى همکارى در اهداف مشترک جلب کند و منظور از «تقیه پوششى» آن است که گاه براى رسیدن به هدف باید نقشه‏ها و مقدمات را کتمان کند، چرا‌که اگر برملا گردد و دشمنان از آن آگاه شوند ممکن است آن را خنثى کنند.   زندگى انبیاء و امامان مخصوصاً پیامبر اسلام(‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌)‌ در‌ مواردی دارای این‌گونه تقیه‏ها بوده است، زیرا مى‏دانیم در بسیارى از مواقع هنگام جنگ‌،حضرت اسرار جنگ و مسیر حرکت را پنهان می‌کردند و این خود نوعی از تقیه بوده است(7)‌، به‌علاوه اگرچه امام و پیامبر در راه انجام رسالت الهی جز از خدا خوف و ترسی ندارند، اما این ترس، ترس بر خود است لذا ممکن است با وجود احساس ترس نداشتن بر خود، ترس ازبین رفتن مکتب در آنان وجود داشته باشد و از این بابت نگران باشند که بدین‌منظور اقدام به تقیه نمایند و حقایقی را برملا نکنند همانند آن ترسی که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام قبل از ابلاغ ولایت حضرت علی‌‌(ع) در جریانی که منجر به واقعه‌‌ غدیر خم شد، داشت.(8)
آیا تقیه از مصادیق دروغ است؟
اما اینکه تقیّه از مصادیق دروغ است یا نه؟ باید گفته شود که دروغ از اوصاف خبر است و تقیّه خبر نیست و حقیقت آن با حقیقت خبر متفاوت است. دروغ مطابق نبودن خبر با واقع است، اما تقیّه اصلاً خبر نیست تا درباره دروغ بودن آن سخن گفته شود؛ بلکه عملی است که موافق با وظیفه‌ مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد.(9) بر این اساس تقیّه، از جنس دروغ نیست. به‌علاوه حتی اگر دروغ به حساب آید مگر در همه موارد دروغ گفتن قبیح است، آیا اگر نجات جان انسانی از دست ظالمی‌فرع بر دروغ گفتن باشد، در اینجا شرع و عقل آن را واجب نمی‌دانند؟! گذشته از این در اینجا مسئله توریه نیز مطرح است و فقها اتفاق نظر دارند که توریه غیر از کذب است. در حالی که در عرف عنوان کذب بر آن صادق است، اما از روایات اسلامى الحاق آن به کذب استفاده نمى‏شود، بلکه در پاره‏اى از روایات عنوان کذب رسماً از آن نفى شده است. از جمله اینکه از امام صادق‌(ع) نقل شده که اگر مثلاً کسى دم در خانه مى‏آید و اجازه‌ ورود به خانه مى‏طلبد صاحبخانه (که مانعى از پذیرش او دارد) به کنیز مى‏گوید: بگو: او اینجا نیست (و منظور از آن مثلاً همان پشت در خانه است) امام صادق‌(ع) فرمود این دروغ نیست بلکه به‌ نوعی توریه‌کردن است.(10)  از این‌رو اگر هم در مواردی امام معصوم چیزی فرموده باشد که برای ما به ظاهر احتمال غیر‌واقع را دارد حمل بر توریه می‌شود لذا نمی‌توان نسبت دروغگویی به امام معصوم داد.
‌_______________________
‌1. نحل، 106.
2. وسائل‏الشیعه، ج 16، ص 210.
3. الکافی، ج 2، ص 220، ح 14.
4. من‏لایحضره‏الفقیه، ج 2، ص 127.
5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 503، انتشارات دارالکتاب الاسلامیه تهران 1374.
6. احزاب، 3... 
7. تفسیر نمونه، ج 17، ص 334.
8. نک: مائده، 3.
9. در حال تقیّه، وظیفه عوض مى‏شود و حکم خدا بر طبق تقیّه قرار مى‏گیرد. این وظیفه‌‎ اخیر، یک «حکم ثانوى» (در مقابل حکم اوّلى قبل از تقیه) است. همانند دیگر احکام ثانویه از قواعد فقهی مانند نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار و اکراه و... استفاده می‌شود که در تمام این حالات، حکم واقعى عوض مى‏شود و حکم تغییر یافته «وظیفه» به حساب مى‏آید و از این‌رو هر مسلمانی که وظیفه‌اش تقیه است باید رفتار خود را بر طبق آن قرار دهد.
10. تفسیر نمونه، ج 19، ص 96.
از: اسلام‌کوئیست